پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «یادداشت» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۳۳ ق.ظ

آیا قانون می تواند مانع پیشرفت و توسعه شود؟

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

اینکه قانون، خود بتواند مانع توسعه و پیشرفت باشد از عجائب روزگار است! چرا که قاعده بر این است که هدف قانون کار راه اندازی است مثلا وقتی قانون چهار راه ها این است که زمانی که چراغ راهنما قرمز می شود خودروها بایستند و وقتی سبز می شوند راه بیافتند هدفش راه انداختن کار حرکت خودرو هاست و فرض کنید این قانون نباشد خودروها به هم قفل می شوند و اگر هم بر حسب عادت از هم رد شوند آمار تصادف به شدت بالا می روند، لذا قطعی و روال معمول این است که قانون برای کار راه اندازی است اما چه می شود که قانون بشود مانع توقف کارها و اینگونه مانع توسعه و پیشرفت یک جامعه شود؟ 

در پاسخ به این پرسش می توان در وهله اول یقه قانونگذار و مجری قانون را گرفت! قانون گذار ممکن است قانون بد بگذارد! مثلا بگوید قانون این باشد که خودروها ۵ دقیقه پشت چراغ قرمز بایستند، این زمان از حوصله مردم خارج است و قطعا قانون رکی زمین می ماند! این میشود قانون بد ولی شما یک قانون خوب را هم بدهی دست مجری بد، یا شور می شود یا بی نمک! شما فرض کنید یک تعمیر کار چراغ راهنمایی چراغ های قرمز و سبز را بر عکس نصب کند و چراغ همه طرف ها یک رنگ شود!  قانون خوب است اما مجری بد اجرا می کند! این شاید از حتی بی قانونی بدتر باشد! 

در اجرای قانون باید نکاتی رعایت شود یکی مساوات است! مساوات یعنی همه در برابر قانون یکسان باشند! اگر سبقت جرم است برای خود پلیس راهنمایی هم جرم است مگر طبق قانون و به ضرورت مثل اورژانسی که بیمار دارد!  اینکه قانون برای خواص و یا آنان که نفوذی دارند و یا حتی از دور دستی بر آتش دارند اجرا نشود و فقط ضعیف کش باشد این نمی شود اجرای قانون! این خاصه پردازی ها از موانع قانون است بر راه توسعه و پیشرفت. 

قانون باید مورد پذیرش اخلاقی عموم جامعه باشد. شما الان قانون تصویب کنید که سن سربازی ۱۰ سال بشود! این  قانون نه اخلاقی است و نه مورد پذیرش آدم های یک جامعه با هر درجه علمی و ادراکی! 

لذا قانون باید قابلیت اجرا داشته باشد و بتواند عموم را با خود همراه کند! وگرنه خود به خود مانع پیشرفت و توسعه می شود. 

پیچیدگی قانون هم به همین شکل می تواتد به معضل بزرگی برای توسعه و پیشرفت کارها منجر شود. درک قانون باید ساده باشد چون در نهایت عموم جامعه با سطوح مختلف علمی و ادراکی مجری قوانین خواهند بود. 

اینکه قانون را بشود دور زد قطعا یک اتفاق ناگوار می تواند شکل دهد در مسیر توسعه و پیشرفت! هرچند نوشتن چنین قانونی به نظر سخت است اما نشدنی نیست فقط باید آدم های قانون نویس افراد متخصص و کاردان زمینه مورد نظر باشند!

البته یک جاهایی که این راه فرار از قانون و دور زدن ها، قانونی شود اوضاع بدتر هم می شود. مثلا قانون شود یک شرط کاندید شدن برای نمایندگی مجلس داستن حداقل مدرک ارشد است بعد یک تبصره بزنی هر کس یک دوره نماینده بوده یا فلان مسولیت را داشته معاف است! یا نه ! یک فردی با نفوذش یک مدرک ارشدی هم بگیرد! این جور راه های قانونی فرار از قانون بسیار خطرناک است برای پیشرفت و توسعه ! 

در مجموع قانون چه در مرحله نگارش و چه در مقام اجرا اگر درست نوشته و اجرا شود بی شک درهای فراوانی را به روی توسعه و پیشرفت جامعه ای باز خواهد کرد و بر عکس اگر کار قانون در هر مرحله ای از حیات خود بِلَنگَد، مانع شدنش بر مسیر پیشرفت و توسعه قطعی خواهد بود. 

                                                                       محسن دیناروند 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۰:۳۳
محسن دیناروند
دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵ ب.ظ

کار کارشناسی

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

یکی از دلایل مهم عقب افتادگی ها و از عمده ترین موانع پیشرفت و توسعه ی یک جامعه این است که در آن جامعه، به خصوص از طرف مسولانش به کار کارشناسی و تخصصی اهمیت داده نمی شود.

در مورد مردم، هزینه کار کارشناسی باعث شود مردم کمتر به سراغ کارشناسی امور بروند اما در مورد مسولان قضیه متفاوت است، در جامعه ای که مسولانش خود را کارشناس امور می دانند و بلکه کارشناس تر می دانند و بلکه بالاتر از آن یعنی خود را همه چیز دان می دانند، کار کارشناسی بی معناست، این در حالی است که حتی اگر مسولان در مقام کارشناس صاحب نظر هم باشند و با طی گذراندن تمام صلاحیت های حرفه ای و بدون لابی های سیاسیِ معمول به قدرتِ ریاست رسیده باشند که عموما اینگونه هم نیست،این امر به هیچ وجه آنها را از پذیرش نظر کارشناسی معاف نمی کند چرا که به قول معروف همه چیز را همگان دانند و قطعا هر سری فکر و راهی و نظری دارد! اما مسولان در جامعه های اینچنینی بنا به خودشیفتگی بالا و خود کارشناس دانی ها و درگیر شدن به این قبیل بازی ها، همواره کارها را با نظر غیر کارشناسی خود پیش می برند و اینگونه موجب عقب افتادگی ها و نابسامانی ها و مانع پیشرفت و توسعه جامعه خود می شوند. 

