پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»

۲۰ مطلب با موضوع «تفکر و سبک زندگی» ثبت شده است

یا لطیف 

سلام 

در زندگی مشترک برای بالا بردن قدرت چانه زنی خود در مقابل همسرتان هیچگاه به دنبال حمایت خانواده خود نباشید چرا که خانواده ها از سر دوست داشتنتان به جای حمایت از شما، در زندگی اتان دخالت می کنند و این کار علاوه بر اینکه شما را تقویت نمیکند بلکه به تنش شما با همسرتان هم می افزاید‌.

برای همین اگر به اختلافی با همسرتان برخوردید سعی کنید خودتان آن را حل کنید و اگر نیاز به کمک داشتید از یک مشاور خوب کمک بگیرید چون کمک گرفتن از خانواده اتان هم باعث دخالت ایشان و بیشتر شدن مشکل می شود و از طرف دیگر هم ممکن است شما به راحتی با همسرتان راه بیایید و حتی پس از دعواهای مداومتان او را ببخشید و به سر خانه و زندگی اتان بروید اما با در جریان گرفتن خانواده دیگر از سمت خانوده از بازگشت مجدد شما به زندگی جلوگیری می شود‌.

محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۳۳
محسن دیناروند
جمعه, ۲۴ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۲۶ ق.ظ

لزوم و ضرورت توجه به بدیهیات فکری و دینی!

بسم رب الرسول الله (ص) 

از نشانه های انسانِ بی فکر این است که باید بدیهیات را هم برای او اثبات کرد! 

برای نمونه اینکه خورشید گرمابخش است یا 
تابستان گرم است این ها یک سری امر بدیهی هستند و نیاز به اثبات برای اهل فکر ندارند! 

اما وقتی یک بچه سه چهار ساله در وسط تابستان به قصد بیرون رفتن مدام اصرار می کند حتما باید کاپشن بپوشم چون او در محیط منزل جلوی کولر سردش است، قانع کردن او به اینکه الان تابستان است و خورشید گرمای بیشتری می تاباند در نتیجه هوا گرم است و امکان بیرون رفتن با کاپشن نیست و یا اینکه اگر الان با  کاپشن بروی مردم به ما می خندند نشدنی است چرا که او قوه تفکر برخوردار نیست و نمی تواند این بدیهیات را در آن واحد تحلیل کند، روانشناسان در چنین مواردی به والدین توصیه می کنند که بگدارید کودک شما این خواسته اش را تجربه کند و در همین تجربه کردن هاست که بدیهیات را فرا میگیرد و بزرگتر که شد از این امور بدهی با تحلیل خود یک زیست مناسب بر می سازد! 

در امور تجربی مثل آنچه در مثال بالا آمد کار آسان است و انسان ها با کسب تجارب زیسته به امور بدیهی باورمند می شوند اما در امور نظری بسیار کار دشوار است و گاهی هم به امری ناممکن تبدیل می شود و از همین رو توصیه می شود که در همان کودکی به فرزندانمان نحوه بهره گیری از فکر را بیاموزیم و به او اجازه دهیم تا فکر کردن را مدام تجربه کند، از او نظر خواهی کنیم حتی در خرید های بزرگ مثل خرید خانه! بگذاریم فرزندانمان فکر کنند و از آن لذت ببرند تا امور بدیهی نظری و فکری برایشان روشن و اثبات شده باشد نه اینکه به خاطر فقدان بهره گیری از تفکر نیاز باشد در بزرگسالی برایش نکات بدیهی فکری و نظری اثبات شود. 

برای نمونه اینکه این امر بدیهی که اعتماد به فرد ناشناس و ناآزموده در اجتماع می تواند به فرد آسیب مالی، جسمی، روحی و... برساند را اگر در کودکی به فرزندمان نیاموزیم و اینچنین تربیتش نکنیم سخت می شود در بزرگسالی او را به این مهم رساند مگر احتمالا به تجربه سنگین و یا جبران ناپذیری! 

