پنجشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۴، ۱۱:۳۴ ب.ظ
خاطرات قدیم ۱
《امروز که آمدم کتابخانه دانشجو خسته بودم ولی ذوق با کتاب بودن مرا کشانده بود کتابخانه!
خستگی اما بر من چیره شد و رفتم مخزن کتابخانه یک دل سیر خوابیدم!
البته بعد از مدتی آقای نادری مسئول خوبِ کتابخانه آمدند و بیدارم کرد و من هم از ایشان عذرخواهی کردم و رفتم سالن مطالعه!
چشمم به روزنامه ها افتاد، رفتم روزنانه ها را برداشتم و شروع کردم به خواندن》.
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۷_ ملایر
محسن دیناروند
۰۴/۰۸/۰۲