مسولیت مهم دیگر مسولان در این زمینه، فرهنگ سازی کار کارشناسی در بین مردم است! و با این زاویه دید چگونه چنین امری می تواند تحقق یابد؟ 

از دیگر ظلم های دیگر و موثر در قتل کار کارشناسی دست و پا کردن رزومه کارشناسی برای غیر متخصص هاست، بله دقیقا منظورم وجود کارشناس نماهاست! و اغلب مسولان در چنین جوامعی با این شکل دست و پا زدن ها برای خود رزومه کارشناسی به هم می زنند. یعنی اگر شما به مسئولی یا از این دست با ذکر دلایل کارشناسی بگویی فلان کار کارشناسی نسیت، او در جواب رزومه ای از خود بیان می کند که زبان آدم کوتاه می شود! رزومه ای که اصلا اعتبار کاربردی ندارد. 

مثلا اگر بگویی برای ساختن فلان دیوار دارید اشتباه می کنید ! می گویند من مدرک مهندسی عمران دارم! حالا مهم هم نیست این مهندس عمران فقط مدرکی گرفته و نمی تواند یک نقسه ساده را هم بخواند! 

در مجموع جامعه ای که پیشرفت و توسعه را می خواهد ناگریز از کمک کار کارشناسی است، 

                                                               محسن دیناروند

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۱ ، ۲۳:۲۵
محسن دیناروند
يكشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۳۸ ب.ظ

دینداری مومنانه

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

مومن، مودب است، مومن خوش اخلاق است، مومن تهمت نمی زند، مومن دروغ نمی گوید، مومن خودش را نمی گیرد، مومن مسخره نمی کند، مومن دعوا نمی کند، مومن ظلم نمی کند، مومن مهربان است، مومن بدگمان نیست، مومن آبرودار است، مومن آبروی دیگران برایش مهم است، مومن غر نمی زند، مومن دوست داشتن را خوب بلد است، آری مومن خیلی چیزهای خوب دیگر را دارد! می بینید چقدر مومن بودن راحت است! پس چرا برای ما سخت شده دین داری مومنانه؟ شاید چون دروغ های خودمان را باور کرده ایم! 

 

                                                                      محسن دیناروند  

               

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۳۸
محسن دیناروند
چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۳۵ ق.ظ

کلیدهای صمیمیت

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

نکات ساده ای هستند که صمیمیت را بیشتر می کند که اگر رعایت کنیم صمیمیت ما با دیگران بیشتر می شود و اگر رعایت نشود فقط و فقط به بیشتر شدن فاصله ها می انجامد. 

یک) در جمع تذکر ندهیم، قطعا بارها شده که احساس کرده ایم باید به دیگری تذکر بدهیم ، بله تذکر به دیگران قطعا خوب است اما نه در جمع! شما وقتی در جمعدبه کسی تذکری می دهید ، قطعا طرف مقابل می پندارد که تو خیرخواهش نیست، شما فرض کنید زیپ شلوار یکی پایین است! توی جمع بگویید که زیپت را بالا ببر! به او حق بدهید که بپندارد شما قصد تمسخرش را داشته اید ولی اگر او را در فرصت مناسب بدون جلب توجه کنار بکشید و از او بخواهید که این ایراد را برطرف کند ، این کار به صمیمت شما کمک می کند چون او شما را خیرخواه خودش می بیند. زن و شوهر و کلا اعضای خانواده هم که لزوما محتاج صمیمیت بیشتر هستند این قاعده کلی را باید بیشتر از همه در نظر بگیرند‌ . 

 

دو) تحقیر نکنید: شما فرضر کنید در کلاس درس نشسته اید و معلم از شما سوالی می پرسد و شما پاسخش را نمی دانید! حال تصور کنید معلم بگید خنگ یا با لبخندی تحقیرانه شما را به نشستن امر کند یا هر چیزی که شخصیت شما را بشکند، شما آیا آن معلم را دوست خواهید داشت؟ معلم به کنار احتمالا از آن درس هم زده می شوید. به همین سادگی تحقیر کردن می تواند ضد صمیمیت باشد و بر عکس تحقیر نکردن و بها دادن به طرف می تواند منجر به صمیمیت شود. در نهایت رشد او را هم ببینیم. 

 

سه: تبعیض نکنید: شما فرض کند در یک جمع خانوادگی نشسته اید ، پدر یا مادرتان در مورد مساله ای مثل خرید خانه یا ماشین و... از برادرتان سوال می پرسد و نظرشان را می خواهد ولی از شما می گذرد، چه حسی به او خواهید داشت؟ یافرض بگیرید معلمتان بین شما و دیگران فرق می گذارد، آن معلم را دوست خواهید داشت؟ قطعا پاسخ شما منفی است! حق هم دارید هیچ کس نمی خواهد نسبت به او تبعیض شود! این اشتباه  را نکنید که صمیمت ما با کسی که نسب به او تبعیض مثبت کرده ایم بیشتر می شود! از قضا برعکس او برای فرار از آسیب های تبعیض و صمیمی شدن با دیگران سعی می کند از تو دور و دورتر شود! پس اگر قصد دارید با دیگران صمیمی باشید هیچ گاه بینشان تبعیض نیاندازید! مثلا اگر معلم هستید برای دوست داشتن دانش آموزانت و دانشجویانت خیلی دلیل به جز وضعیت درسی اشان هست! یکی صدای خوبی دارد یکی دسخط خوبی یکی ذوق خوبی.. به هر حال همه دل دارند. هر دل محبت را هم دوست دارد. تا می توانید به آدیگران محبت کنید 

