پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
بایگانی

۴۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

شنبه, ۱۶ مهر ۱۴۰۱، ۰۳:۲۵ ق.ظ

اگر آوینی نبود؟!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

توفیق یافتم مجموعه《آن کربلا》روایت مستندی از وقایع دفاع مقدس به کارگردانی شهید مرتضی آوینی را ببینم. 

و به شدت آن را مستندی واقع گرا، علمی، قوی، صادق، شیوا، روان و دل چسب دریافتم که با دیدن این مستند، این سوال ذهنم را درگیر کرد که اگر آوینی نبود آیا کسی این مستند را به این قوت می ساخت؟ اگر این مستند ساخته نمی شد که اگر آوینی نمی بود این اتفاق می افتاد جمع کردن مستندات دسته اول دفاع مقدس، لا اقل از زاویه دید مردمی و نه سیاسی و نظامی به چه شکل به دست نسل های بعد می رسید؟ 

آنچه که واضح است این است که قطعا شهید آوینی با ساخت مستندات قوی و دلچسب مثل همین مجموعه 《آن کربلا》 و مجموعه معروفترش 《روایت فتح》و سایر آثار هنری و ادبی اش، خدمت بزرگی به حفظ آثار و ارزش های قسمتی از تاریخ سرزمینمان ایران عزیز کرده است درست همان قسمتی که اگر نبود قطعا سرنوشت ما به سمت و سوی ناملایمی برای همیشه تغییر می کرد. 

جدای از خدمات شهید آوینی درس بزرگی که از این هنرمند شهید ما و نسل های آینده میتوانیم بگیریم این است که در جایی که هستیم چه به لحاظ زمانی و چه مکانی بتوانیم با خلق بهترین عملی که می توانیم بر اساس استعداد و علاقه انان داریم در راستای ماندگاری ارزش ها و معارف گام های مهم و ارزشمند برداریم! 

البته نکته مهم دیگر در این باب اینکه فک نکنیم کار دارس برای ما فقط ساختن مستند و یا کار هنری و ادبی است نه! این مثلا ساختن مستند کاری بوده که آوینی عزیز آن را به شکل احسن از آب در آورده و اگر مثل منی بخواهد مستند بسازد هرگز نمی تواند لذا استعدادها و توانایی های هر فرد متفاوت است باید آن را فهمید و آموزش و تمرین داد تا بتوان با آن کاری کرد کارستان‌! 

نکته دیگر اینکه کارهای بزرگ از کارهای های کوچک شروع می شوند، اگر ابتدا بخواهیم کار به قول امروزی ها کار شاخی انجام دهیم، واقعیتش این است که شکست نتیجه کار ماست، موفقیت در کارهای بزرگ گام به گام به دست می آید و نه یکباره چرا که نمیتوان از پله اول یک راست پرید پله آخر و نتیجه این پرش کاملا مشخص است! 

کارهای بزرگی هست که در ظاهر کوچک به نظر می آید و ما را به اشتباه می اندازد! مثلا لبخند زدن به چهره مادر و پدر ، برادر و خواهر! شاید در نگاه نخست بگوییم خب این لبخند من درست است که خوب است اما آنقدر بزرگ نیست که کاری مانا کند! نه عزیز این لبخند خودش اصل مانایی است و خود گامی است از همان گام هایی که باید برداشت تا به قله رسید. این را در نظر داشته باشیم که در مسیر فتح یک قله فقط خود قله مهم نیست و تمام گام هایی که برمی داریم تا به قله برسیم همه مهم و بزرگ هستند‌ که از یکی از همان گام ها را برداریم، هیچ قله ای فتح نمی شود.! مهم این است که برداشتن آن گام در راستای فتح قله باشد تا آن گام هم بزرگ باشد. 

 

                                                                             به قلم: محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۰۱ ، ۰۳:۲۵
محسن دیناروند
سه شنبه, ۱۴ تیر ۱۴۰۱، ۱۰:۳۳ ق.ظ

آیا قانون می تواند مانع پیشرفت و توسعه شود؟

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

اینکه قانون، خود بتواند مانع توسعه و پیشرفت باشد از عجائب روزگار است! چرا که قاعده بر این است که هدف قانون کار راه اندازی است مثلا وقتی قانون چهار راه ها این است که زمانی که چراغ راهنما قرمز می شود خودروها بایستند و وقتی سبز می شوند راه بیافتند هدفش راه انداختن کار حرکت خودرو هاست و فرض کنید این قانون نباشد خودروها به هم قفل می شوند و اگر هم بر حسب عادت از هم رد شوند آمار تصادف به شدت بالا می روند، لذا قطعی و روال معمول این است که قانون برای کار راه اندازی است اما چه می شود که قانون بشود مانع توقف کارها و اینگونه مانع توسعه و پیشرفت یک جامعه شود؟ 

در پاسخ به این پرسش می توان در وهله اول یقه قانونگذار و مجری قانون را گرفت! قانون گذار ممکن است قانون بد بگذارد! مثلا بگوید قانون این باشد که خودروها ۵ دقیقه پشت چراغ قرمز بایستند، این زمان از حوصله مردم خارج است و قطعا قانون رکی زمین می ماند! این میشود قانون بد ولی شما یک قانون خوب را هم بدهی دست مجری بد، یا شور می شود یا بی نمک! شما فرض کنید یک تعمیر کار چراغ راهنمایی چراغ های قرمز و سبز را بر عکس نصب کند و چراغ همه طرف ها یک رنگ شود!  قانون خوب است اما مجری بد اجرا می کند! این شاید از حتی بی قانونی بدتر باشد! 

در اجرای قانون باید نکاتی رعایت شود یکی مساوات است! مساوات یعنی همه در برابر قانون یکسان باشند! اگر سبقت جرم است برای خود پلیس راهنمایی هم جرم است مگر طبق قانون و به ضرورت مثل اورژانسی که بیمار دارد!  اینکه قانون برای خواص و یا آنان که نفوذی دارند و یا حتی از دور دستی بر آتش دارند اجرا نشود و فقط ضعیف کش باشد این نمی شود اجرای قانون! این خاصه پردازی ها از موانع قانون است بر راه توسعه و پیشرفت. 

قانون باید مورد پذیرش اخلاقی عموم جامعه باشد. شما الان قانون تصویب کنید که سن سربازی ۱۰ سال بشود! این  قانون نه اخلاقی است و نه مورد پذیرش آدم های یک جامعه با هر درجه علمی و ادراکی! 

لذا قانون باید قابلیت اجرا داشته باشد و بتواند عموم را با خود همراه کند! وگرنه خود به خود مانع پیشرفت و توسعه می شود. 

پیچیدگی قانون هم به همین شکل می تواتد به معضل بزرگی برای توسعه و پیشرفت کارها منجر شود. درک قانون باید ساده باشد چون در نهایت عموم جامعه با سطوح مختلف علمی و ادراکی مجری قوانین خواهند بود. 

اینکه قانون را بشود دور زد قطعا یک اتفاق ناگوار می تواند شکل دهد در مسیر توسعه و پیشرفت! هرچند نوشتن چنین قانونی به نظر سخت است اما نشدنی نیست فقط باید آدم های قانون نویس افراد متخصص و کاردان زمینه مورد نظر باشند!