بحث ما اینک در امور دینی سنگین تر می شود چرا که از طرفی مباحث دینی به عمق بیشتری از تفکر نیازمند است و کار را سخت تر می نمایاند‌ و از طرفی اگر شناخت دین از کانال صحیح خودش اتفاق نیافتد و امور اشتباهی به عنوان امور بدیهی در ذهن گنجانده شود به خاطر وابستگی اش به امور مقدس تغییر دادن این شناخت کار به شدت دشوارتری از سایر امور و علوم نظری است.
 
نمونه دینی اش اینکه معصومین(ع) در نظر ما رابطه عینیت دارند نه مِثلیت! و این امری بدیهی به شمار می آید‌. 

یعنی آنچه امام علی (ع) کرد همان است سایر معصومین(ع) می کردند و تمام. 

برای روشن شدن تفاوت رابطه های عینیت و مثلیت به مثال یکی از اساتیدم اشاره می کنم که عرض کردند: وقتی یک رئیس جمهور به سفری می رود، محافظینی با خود همراه دارد، از محافظین هم مثل رئیس جمهور پذیرایی می شود یعنی همان غذا، همان میوه، همان هتل و از این تشابهات اما آیا جایگاه رئیس جمهور با محافظ یکی می شود؟ نه! این رابطه محافظ و رئیس جمهور اینجا رابطه مثلیت است چون از محافظ مثل رییس جمهور پذیرایی می شود اما رابطه معصومین(ع) با هم چنین رابطه ای نیست بلکه رابطه عینیت است یعنی عین هم و هم جایگاه و هم شان! 

طبق آنچه به آن پرداخته شد این یک امر بدیهی است که اگر امام حسین(ع) در جریان  نبرد با معاویه بود همان پیمان صلحی را می بست که امام حسن(ع) بست و اگر امام حسن(ع) در واقعه عاشورا بود همان می کرد که امام حسین(ع) با قیام بر علیه دستگاه ظالم یزید کرد.  پس بدیهی است که هر معصوم عین آنچه گفت و می زیست که هر معصوم(ع) دیگر! 

و برخی چون این اصول بدیهی فکری را نمی شناسند گمان اشتباه می برند نسبت به صلح امام حسن(ع)  و یا قیام امام حسین(ع) و اموری از این دست! 

برخی می گویند کاش امام حسن(ع) در برابر معاویه قیام می کرد تا تاریخ اسلام به عاشورا نیانجامد و از این رو به امام حسن(ع) معترض هستند و برخی دیگر به امام حسین(ع) که چرا مثل امام حسن(ع) صلح نکرد تا واقعه عاشورا اتفاق نیافتد. 

 این دو دسته گمان می برند که این دو امام(ع) دو روش متفاوت داشته اند در صورتی که اینگونه نبوده و نیست  بلکه راه و روش و عمل معصومین(ع) عین هم هستند و هر معصوم(ع)   مطابق ظرف زمان و مکان و سایر امور موثر در تصمیم گیری و عمل، تصمیم گرفته و عمل کرده اند. 

با توجه به این مهم می توان به بسیاری از شبهات دیگر نیز پاسخ داد مثل این شبهه که چرا برای امام حسین(ع) اینقدر زیاد و پرهیجان سوگواری می شود ولی برای سایر معصومین(ع) به ویژه پیامبر(ص) ،امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) اینچنین سوگواری نمی شود؟ 

پاسخ می تواند واضح باشد با آن اصل بدیهی رابطه عینیت بین معصومین(ع) که ذکر شد! 

ما وقتی برای امام حسین(ع) سوگواری می کنیم عین سوگواری برای سایر معصومین(ع) است! و از نظر ما بین معصومین هیچ تبعیض و اختلافی نیست

 و از طرفی دیگر احترام به هنجارهای مثبت اجتماعی یک امر بدیهی اخلاقی است حال آنکه به لحاظ نحوه وقوع حادثه کربلا در میان اجتماع مسلمین نحوه سوگواری برای امام حسین(ع) متفاوت است لذا به این هنجار اجتماعی مثبت لازم است احترام بگذاریم. 