 

چهار) غیبت نکنید: این یک واقعیت است که حرف تا زمانی زده نشود پیش خودت می ماند وقتی حرفی که نباید به صورت عمومی طرح شود بیان می کنیم ، دیگر مدیریت آن دست خودمان نیست! غیبت از این سنخ است! وقتی غیبت می کنیم به قول معروف باد به گوش طرف می رساند! آنوقت خودمان بشنویم که دیگری پشت سر ما غیبتمان را کرده به او چه حسی داریم! یقه اش را نگیریم لا اقل از چشممان می افتد و همین بس که که پایه های یک رفاقت صمیمانه بریزد. پس اگر می خواهید با کسی صمیمی شوید هرگز غیبتس را نکنید. البته اگر هم نمی خواهید با کسی صمیمی شوید باز غیبتش را نکنید چون غیبت سلاح آدم های ضعیف است، شما که نمی خواهید آدم ضعیفی باشید؟ علاوه بر این شک نکنید وقتی غیبت می کنی طرفی که به این غیبت گوش میدهد شاید قبل از هر چیز با خودش بگوید این فرد پشت سر من هم پایش بیافتد اینطور غیبتم می کند و حس بدی به طرف می دهی که صمیمیت را کاهش می دهد. 

 

   به قلم : محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۳۵
محسن دیناروند
سه شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۳:۳۱ ب.ظ

عبادات رمضانیه ما چقدر قبول است؟

بسم رب الفاطمه( س) 

سلام 

با آرزوی قبولی طاعات و عبادت شما خوبان در ماه مبارک رمضان؛ 

 

یک فرد ممکن است در یک لحظه یا چند مدت به فرد دیگری علاقه مند شود، عشق زمانی مشخص می شود که از آن زمان اولیه دورتر شود و از معشوق فاصله مکانی و زمانی بگیرد، اگر با این فاصله عاشق ماند و حس و حال و روزش همان بود که از اول می نمود، خب می توان گفت این عشق، حقیقت دارد وگرنه آن حس و حال هر چه بوده، اسمش را نمی توان عشق گذاشت! 

مساله ماه رمضان و عبادات انسان هم همین است، ممکن است در ماه رمضان به واسطه حال و هوای خاصش آدم حسش به عبادت خدا یک تغییر مثبتی داشته باشد، رفتارش با مردم، خانواده اش و خودش گرایش مثبتی پیدا کند و خیلی چیزهای زندگی اش رویکرد مثبتی به خود بگیرد، این مساله، چیز خوبی است اما اگر بخواهیم بدانیم آیا این عبادات ما، رفتار ما، حس و حال ما چقدر می تواند مقبول و کارساز در زندگی ما باشد باید به پایداری و مانایی اش اندیشید!

هر چه قدر پس از گذشت رمضان، آن آثار مثبت پایدارتر و مانا تر باشند، عبادات ما مقبول تر و هر چقدر ناپایدارتر، به همان اندازه از مقبولیت آن کاسته می شود. لذا بهتر آن است که آثار ماه رمضان را در خود حفظ کنیم و مدام به خود یادآوری کنیم که خدا را همچونانی که در ماه رمضان دوست داشته ایم و پرستس کرده ایم به همان مقدار مقدار و ا لبته بیشتر هم بشود که بهتر دوست بداریم و عبادتش کنیم به همان ارزش عبادی و چه بسا بیشتر!

آری!  همانگونه که اخلاقمان و روابطمان با مردم خوب شده، همانگونه بمانیم، همانطور که با خانواده امان پاکیزه و لطیف رفتار کرده ایم ، همان گونه پاکیزه و لطیف بمانیم.

باید دقت کنیم و توجه کنیم و تمرین بدهیم خودمان را که تلاشمان این باشد که همان آثار رمضان را در خودمان زنده نگه داریم. اگر چنین کنیم و چنین شود، آنوقت است که باید به مقبولیت عباداتمان امیدوار باشیم و گرنه نخوردن و نیاشامیدن و از این قبیل در بهترین شرایطش کف عبادات رمضانیه است که شاید بتوان آن را عبادتی اقتصادی دانست نه عبادتی عاشقانه که عشق را باید از تداوم و پایداری عشق و آثارش دریافت‌. 

اینک خود مختاریم که مقبولیت عبادات رمضانیه ما در حد یک مقبولیت حداقلی و اقتصادی بماند یا یک مقبولیت عاشقانه زیبا؟ قطعا حق انتخاب با ماست، اینک کدام را بر می گزینیم؟ 

                                                                                     به قلم: محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۵:۳۱
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ

فاطمه(س) یک زن است!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام عزیزان همراه 

این یک گزاره درست است که از زمان تولد تا شهادت، به حضرت فاطمه(س) از طرف جامعه مدعی اسلام ظلم ها و ستم های فروانی شد و حضرت(س) ناروایی ها و ناملایمات بیش از حد تصوری را دید نه فقط از دشمن خارجی که بیشتری سختی ها و شدائد ایشان را افرادی بر او روا داشتند که مدعیان صف اول اسلام و جانشینی پیامبر(ص) بودند. 

اگر حتی مساله خلافت و امامت، حق و باطل و این دست مباحث هم در میان نمی بود باز بر همه لازم بود به دوست داشتن پاره تن پیامبر(ص) و حتی اگر دوست داشتن هم در کار نبود واجب بود حفظ حرمت خانواده پیغمبر(ص) ، از همه این ها کوتاه بیاییم دیگر نمیتوانیم از این کوتاه تر بیاییم که لا اقل واجب بود که آزار و اذیت نبیند دختر پیامبر(ص) ، اما در تاریخ آنچه آمده بعد از پیامبر(ص) ، نه حضرت فاطمه(س) را دوست داشتند، نه او را احترام کردند و بلکه بر وی ظلم ها و ستم های بسیار شد که قلم ناتوان از بیان آنهاست! 