البته یک جاهایی که این راه فرار از قانون و دور زدن ها، قانونی شود اوضاع بدتر هم می شود. مثلا قانون شود یک شرط کاندید شدن برای نمایندگی مجلس داستن حداقل مدرک ارشد است بعد یک تبصره بزنی هر کس یک دوره نماینده بوده یا فلان مسولیت را داشته معاف است! یا نه ! یک فردی با نفوذش یک مدرک ارشدی هم بگیرد! این جور راه های قانونی فرار از قانون بسیار خطرناک است برای پیشرفت و توسعه ! 

در مجموع قانون چه در مرحله نگارش و چه در مقام اجرا اگر درست نوشته و اجرا شود بی شک درهای فراوانی را به روی توسعه و پیشرفت جامعه ای باز خواهد کرد و بر عکس اگر کار قانون در هر مرحله ای از حیات خود بِلَنگَد، مانع شدنش بر مسیر پیشرفت و توسعه قطعی خواهد بود. 

                                                                       محسن دیناروند 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۰۱ ، ۱۰:۳۳
محسن دیناروند
دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵ ب.ظ

کار کارشناسی

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

یکی از دلایل مهم عقب افتادگی ها و از عمده ترین موانع پیشرفت و توسعه ی یک جامعه این است که در آن جامعه، به خصوص از طرف مسولانش به کار کارشناسی و تخصصی اهمیت داده نمی شود.

در مورد مردم، هزینه کار کارشناسی باعث شود مردم کمتر به سراغ کارشناسی امور بروند اما در مورد مسولان قضیه متفاوت است، در جامعه ای که مسولانش خود را کارشناس امور می دانند و بلکه کارشناس تر می دانند و بلکه بالاتر از آن یعنی خود را همه چیز دان می دانند، کار کارشناسی بی معناست، این در حالی است که حتی اگر مسولان در مقام کارشناس صاحب نظر هم باشند و با طی گذراندن تمام صلاحیت های حرفه ای و بدون لابی های سیاسیِ معمول به قدرتِ ریاست رسیده باشند که عموما اینگونه هم نیست،این امر به هیچ وجه آنها را از پذیرش نظر کارشناسی معاف نمی کند چرا که به قول معروف همه چیز را همگان دانند و قطعا هر سری فکر و راهی و نظری دارد! اما مسولان در جامعه های اینچنینی بنا به خودشیفتگی بالا و خود کارشناس دانی ها و درگیر شدن به این قبیل بازی ها، همواره کارها را با نظر غیر کارشناسی خود پیش می برند و اینگونه موجب عقب افتادگی ها و نابسامانی ها و مانع پیشرفت و توسعه جامعه خود می شوند. 

مسولیت مهم دیگر مسولان در این زمینه، فرهنگ سازی کار کارشناسی در بین مردم است! و با این زاویه دید چگونه چنین امری می تواند تحقق یابد؟ 

از دیگر ظلم های دیگر و موثر در قتل کار کارشناسی دست و پا کردن رزومه کارشناسی برای غیر متخصص هاست، بله دقیقا منظورم وجود کارشناس نماهاست! و اغلب مسولان در چنین جوامعی با این شکل دست و پا زدن ها برای خود رزومه کارشناسی به هم می زنند. یعنی اگر شما به مسئولی یا از این دست با ذکر دلایل کارشناسی بگویی فلان کار کارشناسی نسیت، او در جواب رزومه ای از خود بیان می کند که زبان آدم کوتاه می شود! رزومه ای که اصلا اعتبار کاربردی ندارد. 

مثلا اگر بگویی برای ساختن فلان دیوار دارید اشتباه می کنید ! می گویند من مدرک مهندسی عمران دارم! حالا مهم هم نیست این مهندس عمران فقط مدرکی گرفته و نمی تواند یک نقسه ساده را هم بخواند! 

در مجموع جامعه ای که پیشرفت و توسعه را می خواهد ناگریز از کمک کار کارشناسی است، 

                                                               محسن دیناروند

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۰۱ ، ۲۳:۲۵
محسن دیناروند
يكشنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۸:۳۸ ب.ظ

دینداری مومنانه

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

 

مومن، مودب است، مومن خوش اخلاق است، مومن تهمت نمی زند، مومن دروغ نمی گوید، مومن خودش را نمی گیرد، مومن مسخره نمی کند، مومن دعوا نمی کند، مومن ظلم نمی کند، مومن مهربان است، مومن بدگمان نیست، مومن آبرودار است، مومن آبروی دیگران برایش مهم است، مومن غر نمی زند، مومن دوست داشتن را خوب بلد است، آری مومن خیلی چیزهای خوب دیگر را دارد! می بینید چقدر مومن بودن راحت است! پس چرا برای ما سخت شده دین داری مومنانه؟ شاید چون دروغ های خودمان را باور کرده ایم! 

 

                                                                      محسن دیناروند  

               

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۰۱ ، ۲۰:۳۸
محسن دیناروند
چهارشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۱۲:۳۵ ق.ظ

کلیدهای صمیمیت

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام 

نکات ساده ای هستند که صمیمیت را بیشتر می کند که اگر رعایت کنیم صمیمیت ما با دیگران بیشتر می شود و اگر رعایت نشود فقط و فقط به بیشتر شدن فاصله ها می انجامد. 

یک) در جمع تذکر ندهیم، قطعا بارها شده که احساس کرده ایم باید به دیگری تذکر بدهیم ، بله تذکر به دیگران قطعا خوب است اما نه در جمع! شما وقتی در جمعدبه کسی تذکری می دهید ، قطعا طرف مقابل می پندارد که تو خیرخواهش نیست، شما فرض کنید زیپ شلوار یکی پایین است! توی جمع بگویید که زیپت را بالا ببر! به او حق بدهید که بپندارد شما قصد تمسخرش را داشته اید ولی اگر او را در فرصت مناسب بدون جلب توجه کنار بکشید و از او بخواهید که این ایراد را برطرف کند ، این کار به صمیمت شما کمک می کند چون او شما را خیرخواه خودش می بیند. زن و شوهر و کلا اعضای خانواده هم که لزوما محتاج صمیمیت بیشتر هستند این قاعده کلی را باید بیشتر از همه در نظر بگیرند‌ . 

 

دو) تحقیر نکنید: شما فرضر کنید در کلاس درس نشسته اید و معلم از شما سوالی می پرسد و شما پاسخش را نمی دانید! حال تصور کنید معلم بگید خنگ یا با لبخندی تحقیرانه شما را به نشستن امر کند یا هر چیزی که شخصیت شما را بشکند، شما آیا آن معلم را دوست خواهید داشت؟ معلم به کنار احتمالا از آن درس هم زده می شوید. به همین سادگی تحقیر کردن می تواند ضد صمیمیت باشد و بر عکس تحقیر نکردن و بها دادن به طرف می تواند منجر به صمیمیت شود. در نهایت رشد او را هم ببینیم. 