و اصل بدیهی دیگر اینکه از هیچ معصومی دنبال برتری جویی از معصوم دیگری نیست که به هم حسادت کنند یا رقابت جویند و چنین رذیلت هایی در وجود مقدس و مبارک ایشان نیست که اگر می بود معصوم نمی بودند لذا از طرف خود معصومین(ع)  هم این مساله تبعیض یا مسائل منفی نیست و این دست شبهات و مسائل از روی عدم توجه به این نوع از بدیهیات ساخته و نشر داده میشود که اگر ما متوجه این امور بدیهی نباشیم یا خود  _خدا نکند_ دچار تردید می شویم یا  پاسخ هایی می دهیم که بر شبهه می افزاید. 

به قلم: محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۲۶
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۱۶ شهریور ۱۴۰۲، ۰۲:۳۶ ق.ظ

نمایش جلوه ای از زیبایی های عاشورا !

یا لطیف 
سلام

در انسان ها امیال غریزی و فطری فراوانی هست،  یکی از امیال غریزی انسان میل به سلطه گری است، یعنی انسان به طور غریزی تمایل دارد که بر دیگران سلطه یابد و بر ریز و درشت امور دیگران احاطه داشته باشد. برای مثال اینکه انسان می خواهد به واسطه هوش مصنوعی بر امور زندگی دیگران نظارت و کنترل و هدایتگر داشته باشد ناشی از وجود همین غریزه میل به سلطه گری است. 

غریزه دیگری که در انسان هست و میل به سلطه گری را تکمیل و تقویت می کند میل به سلطه پذیری است. یعنی انسان هایی هستند که تمایل دارند همیشه زیردست، فرمانبردار و زیر سلطه دیگری باشند. برای مثال اینکه یک سری از آدم ها تمایل به زیردستی غرب یا شرق دارند! حالا به جای میل به سلطه پذیری شما بخوانید غرب زده یا شرق زده!  به هر حال این هم یک میل غریزی در انسان است. 

اما سوال این است که آیا میل درونی سومی در میان این دو غریزه هست یا نیست؟ که نجات دهنده انسان از زیر بار ستمگری ها باشد چرا که تیغ این دو غریزه بر حق انسان هاست که می بُرَد و ستم تولید می کند. 

میل فطری سلطه ستیزی درست همان میل فطری است که با بیداری اش و کنار رفتن غبار فتنه ها و بهانه و منفعت جویی های ناصواب می تواند در برابر سلطه گری ها و سلطه پذیری ها بایستد و دنیایی زیبا را که حاصل عدالت است برای انسان ها بسازد! 

یکی از جلوه هایی زیبایی شناسانه عاشورا روشن کردن چراغ همین میل فطری در بشر است که مولا حسین (ع) با کنار زدن غبارهای گوناگون نشسته بر آن از جمله منفعت خواهی های ناصواب، بی اخلاقی های بی شمار، عادت کردن های کُشَنده به وضع موجود، قدرت خواهی های ناشایست و بسیاری دیگر از غبارهای فتنه آلود، بتواند میل فطری به سلطه ستیزی را در بشر بیدار کند تا جهان به نمایش تمام قد این زیبایی منحصر به فرد بپردازد. 

با توجه به این گرایش های فطری و غریزی بهتر می توانیم یکی از رازهای زیبایی عاشورا را ترسیم و باز خوانی کنیم تا قدرت جمله حضرت زینب(س) را بهتر دریابیم، آنجا که فرمودند: ما رایت الا جمیلا 

محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۰۲ ، ۰۲:۳۶
محسن دیناروند
دوشنبه, ۲۹ خرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۵۴ ب.ظ

زخم زبان

یا لطیف 

سلام 

 وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ

این حقیر، این آیه را اینگونه ترجمه کرده ام: 

وای بر کسی که زخم زبان می زند! 