اینکه این ستم ها چرا بر فاطمه(س) گذشت؟ خود جای تحلیل جداگانه ای می طلبد اما مختصر اینکه ورود مسلمانان به قدرت سیاسی و حاکمیتی بدون داشتن تقوا آنها را به چنین جایی برد که در تاریخ می بینیم. این را هم بگویم تقوا یک مدل رفتار ظاهری نیست که مثلا سر نماز گریه کنی، یا پیشانی جای مهر باشد یا از این قبیل! تقوا یک برنامه عملی است که جز با شناخت درست دین و تفکر در دین به دست نمی آید! یعنی شما اگر کل روز را عبادت کنید اگر تفکر نداشته باشید نه تنها بی فایده است که ضررش قطعا بیشتر است!  در همه زمینه ها هم همین است، اخلاق هم همین است، شما کل روز را با مردم خوش رفتاری کنید اگر این اخلاق بدون پشتوانه تفکر باشد شما در واقع گرفتار بداخلاقی هستید و خود خبر ندارید و روزی چرک های این بداخلاقی ناشی از بی فکری سر باز خواهند زد و بوی تفعن آن را همه خواهند چشید! تفکر هم خودش راه و رسمی دارد. این دو دوتا چهارتایی که گاهی گمان می کنیم عقل ورزی هست! نه! ربطی به اندیشیدن ندارد و حیله است و نه تفکر! 

آنچه می خواهم به آن بپردازم این نکته ضروری است که آنچه بر فاطمه ستم شد بیشترش بلکه با کمی تامل همه اش از مدعیان داخلی دینداری بود؟ شما زندگی فاطمه(س) را نگاه کنید و یک لیستی از ستم های بر او را فهرست کنید! صاحبان ستم ها را بنویسید و دین آنها را بنویسید و سابقه آنها را ببینید! کسی که مدعی خلافت مسلمین است که بدون رزومه و بی ربط چنین ادعایی نمی کند که اگر چنیین بود هر کس دیگر مدعی خلافت می شد! پس واقعیت این است که آنان که بر بیشترین ستم را بر فاطمه(س) روا داشتند خود از مدعیان اصلی مسلمانی بودند چنانکه مدعی جانشینی پیامبر(س) را کردند و دست بر قضا مدتی هم در این مسند نشستند! شما نمی بینید که یهودی ها، مسیحی ها و حتی مشرک ها بر فاطمه(س) ستمی کرده باشند و سبب نزول اشکی از حضرت شده باشند! شما همه ستم ها و دردها و ناملایماتی که بر فاطمه(س) گذشت را ببینید، همه اش از جانب خودی ها بوده! اگر غیر این را سراغ دارید بیاورید! بگویید فلان یهودی، فلان کافر، فلان مسیحی، فلان مشرک بر فاطمه(س) ستم کرد و موجب اشک وی شد؟ هر چه خورده، از خودی ها بوده است! 

در آن زمان تفکیک مسلمانان که اینگونه نبود که اسم های مختلف داشته باشیم! همه مسلمان بودند! این را گفتم تا بگویم گمان نبریم که ما امروز شیعه هستیم دیگر هیچ ضلمی بر فاطمه( س) نمی کنیم! 

بله !  هرچه قدر که این گزاره درست است که فاطمه(س) را خودی ها آزار دادند همانقدر نیز درست است که ما نیز بر او ستم هایی کرده ایم! و این درد فاطمه(س) است که باید از خودی ها بچشد! نه لذت زیستن را و نه خوشی زنگی را! که درد زیستن را و تلخی روزگار را! 

این یک گزاره اشتباه و غلط انداز است که ما می پنداریم با برگزاری مراسمات نوحه و مداحی و سینه زنی و بکایی و سخنرانی و از این دست در کنار فاطمه(س) ایم و یار او و دوستدار او هستیم!  نه همانقدر این تصور اشتباه است که مسلمانان صدر اسلام تصور می کردند پیرو پیامبر(ص) هستند و با نام و لباس پیامبر(ص) داغ بر فاطمه(س) نهادند! 

ستم های ما بر فاطمه(س) بسیار است، اینکه حق خواهی و حق طلبی او را نمی بینیم و فریاد های او را نمی بینیم و او را در چادر خاکی و پهلوی شکسته خلاصه کرده ایم تا مباداحق طلبی فاطمه(س) گریبانمان را بگیرد! این آیا همان ستم برحضرتش نیست که فریاد های حق خواهانه او را نادیده می گیریم و او را پیگیر ارث پدر معرفی می کنیم؟ چه می خواهیم؟ گاهی گمان می کنم تصویری که از فاطمه(س) در جامعه ما ترسیم شده است که فرسنگها با فاطمه(س) فاصله دارد عمدی و از روی غرض است که اگر چنین باشد وای بر ما! وای بر ما که چنین تصویری از فاطمه(س) ساخته ایم که تا می پرسیم از فاطمه(س) چه می دانیم؟ پاسخ می دهیم که او الگوی خوبی برای رعایت حجاب زنان است، دیگر چه داریم که بگوییم؟ نمی گویم فاطمه(س) الگوی حجاب نیست! حرفم این است او را در این قبیل چیزها خلاصه کردن ستم بر اوست! اینکه مدام بر گریه هایش تاکیید می کنیم و سبب آن را نادیده می گیریم، اینکه مدام بر پهلوی شکسته او تاکیید داریم و تمام ستم های بر او را در همین خلاصه می کنیم و نمی گوییم چه بر امت مسلمان گذشت که بعد از مدت کوتاهی پس از پیامبر(س) بر فاطمه(س) چنین شد؟ این  ندیدن ها و نیاندیشیدن ها و خلاصه کردن ها ستم های ناروایی است که ما بر فاطمه(س) وارد آورده ایم؟ ما که علت گریه های او را نمی دانیم، ما که عبت شکستن پهلوی او را نمی دانیم،ما که نمیدانیم علت ستم های بر او چه بود قطعا به ستم های گذشتگان بر او دامن خواهیم زد و چه دردی بالاتر از این که نام فاطمه(س) بر وی ستم شود؟ 