 

سه: تبعیض نکنید: شما فرض کند در یک جمع خانوادگی نشسته اید ، پدر یا مادرتان در مورد مساله ای مثل خرید خانه یا ماشین و... از برادرتان سوال می پرسد و نظرشان را می خواهد ولی از شما می گذرد، چه حسی به او خواهید داشت؟ یافرض بگیرید معلمتان بین شما و دیگران فرق می گذارد، آن معلم را دوست خواهید داشت؟ قطعا پاسخ شما منفی است! حق هم دارید هیچ کس نمی خواهد نسبت به او تبعیض شود! این اشتباه  را نکنید که صمیمت ما با کسی که نسب به او تبعیض مثبت کرده ایم بیشتر می شود! از قضا برعکس او برای فرار از آسیب های تبعیض و صمیمی شدن با دیگران سعی می کند از تو دور و دورتر شود! پس اگر قصد دارید با دیگران صمیمی باشید هیچ گاه بینشان تبعیض نیاندازید! مثلا اگر معلم هستید برای دوست داشتن دانش آموزانت و دانشجویانت خیلی دلیل به جز وضعیت درسی اشان هست! یکی صدای خوبی دارد یکی دسخط خوبی یکی ذوق خوبی.. به هر حال همه دل دارند. هر دل محبت را هم دوست دارد. تا می توانید به آدیگران محبت کنید 

 

چهار) غیبت نکنید: این یک واقعیت است که حرف تا زمانی زده نشود پیش خودت می ماند وقتی حرفی که نباید به صورت عمومی طرح شود بیان می کنیم ، دیگر مدیریت آن دست خودمان نیست! غیبت از این سنخ است! وقتی غیبت می کنیم به قول معروف باد به گوش طرف می رساند! آنوقت خودمان بشنویم که دیگری پشت سر ما غیبتمان را کرده به او چه حسی داریم! یقه اش را نگیریم لا اقل از چشممان می افتد و همین بس که که پایه های یک رفاقت صمیمانه بریزد. پس اگر می خواهید با کسی صمیمی شوید هرگز غیبتس را نکنید. البته اگر هم نمی خواهید با کسی صمیمی شوید باز غیبتش را نکنید چون غیبت سلاح آدم های ضعیف است، شما که نمی خواهید آدم ضعیفی باشید؟ علاوه بر این شک نکنید وقتی غیبت می کنی طرفی که به این غیبت گوش میدهد شاید قبل از هر چیز با خودش بگوید این فرد پشت سر من هم پایش بیافتد اینطور غیبتم می کند و حس بدی به طرف می دهی که صمیمیت را کاهش می دهد. 

 

   به قلم : محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۳۵
محسن دیناروند
سه شنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱، ۰۳:۳۱ ب.ظ

عبادات رمضانیه ما چقدر قبول است؟

بسم رب الفاطمه( س) 

سلام 

با آرزوی قبولی طاعات و عبادت شما خوبان در ماه مبارک رمضان؛ 

 

یک فرد ممکن است در یک لحظه یا چند مدت به فرد دیگری علاقه مند شود، عشق زمانی مشخص می شود که از آن زمان اولیه دورتر شود و از معشوق فاصله مکانی و زمانی بگیرد، اگر با این فاصله عاشق ماند و حس و حال و روزش همان بود که از اول می نمود، خب می توان گفت این عشق، حقیقت دارد وگرنه آن حس و حال هر چه بوده، اسمش را نمی توان عشق گذاشت! 

مساله ماه رمضان و عبادات انسان هم همین است، ممکن است در ماه رمضان به واسطه حال و هوای خاصش آدم حسش به عبادت خدا یک تغییر مثبتی داشته باشد، رفتارش با مردم، خانواده اش و خودش گرایش مثبتی پیدا کند و خیلی چیزهای زندگی اش رویکرد مثبتی به خود بگیرد، این مساله، چیز خوبی است اما اگر بخواهیم بدانیم آیا این عبادات ما، رفتار ما، حس و حال ما چقدر می تواند مقبول و کارساز در زندگی ما باشد باید به پایداری و مانایی اش اندیشید!

هر چه قدر پس از گذشت رمضان، آن آثار مثبت پایدارتر و مانا تر باشند، عبادات ما مقبول تر و هر چقدر ناپایدارتر، به همان اندازه از مقبولیت آن کاسته می شود. لذا بهتر آن است که آثار ماه رمضان را در خود حفظ کنیم و مدام به خود یادآوری کنیم که خدا را همچونانی که در ماه رمضان دوست داشته ایم و پرستس کرده ایم به همان مقدار مقدار و ا لبته بیشتر هم بشود که بهتر دوست بداریم و عبادتش کنیم به همان ارزش عبادی و چه بسا بیشتر!

آری!  همانگونه که اخلاقمان و روابطمان با مردم خوب شده، همانگونه بمانیم، همانطور که با خانواده امان پاکیزه و لطیف رفتار کرده ایم ، همان گونه پاکیزه و لطیف بمانیم.

باید دقت کنیم و توجه کنیم و تمرین بدهیم خودمان را که تلاشمان این باشد که همان آثار رمضان را در خودمان زنده نگه داریم. اگر چنین کنیم و چنین شود، آنوقت است که باید به مقبولیت عباداتمان امیدوار باشیم و گرنه نخوردن و نیاشامیدن و از این قبیل در بهترین شرایطش کف عبادات رمضانیه است که شاید بتوان آن را عبادتی اقتصادی دانست نه عبادتی عاشقانه که عشق را باید از تداوم و پایداری عشق و آثارش دریافت‌. 

اینک خود مختاریم که مقبولیت عبادات رمضانیه ما در حد یک مقبولیت حداقلی و اقتصادی بماند یا یک مقبولیت عاشقانه زیبا؟ قطعا حق انتخاب با ماست، اینک کدام را بر می گزینیم؟ 

                                                                                     به قلم: محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۵:۳۱
محسن دیناروند
دوشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ

ترفند های حرفه ای فرار از نقد!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام دوستان

 

در خوبی نقد همین بس که دست کم ژست نقدپذیری را همگی دوست داریم! نقد نه بیان بدی هاست و نه خوبی ها! که بررسی ضعف ها و قوت هاست. برای موفقیت در هر کاری لازم است که مورد نقد واقع شود؛ لذا لازم است برای موفقیت در هر عرصه ای زندگی خودمان را در معرض نقد جدی قرار دهیم و هراسی از آن نداشته باشیم. متاسفانه ما به  ترفندهای حرفه ای و حساب شده و با نام خود نقد از نقد جدی به خودمان جلوگیری می کنیم یک آن که می گوییم نقد باید منصفانه باشد! با همین کلمه انصاف کار نقد را یکسره می کنیم چرا که در اصل خودمان را معیار انصاف قرار می دهیم آنقوت هر ضعفی که از ما گفته شود را خارج از دایره انصاف می دانیم و آن را به زمین می زنیم! لذا اصلا نباید برای نقد قید انصاف را گذاشت. نقد را باید شنید و شنونده نقد مستقلانه به تحیلیش بپردازد و اگر درست بود بپذیرد. البته این به معنای ترویج نقد غیر منصانه نیست که منصفانه نقد کردن از اصول نقد است، بحث این است که به بهانه و نقد منصفانه نقد کردن در را بر روی نقدهای جدی بسته ایم! بحث این است ما معیار انصاف نیستیم! بگذاریم نقد انجام شود و خود مردم و تاریخ در موردش قضاوت خواهند کرد. 

ترفند دوم اینکه می گوییم نقد باید همراه با راهکار باشد! این هم خیلی مد شده که تا نقدی صورت می پذیرد می گوییم این را هم خودمان می دانیم، راه کار بدهید! و زبان منتقد را خاموش می کنیم چرا که همیشه بیان نقد همراه با راهکار نیست! اساسا هم نباید باشد و این ملازم دانستن نقد و راهکار یک ترفندی است برای فرار از نقد! اصولا وقتی ضعفی هست باید طرح شود چه راهکار باشد چه نباشد. مساله راهکار یک بحثی لست که حیثیت درجه دومی دارد. یعنی پس از یافتن ضعف ها که درجه اول اند باید برویم دنبال یافتن راهکار برون رفت از ضعف ها. 