پی نوشت ۱: 

هیچ نمی ارزد نماز و روزه و عبادتی که آدم را اخلاقی نکند. آدمی که زخم زبان می زند، طعنه می زند، عیب جو است‌، مسخره کننده است و دربند بی اخلاقی های این چنینی است با خدا چه نسبتی دارد؟ و اگر دیدیم یک فرد با ظاهر دینی و مدعی دین داری در بند اخلاقیات نیست شک نکنید خدا او را دوست ندارد و جایزه ای به او نخواهد داد.
من مطمئنم که جهنم پر از این آدم هاست چون مانع جذب آدم ها به دین هستند. 


پی نوشت ۳: زخم زبان زدن، مسخره کردن از آن دست گناهانی هستند که اولا زخم و درد آنها بر تن مجروح نامحسوس است و از آن جهت که احتمالا آنچه طعنه شده و زخم شده واقعیت تلخی باشد برای مجروح لذا آن شخص قربانی دلش در خفا می شکند و برای اینکه آبرویش کمتر برود از خیر گله و شکایت و دادخواهی اجتماعی می گذرد و لذا به احتمال فرصت پشیمانی و توبه   و مهمتر از همه فرصت طلب حلالیت از گناهکار سلب می شود. از طرفی حتی از مجروح، طرف را حلال کند زخم دل پابرجاست.پس مواظب باشیم ، آری بیشتر مواظب زبانمان!   

پی نوشت ۳: اگر ترجمه را صحیح نمی دانید یا پی نوشت های قبل را قبول ندارید می توانید با ذکر دلایل علمی بیان نمایید.   

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۰۲ ، ۲۳:۵۴
محسن دیناروند
جمعه, ۱۲ خرداد ۱۴۰۲، ۰۲:۵۲ ق.ظ

راه موفیقت

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام


برای داشتن یک زندگی سالم و موفق لازم است از افراد چاپلوس، ناآگاه، پست طلب، دنیا دوست، ترسو و دروغگو پرهیز کنیم و مشاوره انسان های آگاه، دلسوز، شجاع و با اخلاق را بپذیریم. 

                                                      محسن دیناروند

 

پی نوشت یک) اگر مسئول می شدم یا مسئولی از من مشورت می خواست یا بخواهد حتما به او این جمله را خواهم گفت و بعد می گویم اگر میخواهید یک مدیریت سالم و موفق داشته باشید حتما تا می توانید بر صورت چاپلوسان، ناآگاهان، پست طلب ها و دنیادوست ها دروغ گوها و ریاکاران خاک بپاشید و ازشان دوری کنید. هر چه این دوری بیشتر باشد موفقیت و سلامت کاری شما بیشتر است. 

 

پی نوشت دو) یکی از ضعف های ما این است که دوست داریم از ما تعریف و تمجید شود و برای همین افراد چاپلوس توانایی رشد سریع نزد ما آدم ها را دارند و این دقیق همان چیزی است که سلامت کاری و موفقیت کاری ما لطمه می زند. مانع رشد ما می شود لذا از همه زشتی ها زشت تر که باید بیشتر مراقبت کرد همین افراد چاپلوس است که باید دوری از آنها و بی توجهی به آنها جدی تر از سایر موارد گرفته شود. 

 

پی نوشت سه) انتقاد را حتی از دشمن باید بشنویم و بررسی کنیم که اگر راست باشد اصلاحش کنیم لذا دشمن منتقد بهتر از دوست چاپلوسی است که ضعف هایت را به عنوان خوبی تحویلت می دهد و اینگونه ضعف های آدم را روز به روز بیشتر و بزرگتر می کنند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۰۲ ، ۰۲:۵۲
محسن دیناروند
سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۱:۵۲ ب.ظ

در برابر حق

یا لطیف 

سلام 

نتیجه افراطی گری ابن ملجم مرادی است و حاصل تفریط هم یزید و نقطه مشترک این دو جنگ با حق! برای همین پرهیز از افراط و تفریط ضروری است؛ مخصوصا در دین!  چرا که دین بدون شناخت درستش می تواند موجب شدت در افراط ها و تفریط ها باشد. 

محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۳:۵۲
محسن دیناروند
شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۲۵ ق.ظ

اگر آوینی نبود؟!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

توفیق یافتم مجموعه《آن کربلا》روایت مستندی از وقایع دفاع مقدس به کارگردانی شهید مرتضی آوینی را ببینم. 

و به شدت آن را مستندی واقع گرا، علمی، قوی، صادق، شیوا، روان و دل چسب دریافتم که با دیدن این مستند، این سوال ذهنم را درگیر کرد که اگر آوینی نبود آیا کسی این مستند را به این قوت می ساخت؟ اگر این مستند ساخته نمی شد که اگر آوینی نمی بود این اتفاق می افتاد جمع کردن مستندات دسته اول دفاع مقدس، لا اقل از زاویه دید مردمی و نه سیاسی و نظامی به چه شکل به دست نسل های بعد می رسید؟ 

آنچه که واضح است این است که قطعا شهید آوینی با ساخت مستندات قوی و دلچسب مثل همین مجموعه 《آن کربلا》 و مجموعه معروفترش 《روایت فتح》و سایر آثار هنری و ادبی اش، خدمت بزرگی به حفظ آثار و ارزش های قسمتی از تاریخ سرزمینمان ایران عزیز کرده است درست همان قسمتی که اگر نبود قطعا سرنوشت ما به سمت و سوی ناملایمی برای همیشه تغییر می کرد. 

جدای از خدمات شهید آوینی درس بزرگی که از این هنرمند شهید ما و نسل های آینده میتوانیم بگیریم این است که در جایی که هستیم چه به لحاظ زمانی و چه مکانی بتوانیم با خلق بهترین عملی که می توانیم بر اساس استعداد و علاقه انان داریم در راستای ماندگاری ارزش ها و معارف گام های مهم و ارزشمند برداریم! 

البته نکته مهم دیگر در این باب اینکه فک نکنیم کار دارس برای ما فقط ساختن مستند و یا کار هنری و ادبی است نه! این مثلا ساختن مستند کاری بوده که آوینی عزیز آن را به شکل احسن از آب در آورده و اگر مثل منی بخواهد مستند بسازد هرگز نمی تواند لذا استعدادها و توانایی های هر فرد متفاوت است باید آن را فهمید و آموزش و تمرین داد تا بتوان با آن کاری کرد کارستان‌! 

نکته دیگر اینکه کارهای بزرگ از کارهای های کوچک شروع می شوند، اگر ابتدا بخواهیم کار به قول امروزی ها کار شاخی انجام دهیم، واقعیتش این است که شکست نتیجه کار ماست، موفقیت در کارهای بزرگ گام به گام به دست می آید و نه یکباره چرا که نمیتوان از پله اول یک راست پرید پله آخر و نتیجه این پرش کاملا مشخص است! 

کارهای بزرگی هست که در ظاهر کوچک به نظر می آید و ما را به اشتباه می اندازد! مثلا لبخند زدن به چهره مادر و پدر ، برادر و خواهر! شاید در نگاه نخست بگوییم خب این لبخند من درست است که خوب است اما آنقدر بزرگ نیست که کاری مانا کند! نه عزیز این لبخند خودش اصل مانایی است و خود گامی است از همان گام هایی که باید برداشت تا به قله رسید. این را در نظر داشته باشیم که در مسیر فتح یک قله فقط خود قله مهم نیست و تمام گام هایی که برمی داریم تا به قله برسیم همه مهم و بزرگ هستند‌ که از یکی از همان گام ها را برداریم، هیچ قله ای فتح نمی شود.! مهم این است که برداشتن آن گام در راستای فتح قله باشد تا آن گام هم بزرگ باشد. 