از ستم های جدی و بزرگی که در طول تاریخ و به ویژه الان ما بر فاطمه(س) روا داشته ایم این است که او را زن ندیده ایم! و زنانگی او را فقط در دختر خوبی برای پیامبر(س) بودن، در همسر خوبی برای علی(ع) بودن و مادر خوبی برای فرزندانش و حجابش دیده و خلاصه کرده ایم آن هم در بهترین حالتش! نه که فاطمه(س) همه اینها نباشد ! نه، هست و اینها همه فاطمه(س) نیستند! بلکه او به عنوان یک زن کارهای اجتماعی و سیاسی و اخلاقی بیشتری از مرد بر دوش می کشد ، خدا به واسطه زن بودن از او توقع بیشتری دارد در اخلاق و اجتماع و نقش آفرینی تاریخی در جامعه انسانی، همانطور که از مرد توقع بیشتر جسمی می رود . البته اینها به صورت عمومی است و اسثناهایی دارد. 

فاطمه(س) قبل از اینکه دختر پدری باشد و همسر مردی باشد و مادر فرزندانی باشد زن است! اگر ما که مدعی فاطمه(س) دوستی و فاطمه(س) یاوری هستیم‌ زن بودن فاطمه(س) را بپذیریم، جامعه ما دچار این همه ستم بر زن نمی شود! 

ما می گوییم فاطمه(س) بزرگ است و افضل است و علت خلقت جهان! خب درست اما به من بگویید این همه عظمت زن هست یا نه؟ اگر زن است‌پس زن چه کم از مرد دارد و بلکه بالاتر می رود! 

خدا هیچوقت در قرآنش  به قول امروزی ها جوک نگفته! می دانید چرا؟ چون خواسته بگوید آهای مردم من در این قرآن با کسی شوخی ندارم! همه اش جدی است بی شوخی! ولی ما با بی اعتنایی به مفاهیم بلند آن گاهی شوخی می گیریم! آقا جان قرآن را جدی بگیریم. شوخی که نیست حرف خدا! قرآن در دو جا تولد دختر را بالاتر می داند از پسر!  و هیچگاه تولد پسر را اشاره نکرده بالاتر است! کجا!  بروید آیه ۳۶ سوره آل عمران را بخوانید در وصف عظمت مریم(س) و جای دیگر سوره کوثر! در هر دو جا جامعه پسر داشتن را خوب و دختر داشتن را ضعف می پندارد اما می بینید که خدا چه می گوید؟ خدا دختر دار شدن را بالار و خیر کثیر می داند. در هر دو جا از دو زن بقای نسلی قرار می دهد که از بین نمی رود! یعنی شما مریم(س) ببینید و نسل او را! و فاطمه(س) را ببینید و نسل او را! اگر این دو به جای دختر  پسر بودند الان چه می شد؟ نسلی نمی ماند و ابتر می شد، اما واسطه ابتر نشدن نسل پیامبر(س) یک زن است! و این خنده دار است که ما فاطمه(س) را ضامن بقای نسل پیامبر(ص) می دانیم ولی هیچ زن دیگری را صاحب این انتقال وارثت نمی دانیم! مزخرف است هر تحلیلی که پشت این قضیه باشد! خودمان را فریب ندهیم. باید زن بودن فاطمه(س) و مریم(س) را بپذیریم و اگر بپذیریم آنوقت می شود قدم هایی برای عدالت و دفاع از حقوق زنان برداریم. 

خداوند در قرآن بارها و بارها به صورت نظری در دفاع از حقوق زن پرداخته ولی به مباحث نظری اکتفا نکرده و دو نمونه زن بارز را در قرآن آورده که مبادا شک و شبهه ای در میان باشد! مریم(س) و فاطمه(س)، آری این ظلم بزرگی است این دو را از زن بودنشان جدا کرده ایم تا به واسطه آنها جنس زن به عظمت خودش نرسد در جامعه ما! 

اگر زن بودن فاطمه(س) و مریم(س) پذیرفته شود بسیاری از نابرابری ها بر علیه زنان در جامعه ما و بسیاری از تصورات اشتباه و نا حقی های محرز در حق زنان جامعه از بین می رود و تکلیف تمام سخنان و گفتارهایی که قرن ها بر علیه زن به نام اسلام زده شده است روشن می شود و ساختماد بدقواره ای که ما مسلمان ها از جایگاه زن در جامعه خودمان ساخته ایم ویران می شود و ساختمانی نو با نظام فکری اسلامی که صحیح است در مورد زن بنا نهاده خواهد شد. 

یک مدل دیگر از ستم بودن ندیدن زن بودن فاطمه (س) این است که زنان جامعه را محروم ساخته ایم از الگوی حق طلبی و مقاوت و کرامت انسانی یک زن به عنوان عضو فعال و مطالبه گر در جامعه! به زنان چنان گفته ایم که فاطمه (س) تنها و تنهاهمسر خوبی بود، دختر خوبی بود، مادر خوبی بود، حجاب خوبی هم داشت! اگر می خواهی فاطمی باشی همین ها را باش و دیگر هیچ! زنان جامعه هم شوربختانه در اکثر مواقع پذیرفته اند چنین الگویی را! اما فهم صحیح و ترسیم صحیح فاطمه(س) به زنان جامه الگویی می دهد که برای جامعه جریان ساز و پیشرو باشد‌‌ . 