ترفند سوم نادیده گرفتن منتقد است، نادیده گرفتن جدای از نقد ناپذیری است، برخورد تند با منتقد در این عصر حرکتی از مد افتاده که فقط از افراد ناوارد و ناشی سر میزند. اما بحث نادیدن با آن فرق دارد. دقیق مثل یک مدیری که با نادیدن کارمندانش آنها را بی انگیزه و مجازات می کند، اگر نسبت به سخن منتقد واکنشی نشان داده نشود و نقد او دیده نشود و از پس نقدهای فراوان ایشان فرایند اصلاحی حاصل نشود ، این دقیقا همان نادیده گرفتن منتقد است که او را بی انگیزه و پشیمان از نقد می کند. با این ترفند شما می توانید ژست نقد پذیری هم بگیرید و تازه گلایه مند باشید که چرا منتقدان سخن نمی گویند. این در حالی است که هر چه منتقد ساکت تر شود موفقیت ما کمتر می شود و این به ضرر ماست و جریانی که می خواهیم در آن موفق شویم. 

 ترفند چهارم؛ استحاله نقد و منتقدان است! استحاله را که می دانیم چیست، یک وضعیت خطرناک و پیچیده که وقوع آن نتایج ناگواری برای هر مفهوم خواهد داشت و نقد و منتقد جدای از مفاهیم دیگر در این باب نیست. رییس یک دولتی آمدند و با گرفتن ژست نقد پذیری گفتند من می خواهم جشنواره ای راه بیاندازم که در آن به منتقدانم و نقدهایشان جایزه بدهم! این خیلی خوب است و دست بر قضا جای خالی چنین کاری حس می شود. اما جشنواره که برگزار شد دیدیم که حامی ترین فرد به وی و تندترین رسانه نزدیک به وی حائز نقد برتر شد! بله این دقیقا یعنی تلاش برای استحاله نقد و منتقد! اینکه مفهومشان را عوض کنی با همان پوسته! انجام موفق این کار خیلی پیچیده است. البته در مثال مذکور چنان ناشیانه عمل شد که خودشان هم نه آن جشنواره را باور کردند و نه هیچ چیز دیگرش را وگرنه اگر می توانستند حرفه ای تر عمل کنند استحاله قوی تری انجام میشد. می خواهم بگویم گاهی استحاله ایجاد می کنیم و نقد را مفهومش را تغییر  می دهیم به تعریف ولی با پوسته نقد. 

ترفند پنجم  تعریف و تمجید از منتقد است. این یک امر بدیهی است که نقد را منتقد انجام می دهد، اگر منتقد را با ترفند تعریف و تمجید راضی به حرف نزدن کنی نقدی وجود نخواهد داشت! خیلی هم اوضاع گل و بلبل می شود. این ترفتند به این شکل است که شما آنقدر از فردی که می دانید منتقد کار توست تعریف و تمجید کنی که منتقد اصلا روی نقد کردن را نداشته باشد. این ترفند را شاید زیاد دیده باشید. 

ترفند ششم که وابسته به ترفند قبل است، وابسته کردن منتقد به لحاظ اقتصادی و جریانی و... است. وابستگی مخصوصا وابستگی اقتصادی و جریانی زبان منتقد را در بیان صریح نقدها به شدت کند می کند. فرض کنید شاگرد مغازه ای که پولش را صاحب مغازه می دهد! این شاگرد که نمی تواند انتقاد صریح کند چرا که نمی خواهد نانش آجر شود!  یا وقتی منتقد را وابسته جریان خود کردی که نمی تواند جریان خود را نقد کند که اگر چنین کند خودزنی کرده که امری معقول به نظر نمی رسد.

ترفند دیگری که به ذهنم می رسد برای فرار از نقد و مبارزه با آن، به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف هاست. با طنز نمی توان به درمان ها و قوت ها رسید! مشاهده نشده است که با طنز هیچ دردی درمان شود و هیچ ضعفی اصلاح شود! آنچه که مد نظرم است طنز سالم است نه آن تمسخرها و جوک های کوچه بازاری و یا مبتذل! از اینگونه ها که اساسا نه تنها انتظاری نیست که بلکه مستقیما با هدف بی هویت کردن و حذف نقد و منتقد و روشنگری ها به کار می رود! موضوع بحثم طنز سالم است! طنز در حوزه نقد به هیچ وجه نمی تواند کارساز باشد چرا که این دو از یک سنخ نیستند بلکه از دو سنخ متفاوت و متضاد هستند. سنخ طنز از لطافت و خنده است و سنج نقد پر است جدیت و دردوارگی! لذا به طنز درآوردن نقدها و ضعف ها کاری که آن می کند عادی کردن و قابل تحمل کردن دردها و ضعف هاست! درست مثل مسکنی که حس درد را از بین می برد در حالی که زخم و درد و علت آن از بین نرفته و چه چیز برای بیمار بدتر از اینکه با مسکن ها حس درد را از بین ببریم و دنبال علت درد و درمان آن نرویم و یک باره درد همه بدن را بگیرد و تمام! طنز هم هم در بهترین حالتش با نقد ها و دردها ی افراد و جامعه همین کار را می کند، شما فردی را در نظر بگیرید که دچار پرخوری افراطی است، ما با طنز این پرخوری را برای فرد عادی و قابل تحمل و بلکه شیرین می کنیم! حالا او با این وضعیت از پرخوری دست می کشد؟ قطعا خیر بلکه هر بار برای شنیدن همان طنزها و شیرین شدن ذائقه اش به پرخوری اش ادامه می دهد بلکه بیشترش می کند تا جایی که از نظر چاقی اش دچار بن بست می گذرد. به طنز بستن نقدها و دردها دقیقا همین کار را در مورد آنها می کند! و این دقیقا به این معناست که می توان با یک ترفند حرفه ای یعنی به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف های فرد و جامعه پوست آنها را درآوریم و مردم هم در ظاهر لذتش را ببرند و شاد باشند و بقیه ماجرا! پس در خوشبینانه ترین حالت ممکن طنز به راحتی کاری که می کند این  است که به جای درمان دردها، آنها را برای ما عادی و قابل تحمل می کند! و این اگر خیانت به فرد و جامعه نیست پس چیست؟ 

شاید علاوه بر اینها ترفند های حرفه ای دیگری باشد که با آنها بتوانیم درچه نقد و اصلاح ضعف ها و توقویت قوت ها را در خودمان و جامعه امان بگیریم ولی هیچ گاه نباید این را نشانه قدرت هوش و زیرکی خودمان حساب کنیم چرا که با جلوگیری از نقد شدن جدی خودمان با هر ترفندی که باشد حتی ترفندهای دموکراتیک و به شبه عقلی راه را بر  هرگونه اصلاح ضعف های خود و جامعه می بندیم و نتنها ضعف ها کاسته نمی شود که روز به روز بر شدت ضعفهایمان افزوده می شود و آنقدر شور می شود که با هیچ راهکاری نمی توان از پس جبران آن برآمد‌ و از طرفی با تعریف ها و تمجید های صدمن یک غاز نتنها تلاشی برای افزودن و مدیریت منطقی  قوت ها نمی کنیم که قوت هایمان از شدت شیرینی دل آدم را می زند و اصلا خود به نقاط ضعف قوی تبدیل خواهند شد.  

