بی نام
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خوبان همراه
بی نام .... شعری است فقط برام امام حاضرمان
چه بی نهایت سروده ای
تو!
شعر تازه مرا
آری
باز در اندازه خدا
سروده ای مرا
خورشید سر می زند
به سیاهی دلم آن وقت
که می سرایی ام
نیست دلم هرگز دلواپس این جدایی ها
آنگاه که بی نام صدا می زنی مرا
هر چه گذشته است
آری تلخ است چه سخت
همه اش بادا به پای عشق ای رفیق
روشن است دلم اما
چشم هایت چراغ راه می شود جانا
بیا!
بی نام صدایم کن باز
زیباست بی نام بودن
آنگاه که مرا
می رساند یه اعجاز چشم هایت
محسن دیناروند
پی نوشت: راستش را بخواهید مدتها بود که دلم هوس چنین شعری کرده بود.این شعر را در چند روز با یک حس و حال فوق العاده سرودم و تکمیل کردم. دلم وصل شد به آن حاضز عزیز . به دلم چسبید امیدوارم به دل شما هم بچسبد.