پس وقتی در مورد فاطمه(س) سخن می گوییم باید بپذیریم که او یک زن بود و در مورد یک زن حرف می زنیم، زنی که عظمت و شکوه دارد و در هر زمینه از خوبی در اوج و قله است، پس با نادیده گرفتن زن بودن فاطمه(س) و ستم روا داشتن به زنان و دختران بر او ستم نکنیم. 

 

 

   به قلم: محسن دیناروند 

 

پی نوشت۱: این یادداشت همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) نگاشته شده است. باشد که مورد رضای حق تعالی واقع گردد. 

پی نوشته۲: شهادت مظلومانه حضرت فاطمه را به همه شما خوبان تسلیت عرض می کنم به امید آنکه پیرو حقیق حضرتش باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۴۲
محسن دیناروند
دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۶ ق.ظ

از خدای راستین تا خداهای اشتباهی!

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام خوبان همراه 

اگر از شما بپرسم آیا به خدا ایمان دارید؟ چه پاسخ می دهید؟ اما نه! باید بپرسم کدام خدا! چه خدایی در ذهن ما ترسیم شده است؟ خدا را در دو سه خط وصف کنیم تا ببینیم به چه خدایی ایمان داریم؟ 

گاهی ما اشتباهی خدا را می فهمیم ولی سخت به این باور اشتباهی امان به خدا تعصب هم می ورزیم! اینکه در سخن چه می گوییم درمورد خدا نه اینکه مهم نباشد اما به اندازه عملمان نسبت خدا مهم نیست! 

یعنی اینکه باید دید در عمل چه می کنیم؟ آیا آن نماینده خدا هستیم؟ خلیفه الله !  ما در عمل هرگونه که هستیم به همان گونه خدایی معتقدیم! باید خودمان را همیشه مرور کنیم، باید خودمان را لحظه به لحظه بررسی و سنجش کنیم، باید خودمان را در هر کاری بیازماییم تا ببینیم خدایی که در باور ماست را درست برگزیده ایم! و راه را اشتباه نرفته باشیم. 

یک تعبیر جالبی در قرآن هست که می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ   ....

این تعبیر بسیار زیباست. یکی از برداشت ها و جلوه های  درستی که این آیه می توان کرد دعوت خدا به رهایی از ایمان های اشتباهی و رسیدن به ایمان های درست و حقیقی است. 

برای شناخت درست خدا و دین خدا چاره ای جر تفکر نداریم و تفکر بی مطالعه نمیشود! خوانش عالمانه قرآن، احادیث و دعاها از بهترین منابع برای شناخت دقیق خدا و دین هستند. 

دقت کنیم به محتوای دعاها! نخوانیم و فقط ژست گریه برداریم! نه عزیز! روی دعا باید با انگیزه تفکر توقف کرد! بفهمیمش و بعد ادامه مسیر! 

یک مثالی میزنم ، دعای جوشن کبیر یک فرازی دارد که می گوید: 

یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَثِیرَ الْخَیْرِ یَا قَدِیمَ الْفَضْلِ یَا دَائِمَ اللُّطْفِ یَا لَطِیفَ الصُّنْعِ یَا مُنَفِّسَ الْکَرْبِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ یَا مَالِکَ الْمُلْکِ یَا قَاضِیَ الْحَقِّ

ما این را بخوانیم و برویم چه فایده؟ لازم است که برویم‌ ترجمه اش را بفهمیم  و راجبش تامل کنیم که مثلا صفح یعنی چه؟ اینکه خدا صفح دارد یعنی چه؟ فرقش با بخشش در چیست؟ ما جقدر صفح داریم؟ اگر نداریم پس چقدر از خدا دوریم؟  

ما اگر همین فراز را از جوشن کبیر بفهمیم می بینید که چقدر خدا را درست شناخته ایم و می بینید که چه تحولی در زندگی ما اتفاق می افتد! 

عزیزان بر ما لازم است که تفکر کنیم و تلاش کنیم در راه شناخت خدا و دین وگرنه زیادند افرادی که به نیات مختلف می خواهند برای سفت کردن جای پای خودشان خدا را و دین را آنگونه که خودشان هستند و به نفع خوشان هست به ما معرفی کنند. و نفعش البته دنیوی و زودگذرش در جیب آنها برود و ضررش در دنیا و آخرت برسد به من و شما! پس لطفا مراقب خودمان و ایمانمان باشیم فقط با تفکر و مطالعه دقیق ! 

خداوند عزیز در آیه ۲ سوره عنکبوت می فرمایند:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ

بله عزیزان، کار ما با گفتن ایمان آوردیم تمام نمی شود که این آغاز ماجراست! دچار فتنه ها خواهیم شد! و فتنه همیشه درد و رنج و سختی و بیماری و مال و فزونی و کاستی در دنیایمان و از این قبیل نیست!

دست بر قضا یکی از مهمترین وجوه فتنه قرار گرفتن انسان در بین راه درست دین با راههای مختلف گمراهی نه به نام غیر دین که دقیقا به نام خدا و به نام دین و شکل ایمان است! 

باید مدام از خودمان مراقبت کنیم در شناخت صحیح خدا و دین وگرنه راهزن ها زیادند برای قلب کردن خدای مطابق میلشان به ما! نه با ظاهر عجیب و غریب که با ظاهر دین! خیلی عجیب و ترسناک است! برای همین باید به خدا پناه برد و خود را به سلاح تفکر بیاراییم تا مبادا خدای حقیقی را نبینیم و گرفتاد خداهای اشتباهی شویم! 