پس اگر خودمان و جامعه امان را دوست داریم هرگز تلاش نکنیم با دست یافتن به ترفندهای زیرکانه بر تن نقد جدی بتازیم که زنده ماندن، رشد، تعالی ،پیشرفت و موفقیت ما نسبت مستقیمی با زنده ماندن نقد جدی و نقدپذیری واقعی در ما و جامعه ما دارد  و باید به این باور برسیم که ما برای رسیدن به نقطه مطلوب چاره ای جز پذیرش نقد و رواج نقد نداریم! و بستن راه نقد یعنی خودکشی و جز این نیست! 

 

به قلم: محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۰
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۱۶ دی ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ق.ظ

فاطمه(س) یک زن است!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام عزیزان همراه 

این یک گزاره درست است که از زمان تولد تا شهادت، به حضرت فاطمه(س) از طرف جامعه مدعی اسلام ظلم ها و ستم های فروانی شد و حضرت(س) ناروایی ها و ناملایمات بیش از حد تصوری را دید نه فقط از دشمن خارجی که بیشتری سختی ها و شدائد ایشان را افرادی بر او روا داشتند که مدعیان صف اول اسلام و جانشینی پیامبر(ص) بودند. 

اگر حتی مساله خلافت و امامت، حق و باطل و این دست مباحث هم در میان نمی بود باز بر همه لازم بود به دوست داشتن پاره تن پیامبر(ص) و حتی اگر دوست داشتن هم در کار نبود واجب بود حفظ حرمت خانواده پیغمبر(ص) ، از همه این ها کوتاه بیاییم دیگر نمیتوانیم از این کوتاه تر بیاییم که لا اقل واجب بود که آزار و اذیت نبیند دختر پیامبر(ص) ، اما در تاریخ آنچه آمده بعد از پیامبر(ص) ، نه حضرت فاطمه(س) را دوست داشتند، نه او را احترام کردند و بلکه بر وی ظلم ها و ستم های بسیار شد که قلم ناتوان از بیان آنهاست! 

اینکه این ستم ها چرا بر فاطمه(س) گذشت؟ خود جای تحلیل جداگانه ای می طلبد اما مختصر اینکه ورود مسلمانان به قدرت سیاسی و حاکمیتی بدون داشتن تقوا آنها را به چنین جایی برد که در تاریخ می بینیم. این را هم بگویم تقوا یک مدل رفتار ظاهری نیست که مثلا سر نماز گریه کنی، یا پیشانی جای مهر باشد یا از این قبیل! تقوا یک برنامه عملی است که جز با شناخت درست دین و تفکر در دین به دست نمی آید! یعنی شما اگر کل روز را عبادت کنید اگر تفکر نداشته باشید نه تنها بی فایده است که ضررش قطعا بیشتر است!  در همه زمینه ها هم همین است، اخلاق هم همین است، شما کل روز را با مردم خوش رفتاری کنید اگر این اخلاق بدون پشتوانه تفکر باشد شما در واقع گرفتار بداخلاقی هستید و خود خبر ندارید و روزی چرک های این بداخلاقی ناشی از بی فکری سر باز خواهند زد و بوی تفعن آن را همه خواهند چشید! تفکر هم خودش راه و رسمی دارد. این دو دوتا چهارتایی که گاهی گمان می کنیم عقل ورزی هست! نه! ربطی به اندیشیدن ندارد و حیله است و نه تفکر! 

آنچه می خواهم به آن بپردازم این نکته ضروری است که آنچه بر فاطمه ستم شد بیشترش بلکه با کمی تامل همه اش از مدعیان داخلی دینداری بود؟ شما زندگی فاطمه(س) را نگاه کنید و یک لیستی از ستم های بر او را فهرست کنید! صاحبان ستم ها را بنویسید و دین آنها را بنویسید و سابقه آنها را ببینید! کسی که مدعی خلافت مسلمین است که بدون رزومه و بی ربط چنین ادعایی نمی کند که اگر چنیین بود هر کس دیگر مدعی خلافت می شد! پس واقعیت این است که آنان که بر بیشترین ستم را بر فاطمه(س) روا داشتند خود از مدعیان اصلی مسلمانی بودند چنانکه مدعی جانشینی پیامبر(س) را کردند و دست بر قضا مدتی هم در این مسند نشستند! شما نمی بینید که یهودی ها، مسیحی ها و حتی مشرک ها بر فاطمه(س) ستمی کرده باشند و سبب نزول اشکی از حضرت شده باشند! شما همه ستم ها و دردها و ناملایماتی که بر فاطمه(س) گذشت را ببینید، همه اش از جانب خودی ها بوده! اگر غیر این را سراغ دارید بیاورید! بگویید فلان یهودی، فلان کافر، فلان مسیحی، فلان مشرک بر فاطمه(س) ستم کرد و موجب اشک وی شد؟ هر چه خورده، از خودی ها بوده است! 

در آن زمان تفکیک مسلمانان که اینگونه نبود که اسم های مختلف داشته باشیم! همه مسلمان بودند! این را گفتم تا بگویم گمان نبریم که ما امروز شیعه هستیم دیگر هیچ ضلمی بر فاطمه( س) نمی کنیم! 

بله !  هرچه قدر که این گزاره درست است که فاطمه(س) را خودی ها آزار دادند همانقدر نیز درست است که ما نیز بر او ستم هایی کرده ایم! و این درد فاطمه(س) است که باید از خودی ها بچشد! نه لذت زیستن را و نه خوشی زنگی را! که درد زیستن را و تلخی روزگار را! 

این یک گزاره اشتباه و غلط انداز است که ما می پنداریم با برگزاری مراسمات نوحه و مداحی و سینه زنی و بکایی و سخنرانی و از این دست در کنار فاطمه(س) ایم و یار او و دوستدار او هستیم!  نه همانقدر این تصور اشتباه است که مسلمانان صدر اسلام تصور می کردند پیرو پیامبر(ص) هستند و با نام و لباس پیامبر(ص) داغ بر فاطمه(س) نهادند! 

ستم های ما بر فاطمه(س) بسیار است، اینکه حق خواهی و حق طلبی او را نمی بینیم و فریاد های او را نمی بینیم و او را در چادر خاکی و پهلوی شکسته خلاصه کرده ایم تا مباداحق طلبی فاطمه(س) گریبانمان را بگیرد! این آیا همان ستم برحضرتش نیست که فریاد های حق خواهانه او را نادیده می گیریم و او را پیگیر ارث پدر معرفی می کنیم؟ چه می خواهیم؟ گاهی گمان می کنم تصویری که از فاطمه(س) در جامعه ما ترسیم شده است که فرسنگها با فاطمه(س) فاصله دارد عمدی و از روی غرض است که اگر چنین باشد وای بر ما! وای بر ما که چنین تصویری از فاطمه(س) ساخته ایم که تا می پرسیم از فاطمه(س) چه می دانیم؟ پاسخ می دهیم که او الگوی خوبی برای رعایت حجاب زنان است، دیگر چه داریم که بگوییم؟ نمی گویم فاطمه(س) الگوی حجاب نیست! حرفم این است او را در این قبیل چیزها خلاصه کردن ستم بر اوست! اینکه مدام بر گریه هایش تاکیید می کنیم و سبب آن را نادیده می گیریم، اینکه مدام بر پهلوی شکسته او تاکیید داریم و تمام ستم های بر او را در همین خلاصه می کنیم و نمی گوییم چه بر امت مسلمان گذشت که بعد از مدت کوتاهی پس از پیامبر(س) بر فاطمه(س) چنین شد؟ این  ندیدن ها و نیاندیشیدن ها و خلاصه کردن ها ستم های ناروایی است که ما بر فاطمه(س) وارد آورده ایم؟ ما که علت گریه های او را نمی دانیم، ما که عبت شکستن پهلوی او را نمی دانیم،ما که نمیدانیم علت ستم های بر او چه بود قطعا به ستم های گذشتگان بر او دامن خواهیم زد و چه دردی بالاتر از این که نام فاطمه(س) بر وی ستم شود؟ 