 

                                                                             به قلم: محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۱ ، ۰۳:۲۵
محسن دیناروند
شنبه, ۲۶ شهریور ۱۴۰۱، ۱۲:۳۵ ب.ظ

از مولا علی(ع) بیاموزیم

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام

 

امام علی(ع): 

                      روزی که ستمدیده از ستمکار انتقام کشد، سخت تر از روزی است که                                   ستمکار بر او ستم  روا می داشت.

                                                                                     نهج البلاغه، حکمت ۲۴۱

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۰۱ ، ۱۲:۳۵
محسن دیناروند
جمعه, ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، ۱۱:۳۵ ق.ظ

بزرگترین حق فرزند چیست؟

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام

 

با پایان یافتن دوره تربیتی انسان، معمول این است آدم ها از مرگ هم برگردند تغییر نمیکنند، از این رو تربیت فرزندانِ کودک و نوجوان مهم و حیاتی است و لذا تربیت اخلاقی بزرگترین حقی است که مادر و پدر  نسبت به فرزند خود بر عهده دارند. 

                                                                                               محسن دیناروند 

   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۰۱ ، ۱۱:۳۵
محسن دیناروند
دوشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ

ترفند های حرفه ای فرار از نقد!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام دوستان

 

در خوبی نقد همین بس که دست کم ژست نقدپذیری را همگی دوست داریم! نقد نه بیان بدی هاست و نه خوبی ها! که بررسی ضعف ها و قوت هاست. برای موفقیت در هر کاری لازم است که مورد نقد واقع شود؛ لذا لازم است برای موفقیت در هر عرصه ای زندگی خودمان را در معرض نقد جدی قرار دهیم و هراسی از آن نداشته باشیم. متاسفانه ما به  ترفندهای حرفه ای و حساب شده و با نام خود نقد از نقد جدی به خودمان جلوگیری می کنیم یک آن که می گوییم نقد باید منصفانه باشد! با همین کلمه انصاف کار نقد را یکسره می کنیم چرا که در اصل خودمان را معیار انصاف قرار می دهیم آنقوت هر ضعفی که از ما گفته شود را خارج از دایره انصاف می دانیم و آن را به زمین می زنیم! لذا اصلا نباید برای نقد قید انصاف را گذاشت. نقد را باید شنید و شنونده نقد مستقلانه به تحیلیش بپردازد و اگر درست بود بپذیرد. البته این به معنای ترویج نقد غیر منصانه نیست که منصفانه نقد کردن از اصول نقد است، بحث این است که به بهانه و نقد منصفانه نقد کردن در را بر روی نقدهای جدی بسته ایم! بحث این است ما معیار انصاف نیستیم! بگذاریم نقد انجام شود و خود مردم و تاریخ در موردش قضاوت خواهند کرد. 

ترفند دوم اینکه می گوییم نقد باید همراه با راهکار باشد! این هم خیلی مد شده که تا نقدی صورت می پذیرد می گوییم این را هم خودمان می دانیم، راه کار بدهید! و زبان منتقد را خاموش می کنیم چرا که همیشه بیان نقد همراه با راهکار نیست! اساسا هم نباید باشد و این ملازم دانستن نقد و راهکار یک ترفندی است برای فرار از نقد! اصولا وقتی ضعفی هست باید طرح شود چه راهکار باشد چه نباشد. مساله راهکار یک بحثی لست که حیثیت درجه دومی دارد. یعنی پس از یافتن ضعف ها که درجه اول اند باید برویم دنبال یافتن راهکار برون رفت از ضعف ها. 