 

به قلم: محسن دیناروند 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۱:۱۶
محسن دیناروند
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۴۰۰، ۰۳:۳۷ ق.ظ

چه وقت نهج البلاغه به کار ما می آید؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام همراهان گرامی 

 

در اینکه نهج البلاغه کتابی بیش از حد تصور ما فوق ارزشمندی است هیچ شکی نیست و یکی از مهمترین وجوه ارزشمندی اش از آن جهت است که می تواند زندگی ما را متحول کند و ما را به قله رستگاری برساند. 

و اینجا سوال مهم پیش روی ما این است که چه وقت این کتاب شریف می تواند در زندگی ما واقعا چنین نقش تحولی و انقلابی را ایفا کند؟ و این تحول و انقلاب عظیم را چگونه در زندگی ما و در جامعه ما می تواند ایجاد کند؟ 

 به نظر می آید، پاسخ این باشد که در مرحله نخست و قبل از هر چیز برای بهره گیری از شاخص تحولی و انقلابی گری این کتاب شریف باید در خواندن نهج البلاغه جدیت به خرج دهیم و بخوانیمش! اما اگر فقط و فقط بخوانیم و بخوانیم و بخوانیم و دیگر هیچ، آنوقت نقشش در زندگی ما و در جامعه ما می شود همان هیچ و دیگر هیچ! و این همان چیزی است  کاممان را تلخ می کند. 

آری، خوانش نهج البلاغه اولین گام از  کام شیرین نهج البلاغه است، اما همه اش این نیست! بی تردید، بی هیچ مکث ووقید و بندی از دامنه خوانش نهج البلاغه باید عبور کنیم! 

آری عزیز!  در ادامه خوانش نهج البلاغه لازم است که بفهمیمش و دریابیمش! 

اما نه هر فهمی و نه هر دریافتی! که فهم و دریافت درست و گرنه فهم و دریافت ناصحیح، ما را با شتاب بیشتری به پسرفت فردی و اجتماعی می کشاند! 

فهم و دریافت درست نهج البلاغه پنج نشانه و اثر مهم و صدالبته روشن در ما و جامعه ی ما دارد؛

 نخستین اثر و نشانه فهم صحیح  نهج البلاغه در ما و جامعه ای که با نهج البلاغه مانوس است یک کلیدواژه است به نام تقوا! 

یکی دیگر از آثار و نشانه های خوانش و فهم صحیح نهج البلاغه حق طلبی و آن دیگری دردآوری است. 

 و اثر مهم دیگر گرایش یک فرد و جامعه به نهج البلاغه، اخلاق مداری است و در اوج همه اینها هم اثر عشق ورزی است که چون خورشیدی در نهج البلاغه می درخشد. 

اگر خوانش و فهم نهج البلاغه، انسان را و جامعه را باتقوا کرد، حق خواه و حق گیر کرد و او را و جامعه را لباس اخلاق و پوشاند و  مبتلای به آن درد حقیقی کرد و به عشق رساند، این آثار و نشان هایی است که فهم صحیح نهج البلاغه برای انسان و جامعه دارد و اگر این آثار انقلابی در فرد و جامعه پیدا نشد بی شک باید نهج البلاغه خوانی های ایشان شک برد. 

 بی شک شناخت تقوا، حق، درد، اخلاق و عشق ما را و جامعه ما را در مسیر سعادت می برد و اما این ها همه سعادت نیست.

 این حق طلبی ها، اخلاق مداری ها، تقواها، و دردداری انسان را و جامعه را به راه نجات و رستگاری می آورد، اما این همه ی راه سعادت نیست!

 راه سعادت یافتن، راه درمان دردها،  رسیدن به قله عشق ورزی است، نقطه اصلی و نهایی نهج البلاغه اتصال به وجود مقدس معشوق است. 

 و گام آخر در هم مسیری با نهج البلاغه عمل است به آنچه به درستی از این کتاب شریف درمان یافته و دریافته ایم. 

 و آری!  اینچنین است که نهج البلاغه پرچم فتح قله رستگاری را به دست انسان می سپارد؛ که این قله،  رسیدن به معشقوقی را در خود دارد که خداست. 

 آری عزیز! این داستان نهج البلاغه و انسان ها و جوامع است! 

و چه متفاوتند انسان ها و جوامعی که با نهج البلاغه تا فتح قله رستگاری هم مسیر هستند با و از روح انقلابی گری و تحول خواه امام علی (ع) بهره مند می شوند با آنان که بالاخره در جایی با نهج البلاغه به دوراهی می رسند و راه خود را از این کتاب گرانبها جدا می کنند و قله عشق را به بهای ناچیز و بی ارزش دنیا می فروشند.

                                                                                          محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۰ ، ۰۳:۳۷
محسن دیناروند
جمعه, ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۲۹ ب.ظ

دروغ چه بلایی سر ما می آورد؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان 

 

هیچ چیز به اندازه دروغ گویی نمیتواند یک رابطه را آنچنان از بین ببرد که سخت بتوان آن را بازسازی کرد! 

وقتی در یک رابطه حرفی می زنیم که در عمل به آن پایبند نیستیم یا حتی برعکس آن عمل می کنیم، تخریب این رابطه حتمی است. 

بله! دروغ بلایی سر روابطمان می آورد که هیچ چیز دیگری نمیتواند آن بلا را بر سر روابط ما بیاورد. 

در این مورد هیچ رابطه ای مستثنا نیست. از یک دوستی ساده دو نفره بگیرید تا یک رابطه پیچیده دوستی گروهی! از یک رابطه کاری ساده بگیرید تا یک رابطه سخت و مهم دولت ها با ملت ها، از رابطه زن و شوهری تا رابطه والدینی و فرزندی! از یک رابطه عاشقانه تا  حتی رابطه انسان با خدا! هیچ استثایی وجود ندارد! پس مراقب سلامت روابطمان باشیم. 