از ستم های جدی و بزرگی که در طول تاریخ و به ویژه الان ما بر فاطمه(س) روا داشته ایم این است که او را زن ندیده ایم! و زنانگی او را فقط در دختر خوبی برای پیامبر(س) بودن، در همسر خوبی برای علی(ع) بودن و مادر خوبی برای فرزندانش و حجابش دیده و خلاصه کرده ایم آن هم در بهترین حالتش! نه که فاطمه(س) همه اینها نباشد ! نه، هست و اینها همه فاطمه(س) نیستند! بلکه او به عنوان یک زن کارهای اجتماعی و سیاسی و اخلاقی بیشتری از مرد بر دوش می کشد ، خدا به واسطه زن بودن از او توقع بیشتری دارد در اخلاق و اجتماع و نقش آفرینی تاریخی در جامعه انسانی، همانطور که از مرد توقع بیشتر جسمی می رود . البته اینها به صورت عمومی است و اسثناهایی دارد. 

فاطمه(س) قبل از اینکه دختر پدری باشد و همسر مردی باشد و مادر فرزندانی باشد زن است! اگر ما که مدعی فاطمه(س) دوستی و فاطمه(س) یاوری هستیم‌ زن بودن فاطمه(س) را بپذیریم، جامعه ما دچار این همه ستم بر زن نمی شود! 

ما می گوییم فاطمه(س) بزرگ است و افضل است و علت خلقت جهان! خب درست اما به من بگویید این همه عظمت زن هست یا نه؟ اگر زن است‌پس زن چه کم از مرد دارد و بلکه بالاتر می رود! 

خدا هیچوقت در قرآنش  به قول امروزی ها جوک نگفته! می دانید چرا؟ چون خواسته بگوید آهای مردم من در این قرآن با کسی شوخی ندارم! همه اش جدی است بی شوخی! ولی ما با بی اعتنایی به مفاهیم بلند آن گاهی شوخی می گیریم! آقا جان قرآن را جدی بگیریم. شوخی که نیست حرف خدا! قرآن در دو جا تولد دختر را بالاتر می داند از پسر!  و هیچگاه تولد پسر را اشاره نکرده بالاتر است! کجا!  بروید آیه ۳۶ سوره آل عمران را بخوانید در وصف عظمت مریم(س) و جای دیگر سوره کوثر! در هر دو جا جامعه پسر داشتن را خوب و دختر داشتن را ضعف می پندارد اما می بینید که خدا چه می گوید؟ خدا دختر دار شدن را بالار و خیر کثیر می داند. در هر دو جا از دو زن بقای نسلی قرار می دهد که از بین نمی رود! یعنی شما مریم(س) ببینید و نسل او را! و فاطمه(س) را ببینید و نسل او را! اگر این دو به جای دختر  پسر بودند الان چه می شد؟ نسلی نمی ماند و ابتر می شد، اما واسطه ابتر نشدن نسل پیامبر(س) یک زن است! و این خنده دار است که ما فاطمه(س) را ضامن بقای نسل پیامبر(ص) می دانیم ولی هیچ زن دیگری را صاحب این انتقال وارثت نمی دانیم! مزخرف است هر تحلیلی که پشت این قضیه باشد! خودمان را فریب ندهیم. باید زن بودن فاطمه(س) و مریم(س) را بپذیریم و اگر بپذیریم آنوقت می شود قدم هایی برای عدالت و دفاع از حقوق زنان برداریم. 

خداوند در قرآن بارها و بارها به صورت نظری در دفاع از حقوق زن پرداخته ولی به مباحث نظری اکتفا نکرده و دو نمونه زن بارز را در قرآن آورده که مبادا شک و شبهه ای در میان باشد! مریم(س) و فاطمه(س)، آری این ظلم بزرگی است این دو را از زن بودنشان جدا کرده ایم تا به واسطه آنها جنس زن به عظمت خودش نرسد در جامعه ما! 

اگر زن بودن فاطمه(س) و مریم(س) پذیرفته شود بسیاری از نابرابری ها بر علیه زنان در جامعه ما و بسیاری از تصورات اشتباه و نا حقی های محرز در حق زنان جامعه از بین می رود و تکلیف تمام سخنان و گفتارهایی که قرن ها بر علیه زن به نام اسلام زده شده است روشن می شود و ساختماد بدقواره ای که ما مسلمان ها از جایگاه زن در جامعه خودمان ساخته ایم ویران می شود و ساختمانی نو با نظام فکری اسلامی که صحیح است در مورد زن بنا نهاده خواهد شد. 

یک مدل دیگر از ستم بودن ندیدن زن بودن فاطمه (س) این است که زنان جامعه را محروم ساخته ایم از الگوی حق طلبی و مقاوت و کرامت انسانی یک زن به عنوان عضو فعال و مطالبه گر در جامعه! به زنان چنان گفته ایم که فاطمه (س) تنها و تنهاهمسر خوبی بود، دختر خوبی بود، مادر خوبی بود، حجاب خوبی هم داشت! اگر می خواهی فاطمی باشی همین ها را باش و دیگر هیچ! زنان جامعه هم شوربختانه در اکثر مواقع پذیرفته اند چنین الگویی را! اما فهم صحیح و ترسیم صحیح فاطمه(س) به زنان جامه الگویی می دهد که برای جامعه جریان ساز و پیشرو باشد‌‌ . 

پس وقتی در مورد فاطمه(س) سخن می گوییم باید بپذیریم که او یک زن بود و در مورد یک زن حرف می زنیم، زنی که عظمت و شکوه دارد و در هر زمینه از خوبی در اوج و قله است، پس با نادیده گرفتن زن بودن فاطمه(س) و ستم روا داشتن به زنان و دختران بر او ستم نکنیم. 

 

 

   به قلم: محسن دیناروند 

 

پی نوشت۱: این یادداشت همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) نگاشته شده است. باشد که مورد رضای حق تعالی واقع گردد. 

پی نوشته۲: شهادت مظلومانه حضرت فاطمه را به همه شما خوبان تسلیت عرض می کنم به امید آنکه پیرو حقیق حضرتش باشیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۰۰ ، ۱۱:۴۲
محسن دیناروند
جمعه, ۱۹ آذر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۵ ب.ظ

زینب(س) و ستم های ما بر او

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام 

 

سخن گفتن از زینب(س) در عصر حاضر به ظاهر بسیار ساده می آید و مطالب پیرامون این شخصیت عزیز فراوان! اما به هیچ وجه اینگونه نیست و کار بسیار دشوارتر از آن است که تصور می کنیم، نه از آن جهت که نمی توان حرف زد! نه! بلکه از آن جهت که نمیتوان زینب(س) را آنگونه که بوده و هست گفت و به تصویر کشید.