ترفند سوم نادیده گرفتن منتقد است، نادیده گرفتن جدای از نقد ناپذیری است، برخورد تند با منتقد در این عصر حرکتی از مد افتاده که فقط از افراد ناوارد و ناشی سر میزند. اما بحث نادیدن با آن فرق دارد. دقیق مثل یک مدیری که با نادیدن کارمندانش آنها را بی انگیزه و مجازات می کند، اگر نسبت به سخن منتقد واکنشی نشان داده نشود و نقد او دیده نشود و از پس نقدهای فراوان ایشان فرایند اصلاحی حاصل نشود ، این دقیقا همان نادیده گرفتن منتقد است که او را بی انگیزه و پشیمان از نقد می کند. با این ترفند شما می توانید ژست نقد پذیری هم بگیرید و تازه گلایه مند باشید که چرا منتقدان سخن نمی گویند. این در حالی است که هر چه منتقد ساکت تر شود موفقیت ما کمتر می شود و این به ضرر ماست و جریانی که می خواهیم در آن موفق شویم. 

 ترفند چهارم؛ استحاله نقد و منتقدان است! استحاله را که می دانیم چیست، یک وضعیت خطرناک و پیچیده که وقوع آن نتایج ناگواری برای هر مفهوم خواهد داشت و نقد و منتقد جدای از مفاهیم دیگر در این باب نیست. رییس یک دولتی آمدند و با گرفتن ژست نقد پذیری گفتند من می خواهم جشنواره ای راه بیاندازم که در آن به منتقدانم و نقدهایشان جایزه بدهم! این خیلی خوب است و دست بر قضا جای خالی چنین کاری حس می شود. اما جشنواره که برگزار شد دیدیم که حامی ترین فرد به وی و تندترین رسانه نزدیک به وی حائز نقد برتر شد! بله این دقیقا یعنی تلاش برای استحاله نقد و منتقد! اینکه مفهومشان را عوض کنی با همان پوسته! انجام موفق این کار خیلی پیچیده است. البته در مثال مذکور چنان ناشیانه عمل شد که خودشان هم نه آن جشنواره را باور کردند و نه هیچ چیز دیگرش را وگرنه اگر می توانستند حرفه ای تر عمل کنند استحاله قوی تری انجام میشد. می خواهم بگویم گاهی استحاله ایجاد می کنیم و نقد را مفهومش را تغییر  می دهیم به تعریف ولی با پوسته نقد. 

ترفند پنجم  تعریف و تمجید از منتقد است. این یک امر بدیهی است که نقد را منتقد انجام می دهد، اگر منتقد را با ترفند تعریف و تمجید راضی به حرف نزدن کنی نقدی وجود نخواهد داشت! خیلی هم اوضاع گل و بلبل می شود. این ترفتند به این شکل است که شما آنقدر از فردی که می دانید منتقد کار توست تعریف و تمجید کنی که منتقد اصلا روی نقد کردن را نداشته باشد. این ترفند را شاید زیاد دیده باشید. 

ترفند ششم که وابسته به ترفند قبل است، وابسته کردن منتقد به لحاظ اقتصادی و جریانی و... است. وابستگی مخصوصا وابستگی اقتصادی و جریانی زبان منتقد را در بیان صریح نقدها به شدت کند می کند. فرض کنید شاگرد مغازه ای که پولش را صاحب مغازه می دهد! این شاگرد که نمی تواند انتقاد صریح کند چرا که نمی خواهد نانش آجر شود!  یا وقتی منتقد را وابسته جریان خود کردی که نمی تواند جریان خود را نقد کند که اگر چنین کند خودزنی کرده که امری معقول به نظر نمی رسد.