فراموش نکنیم و خودمان را فریب ندهیم! خدا به گونه ما را خلق کرده که غالبا همه می توانیم دروغ را از راست تشخیص دهیم. حتی یک نوزاد یک ساله هم در حد خودش راست و دروغ را می فهمد! پس سعی نکنید فریب بدهید چون در واقع خودتان را فریب داده اید. 

پس روابطی را که دوست دارید پابرجا بماند را بر پایه صداقت بگذارید و هیچ راه دیگری برای پایداری یک رابطه جز صداقت و شفافیت ندارید. 

                                                                               محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۰ ، ۱۴:۲۹
محسن دیناروند
يكشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۸:۳۵ ب.ظ

به کودکانمان چه چیز بیاموزیم؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان 

همه ما دوران کودکی امان را یادمان هست! و حتما یادمان هست چقدر دوست داشتیم مهارت های مختلفی را به دست بیاوریم! 

شنا کردن را دوست داشتیم، دوچرخه سواری را ، دوست یابی را، میهمانی رفتن را، میهمان آمدن را هم، ماهی گیری را،  اردو رفتن را، مستقل سفر کردن را، خوب تماشا کردن را و حتی از دیوار بالا رفتن را هم دوست داشتیم! ( برای بازکردن در خانه وقتی کسی خانه نبود! و کلید نداشتیم!) 

هر کسی بسته به علاقه اش یادگیری های مهارت های خاصی در دوران کودکی اش را دوست میداشته ولی احتمالا بیشتر مواقع توسط خانواده یا مدرسه سرکوب شده ایم! ممکن است شما شنا کردن را یا دوچره سواری را آموخته باشید، مهارت هایی که من بلدش نیستم اما قطعا چیزهایی دوست داشته اید که بهشان نرسیده اید و هنوز هم که هنوز است مثل من غصه اش را می خورید!  و در این زمینه هم دردیم! 

یادم هست در دوره ابتدایی ، کلاس پنجم بودیم و حوالی بهار بودیم که در این ایام کوچ عشایر متداول است. ما رفتیم بیرون از مدرسه و داشتیم از مشاهده کوچ عشایر لذت می بردیم و مثل اکثر دهه شصتی ها هم عاقل بودیم و مواظب خودمان بودیم که مدیر  یکهویی از راه رسید  و ما را برد دفترش و با چوب حسابی از پسمان برآمد و زده شدیم از کوچ عشایر! در صورتی که او می تواست ما را ببرد داخل کوچ و خودش بشود یک خاطره توپ برای ما و از زندگی عشایر سختی ها و زیبای هایش بیشتر آگاه و آشنا شویم. 

یا یادم هست کلاس چهارم زنگ هنر،  معلم به ما تکلیف داد که شعر توانا بود هرکه دانا بود را خطاطی کنید . من به نی و جوهر علاقه مند بودم و ته خطی هم داشتم!  نوشتم و نگاه کرد به نظرش قشنگ آمد و گفت خیلی قشنگ است ولی چون برادرت برایت نوشته یک نمره ۱۶ زد توی دفتر خطم! و بیزار شدم از خطاطی و... 

یا مثلا یادم هست کلاس اول عروسی برادرم بود و خانواده تاکید داشتند مدرسه بروم! با هزار گریه و بدبختی رفتم یه جورایی از مدرسه فرار کردم. مراسم هم انقدر که باید بهم نچسبید، آخر کسی نبود بگه من یک روز مدرسه نروم چه اتفاق وحشتناکی برایم خواهد افتاد؟ و خاطره های فراوان دیگری که مجال بیان نیست! 

مطمئنم شما هم فراوان از این خاطره ها دارید که چقدر زده اند زیر استعداد و مهارت هایتان و اگر چنین خاطراتی ندارید خیلی عجیب است چرا انیشتن نشده اید! 

 کودک جماعت دوست دارد تجربه کند، و مهارت بیاموزد فقط حیف که قدرت لازم برای اجرای آنها ندارد! و وابسته است به تایید و همراهی ما به عنوان خانواده و مدرسه. 

بگذاریم کودکانمان آنچه را دوست دارند تجربه کنند. علایقشان را بشناسند و بروز دهند. اجازه بدهیم شکست بخورند و بلند شوند و بیاموزند زندگی همه اش برد یا همه اش باخت نیست! به جای امر و نهی و ممانعت همراهی اشان کنیم مثل یک راهنمای خوب. 

نگران دوست داشتنی های کودکانمان نباشیم آنها لوح سفیدند چیز بدی نمیخواهند مگر ما این وسط موش بدوانیم! 

خلاصه حرفم این است که اگر ما به کودکانمان اجازه تجربه زندگی ندهیم و فرصت مهارت ورزی و مهارت آموزی را از آنها دریغ کنیم بعدها حسرت هایی در دلشان خواهند ماند که با هیچ چیز دیگری جبران نمی شود. و از طرفی اگر می خواهیم بیشترین خیر و خوبی را در حق کودکانمان، تقدیمشان کنیم، این است که بگذاریم خودشان را کشف کنند، تجربه کنند و مهارت هایی که دوست دارند را به درستی بیاموزند‌ و ما به خوبی در این مسیر نقش همراه و راهنمای خوب را ایفا کنیم.‌

این را هم لازم است یاداوری کنم برای مهارت ورزی نباید به کودکمان فشار بیاوریم که تو باید حتما فلان مهارت،مثل زبان یا شنا یا هر چیز دیگری  را بیاموزی یا نباید فلان مهارت را مثل بازیگری یا موسیقی را بیاموزی، یادمان باشد ما فقط نقش راهنما و همراه را ایفا کنیم. 

 

                                                                      محسن دیناروند 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۰۰ ، ۲۰:۳۵
محسن دیناروند