یکی از ظلم هایی که به شخصیت های بزرگ روا داشته ایم این است که ما ایشان را در یک وجه از ساحت هایی که داشته اند خلاصه کرده ایم و دست بر قضا ساحتی را برگزیده ایم که به نوعی خنثی نسبت به جامعه امروز ما در شناخت ایشان است! زینب(س) را در ساحت پرستاری خلاصه کرده ایم! پرستاری مقدس و ارزشمند است ولی آیا این تمام زینب(س) است؟ و آیا این ساحت فعال ترین ساحت ایشان برای تعالی جامعه است؟  و آیا این روز را روز شناخت زینب(س) می دانیم یا روز تبریکات و گرامی داشت پرستاران؟! 

امید دارم که سخنم را درست دریابید که مقصودم اصلا نادیده گرفتن زحمات و ارزشهای والای پرستاران عزیز نیست بلکه غرضم نقد گم شدن نام زینب(س) در زیر سایه توجه به شغل دیگری است هر چند که شغل شریفی باشد! 

از دیگر ستم هایی که به شخصیت های به خصوص مذهبی روا داشته ایم منحصر کردن ایشان در مداحی ها و جلوه های هنری است و این چه ستم بزرگی است که راه تفکر را در شناخت چهره های مذهبی بسته ایم و بسنده کرده ایم به مداحی ها و جلوه های هنری!  این سخن به معنای نفی مداحی ها و جلوه های هنری در ستایش چهره های دینی نیست بلکه شاید مفید واقع شود آنچه بر نفی آن می کوشم بستن راه تفکر و انحصار آن در مداحی ها و جلوه های هنری است. نفی این مهم که به جای اینکه چهره های فکری و اندیشه های دینی به معرفی و شناخت شخصیت ها بپردازند غالبا مداحان و هنرمندان این کار را می کنند. به جای اینکه اندیشمندان ما به مداحان و هنرمندان ما خط و جهان بینی و شناخت بدهند تا به شناخت درستی برسیم ،می بینیم که این مداحان و هنرمنران هستند که وجه غالب را به خود گفته اند و بر جامعه و حتی آنان که لا اقلدبه ظاهر اهل فکر هستند چیره شده اند! بر نفی غلبه شعارها بر اندیشه می دمم که شعار های بی شعور اگر حتی در آغاز محکم و مفید باشند چون وارد چرخه تجارت می شود و اندیشه ورزی و جهان بینی روشنی ندارند اگر به انحرافات سخت و شدید دینی نیانجامد قطعا در راه مستقیم و به حق هم نخواهد رفت و این ظلم است به ایشان نه گرامی داشت!

ستم عظیم دیگری که بر زینب(س) روا داشته ایم این است که ما او درست نشناخته ایم، و لا اقل و خوشبینانه اگر بگوییم برای شناخت درست حضرتش بنایی بر تلاش نداریم! و و وای بر ما اگر همتی تعمدی بر شناخت درست حضرتش نداریم! 

 زینب(س) را خواهری، غصه دار برادرش، زنی مرثیه خوان خانواده اش و عمه ی داغدار و صبور و از این داستان ها! و مهم نیست که هر خواهری دلسوز و داغدار برادرش هست و در داغ خانواده اش صبوری می کند و این کار شاخی نیست! اینکه خواهری داغ برادرش را سخت تحمل کند، اینکه مادری پرستار خانواده اش باشد جدای از وظیفه اش یک امر طبیعی برای تمام افراد است یعنی هر کس دیگری می بود هم این کار را می کرد که اگر نمی کرد جای تعجب بود و افسوس!

سوال این است که راز ماندگاری حرکت زینب(س) چه چیز دیگری است که ما از بیان آن یا ناتوانیم یا عاجز یا می هراسیم از تاکید بر آن؟ اینگونه نگرش ها و بازنشر های خنثی در مورد زینب(س) دقیقا مثل همان مخلفت ها و شبهات کوری است که نبرد عاشورا را نبری قومی و قبیله ای عنوان می کنند. این دو به یک اندازه سست و خنده دار هستند ولی ما امروز به اسم زینب(س) بر زینب(س) جفا می کنیم. 

حضور زینب(س) در کنار مولایمان حسین(ع) حضوری فراتر از یک نسبت خانوادگی است و ما در روایت زینب(س) عمدا یا سهوا از کنار آن می گذریم و برای اشک درآوردن دست به  انتقال اشتباه مفهوم حضور زینب(س) در کنار حسین(ع) می کنیم و شوربختانه این تحریف را به نام زینب(س) و حسین(ع) انجام می دهیم. 

زینب(س)، زینت است برای خانواده و جامعه شکوه بخش و زیبایی آفرین برای این دو، نیست؟ هست اما چرا بر این تاکید نمی کنیم؟ شاید می ترسیم از اینکه زینب(س)  الگوی هز زن در جامعه اسلامی باشد  پس اوج الگو گیری از زینب(س) را در حجابش خلاصه کرده ایم ولی نمی گوییم زینب(س) اگر در برابر ستم یزید نمی ایستاد امروز نه عاشورایی بود و نه حقی و نه اهل عصمت(ع) به این شکل! ما مقاومت او را در برابر ظلم نمی ستاییم و ایشان را به عنوان چهره اعلی در مقاومت و انقلابی گری معرفی نمی کنیم که ترجیح می دهیم حضرت را به مثابه پرستاری به جامعه بقبولانیم!

 اگر هر انسان در جامعه اسلامی زینبی عمل کند هیچگاه همچون یزیدی پدید نمی آید!

بگذارید صریح، رک و بی پرده سخن بگویم اگر چهره واقعی زینب(س) در جامعه ما ترسیم شود و از سوی دیگر، زنان جامعه ما در مسیر حرکتی خود از زینب(س) الگو گیرند و نه فقط زن ها که مردان هم لازم است از این شخصیت والا الگودبگیرند. قطعی بدانید جامعه چه لحاظ مدیرتی، چه به لحاط سیاسی، اقتصادی و هر چیز دیگر از فساد به دور است! 

تصویر درست زینب(س) زنان جامعه ما را بیدار می کند و اینگونه شاید مزاحم شوند پس بهتر است که اوج الگوگیری از زینب(س) برای زنان جامعه ما حجاب باشد و دلسوزی برای برادر نه مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم و نه حضور و کنش گری فعال در جامعه! آری ترسیم یک زینب(س) خنثی و منعل در مقابل یک زینب(س) کنشگر و فعال از بزرگترین ستم هایی است که ما بر زینب(س) روا داشته ایم! 

و نترسیم از اینکه چهره واقعی زینب(س) به ضرر ماست! اصلا اینگونه نیست! جامعه ما به شدت محتاج است به زینبی شدن! اگر زینبی شد اخلاق هست، زیبایی هست. یکی از دلایلی که حضرت در عاشورا جز زیبایی نمی بیند نگرش زیبایی گرایانه زینب(س) به عاشوراست! آدم که زیبا باشد زیبا می بیند! پی نترسیم را که حضور زینب(س) در جامعه ما جز زیبایی به ما نمی بخشد! جلوی نازیبایی ها را می گیرد و آنها را رسوا می کند و نترسیم از رسوا شدن نا زیبایی ها! یکی از ستم هایی که بر زینب(س)  روا می داریم همین محروم کردن جامعه از زینبی شدن است. بگذاریم جامعه به شکل حقیقی زینبی شود خود به خود نا زیبایی ها و نارستی ها در وهله اول رسوا شده و از بدنه جامعه پاک می شوند و در وهله دوم نازیبایی ها و کژی ها جرئت رشد و نمو نخواهند یافت. پس زینبی شدن جامعه بهترین کمکی است که می توانیم برای آراستگی جامعه به زیبایی ها انجام دهیم. 