ترفند دیگری که به ذهنم می رسد برای فرار از نقد و مبارزه با آن، به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف هاست. با طنز نمی توان به درمان ها و قوت ها رسید! مشاهده نشده است که با طنز هیچ دردی درمان شود و هیچ ضعفی اصلاح شود! آنچه که مد نظرم است طنز سالم است نه آن تمسخرها و جوک های کوچه بازاری و یا مبتذل! از اینگونه ها که اساسا نه تنها انتظاری نیست که بلکه مستقیما با هدف بی هویت کردن و حذف نقد و منتقد و روشنگری ها به کار می رود! موضوع بحثم طنز سالم است! طنز در حوزه نقد به هیچ وجه نمی تواند کارساز باشد چرا که این دو از یک سنخ نیستند بلکه از دو سنخ متفاوت و متضاد هستند. سنخ طنز از لطافت و خنده است و سنج نقد پر است جدیت و دردوارگی! لذا به طنز درآوردن نقدها و ضعف ها کاری که آن می کند عادی کردن و قابل تحمل کردن دردها و ضعف هاست! درست مثل مسکنی که حس درد را از بین می برد در حالی که زخم و درد و علت آن از بین نرفته و چه چیز برای بیمار بدتر از اینکه با مسکن ها حس درد را از بین ببریم و دنبال علت درد و درمان آن نرویم و یک باره درد همه بدن را بگیرد و تمام! طنز هم هم در بهترین حالتش با نقد ها و دردها ی افراد و جامعه همین کار را می کند، شما فردی را در نظر بگیرید که دچار پرخوری افراطی است، ما با طنز این پرخوری را برای فرد عادی و قابل تحمل و بلکه شیرین می کنیم! حالا او با این وضعیت از پرخوری دست می کشد؟ قطعا خیر بلکه هر بار برای شنیدن همان طنزها و شیرین شدن ذائقه اش به پرخوری اش ادامه می دهد بلکه بیشترش می کند تا جایی که از نظر چاقی اش دچار بن بست می گذرد. به طنز بستن نقدها و دردها دقیقا همین کار را در مورد آنها می کند! و این دقیقا به این معناست که می توان با یک ترفند حرفه ای یعنی به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف های فرد و جامعه پوست آنها را درآوریم و مردم هم در ظاهر لذتش را ببرند و شاد باشند و بقیه ماجرا! پس در خوشبینانه ترین حالت ممکن طنز به راحتی کاری که می کند این  است که به جای درمان دردها، آنها را برای ما عادی و قابل تحمل می کند! و این اگر خیانت به فرد و جامعه نیست پس چیست؟ 

شاید علاوه بر اینها ترفند های حرفه ای دیگری باشد که با آنها بتوانیم درچه نقد و اصلاح ضعف ها و توقویت قوت ها را در خودمان و جامعه امان بگیریم ولی هیچ گاه نباید این را نشانه قدرت هوش و زیرکی خودمان حساب کنیم چرا که با جلوگیری از نقد شدن جدی خودمان با هر ترفندی که باشد حتی ترفندهای دموکراتیک و به شبه عقلی راه را بر  هرگونه اصلاح ضعف های خود و جامعه می بندیم و نتنها ضعف ها کاسته نمی شود که روز به روز بر شدت ضعفهایمان افزوده می شود و آنقدر شور می شود که با هیچ راهکاری نمی توان از پس جبران آن برآمد‌ و از طرفی با تعریف ها و تمجید های صدمن یک غاز نتنها تلاشی برای افزودن و مدیریت منطقی  قوت ها نمی کنیم که قوت هایمان از شدت شیرینی دل آدم را می زند و اصلا خود به نقاط ضعف قوی تبدیل خواهند شد.  

پس اگر خودمان و جامعه امان را دوست داریم هرگز تلاش نکنیم با دست یافتن به ترفندهای زیرکانه بر تن نقد جدی بتازیم که زنده ماندن، رشد، تعالی ،پیشرفت و موفقیت ما نسبت مستقیمی با زنده ماندن نقد جدی و نقدپذیری واقعی در ما و جامعه ما دارد  و باید به این باور برسیم که ما برای رسیدن به نقطه مطلوب چاره ای جز پذیرش نقد و رواج نقد نداریم! و بستن راه نقد یعنی خودکشی و جز این نیست! 

 

به قلم: محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۰
محسن دیناروند