مساله مهم دیگر زینبی شدن جامعه، دستیابی به مقام حقیقی زن است! زینب (س) در عاشورا چه کرد؟ و چه جایگاهی داشت؟ و اگر نبود چه بر سر عاشورا و دین می آمد؟ گفته اند کربلا در کربلا می ماند اگر زینب(س) نبود‌، اما یقین داشته باشیم که اگر زینب(س) نبود قطعا عاشورایی اتفاق نمی افتاد! که امام حسین(ع) به دلگرمی، پشتوانه و افتماد حضور زینب(س) است که وارد عرصه عاشورا می شود واینک سوال مهم این است که آیا زنان جامعه اسلامی امروز چنین نقشی را دارند؟ نه اینکه نخواهند نه! که ما اجازه حضور زینبی به ایشان در عرصه های مختلف جامعه فراهم نکرده ایم! 

تنفر آمیز است دیدن مردان و زنانی که به زیارت زینب(س) اصرار دارند ، خود را علاقه مند به ایشان می داند و اینچنین خود را معرفی می کنند و... ولی در ذهن خود به زن نگاه بعد از مردی دارند! این رفتار مصداق بارز نفاق و دو رویی است که به فرمایش قرآن کریم از کفر بدتر که کفر حقیقی همین است. و ستم بر زن در جامعه، یکی از آن ستم های نابخشودنی در حق زینب(س) است و به گمانم زینب(س) هرگز نخواهد بخشید کسانی را که دم از زینب(س) می زنند ولی برای زن عظمت و شکوه واقعی اش در جامعه را نمی پسندند. 

اگر به زینب(س) و راه او و مرام او و جایگاه او علاقمندیم فقط یک راه داریم زینبی شدن جامعه در عمل و بر اساس شناخت درست و بر حق وگرونه گوش ها از زینب(س) زینب ها گفتن و شنیدن پر است. 

 

به قلم محسن دیناروند 

 

پی نوشت: این یادادشت پر از درد در روز میلاد ولیه الله حضرت زینب (س) نگانشه شده است که این ولادت را به همه شما خوبان تبریک می گویم. 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۰۰ ، ۲۲:۱۵
محسن دیناروند
دوشنبه, ۸ آذر ۱۴۰۰، ۰۱:۱۶ ق.ظ

از خدای راستین تا خداهای اشتباهی!

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام خوبان همراه 

اگر از شما بپرسم آیا به خدا ایمان دارید؟ چه پاسخ می دهید؟ اما نه! باید بپرسم کدام خدا! چه خدایی در ذهن ما ترسیم شده است؟ خدا را در دو سه خط وصف کنیم تا ببینیم به چه خدایی ایمان داریم؟ 

گاهی ما اشتباهی خدا را می فهمیم ولی سخت به این باور اشتباهی امان به خدا تعصب هم می ورزیم! اینکه در سخن چه می گوییم درمورد خدا نه اینکه مهم نباشد اما به اندازه عملمان نسبت خدا مهم نیست! 

یعنی اینکه باید دید در عمل چه می کنیم؟ آیا آن نماینده خدا هستیم؟ خلیفه الله !  ما در عمل هرگونه که هستیم به همان گونه خدایی معتقدیم! باید خودمان را همیشه مرور کنیم، باید خودمان را لحظه به لحظه بررسی و سنجش کنیم، باید خودمان را در هر کاری بیازماییم تا ببینیم خدایی که در باور ماست را درست برگزیده ایم! و راه را اشتباه نرفته باشیم. 

یک تعبیر جالبی در قرآن هست که می فرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ   ....

این تعبیر بسیار زیباست. یکی از برداشت ها و جلوه های  درستی که این آیه می توان کرد دعوت خدا به رهایی از ایمان های اشتباهی و رسیدن به ایمان های درست و حقیقی است. 

برای شناخت درست خدا و دین خدا چاره ای جر تفکر نداریم و تفکر بی مطالعه نمیشود! خوانش عالمانه قرآن، احادیث و دعاها از بهترین منابع برای شناخت دقیق خدا و دین هستند. 

دقت کنیم به محتوای دعاها! نخوانیم و فقط ژست گریه برداریم! نه عزیز! روی دعا باید با انگیزه تفکر توقف کرد! بفهمیمش و بعد ادامه مسیر! 

یک مثالی میزنم ، دعای جوشن کبیر یک فرازی دارد که می گوید: 

یَا کَرِیمَ الصَّفْحِ یَا عَظِیمَ الْمَنِّ یَا کَثِیرَ الْخَیْرِ یَا قَدِیمَ الْفَضْلِ یَا دَائِمَ اللُّطْفِ یَا لَطِیفَ الصُّنْعِ یَا مُنَفِّسَ الْکَرْبِ یَا کَاشِفَ الضُّرِّ یَا مَالِکَ الْمُلْکِ یَا قَاضِیَ الْحَقِّ

ما این را بخوانیم و برویم چه فایده؟ لازم است که برویم‌ ترجمه اش را بفهمیم  و راجبش تامل کنیم که مثلا صفح یعنی چه؟ اینکه خدا صفح دارد یعنی چه؟ فرقش با بخشش در چیست؟ ما جقدر صفح داریم؟ اگر نداریم پس چقدر از خدا دوریم؟  

ما اگر همین فراز را از جوشن کبیر بفهمیم می بینید که چقدر خدا را درست شناخته ایم و می بینید که چه تحولی در زندگی ما اتفاق می افتد! 

عزیزان بر ما لازم است که تفکر کنیم و تلاش کنیم در راه شناخت خدا و دین وگرنه زیادند افرادی که به نیات مختلف می خواهند برای سفت کردن جای پای خودشان خدا را و دین را آنگونه که خودشان هستند و به نفع خوشان هست به ما معرفی کنند. و نفعش البته دنیوی و زودگذرش در جیب آنها برود و ضررش در دنیا و آخرت برسد به من و شما! پس لطفا مراقب خودمان و ایمانمان باشیم فقط با تفکر و مطالعه دقیق ! 

خداوند عزیز در آیه ۲ سوره عنکبوت می فرمایند:

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ

بله عزیزان، کار ما با گفتن ایمان آوردیم تمام نمی شود که این آغاز ماجراست! دچار فتنه ها خواهیم شد! و فتنه همیشه درد و رنج و سختی و بیماری و مال و فزونی و کاستی در دنیایمان و از این قبیل نیست!

دست بر قضا یکی از مهمترین وجوه فتنه قرار گرفتن انسان در بین راه درست دین با راههای مختلف گمراهی نه به نام غیر دین که دقیقا به نام خدا و به نام دین و شکل ایمان است! 

باید مدام از خودمان مراقبت کنیم در شناخت صحیح خدا و دین وگرنه راهزن ها زیادند برای قلب کردن خدای مطابق میلشان به ما! نه با ظاهر عجیب و غریب که با ظاهر دین! خیلی عجیب و ترسناک است! برای همین باید به خدا پناه برد و خود را به سلاح تفکر بیاراییم تا مبادا خدای حقیقی را نبینیم و گرفتاد خداهای اشتباهی شویم! 

 

به قلم: محسن دیناروند 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۰ ، ۰۱:۱۶
محسن دیناروند