پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
بایگانی

۴۷ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۳۳ ب.ظ

قدردان باشیم!

یا الله 

سلام 

 

اگر از شما سوال کنم که در برابر کارهای خوبی که دیگران برای ما انجام می دهند چه باید بکنیم؟ حتما می گویید باید قدردانشان باشیم و اگر هم بتوانیم بهتر می شود اگر برایش در جای درستش جبران کنیم! بله شما این پاسخ را می دهید چون عاقل هستید و اخلاق پایبندید!

اما مسئله اخلاقی ما به اینجا ختم نمی شود و این کار ساده،  زمانی که پای وظیفه به میان می آید تا حدودی پیچیده می شود! 

در عرصه عمل، بسیاری از ما قدردان فردی که به وظیفه اش در قبال ما انجام میدهد نیستیم! منظور از قدردانی تشکر کلامی نیست چرا که دست کم اکثر افراد از پس این مرحله از قدردانی زبانی به رسم ادب بر می آیند؛ بلکه منظور از قدردانی نوعی اعتقاد درونی است به اینکه او درست ترین کار را نسبت به ما انجام داده است و ما نسبت به این مهم آگاهیم و از صمیم قلب قدردان او خواهیم بود در حالی که حتی او به وظیفه اش عمل کرده است. 

به نظر می رسد پیچیدگی این مسئله آنقدر است که موجب شده بسیاری از ما قدران افرادی که وظایفشان را در برابرمان انجام می دهند نباشیم!

مثال های این رویداد آنقدر زیاد است که با مرور خاطرات یک روزه خویش می توانیم ده ها مورد و بلکه بیشتر هم ذکر کنیم! 

مثلاً آن کارگری که برای ما کار کرده، آن استادی که به ما تعلیم داده، مادری که برای خانواده غذا درست کرده، پدری که هزینه تحصیل فرزندانش را تامین میکند، دانشجویی که احترام استادش را دارد، فرزندی که نان می خرد و هزاران کار از این دست که تا حدودی جزو وظیفه آدم هاست!

امکانش زیاد است که بگوییم آن کارگر دستمزدش را گرفته، آن استاد وظیفه اش تعلیم است، مادر ، پدر ، همسر، فرزند، دانشجو و هر کس دیگری هم که باشد وظایفی بر عهده دارد که باید انجام دهد.   مثلا اگر استاد تعلیم ندهد پس چه کند؟ پس چرا من به خاطر آنچه که وظیفه او بوده قدردان او باشم؟ 

اما واقعیت ماجرا اینطورها هم که می بینید ساده نیست! بگذارید با زاویه دید دیگری به این صحنه ها نگاه کنیم! 

مثلا کارگری را استخدام کنیم پولش را هم  بدهیم و کار را آنطور که باید خوب از آب در نیاورده باشد! استادی را تصور کنیم که مفهوم اندیشه را و جزیی ترین اندیشه ها را  به ما آموخته باشد اما چگونه اندیشیدن را نه! پدری که خسیس است و خرج نمی کند مادری که برای ما وقت نمی گذارد و همسری که تندخو و بدعادت است و یا فرزندی که معتاد است! 

حالا می بینید چقدر مهم است و شایسته که قدردان اطرافیانمان باشیم هرچند که آنها به وظیفه اشان عمل می کنند! 

قدردانی ما برای این است که می دانیم تفاوت آنها که به وظایفشان درست عمل می کنند با آنان که این کار را انجام نمی دهنند چقدر است و چقدر می تواند زندگی ما را دستخوش تغییر کنند کسانی که یا به وظیفه اشان عمل نمی کنند یا درست از عهده آن بر نمی آیند! 

شاید برایتان جالب باشد که بدانید که حتی خداوند قدردان ماست نسبت به همان وظایفی که انجام می دهیم! عبادات و اخلاق نیکوی ما و از این قبیل؛ از کجا این حرف را می زنم؟ از اینجا که خداوند در آیه ۱۵۸ سوره بقره می فرمایند: 

«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فِإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ » 

کسی که فرمان خدا را، در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار و داناست.

مگر وظیفه ما نیست عبادت و انجام کارهای نیک؟پس قدردانی خدا برای چیست؟ مطابق آنچه رفت می توان به این برداشت رسید که ما می توانستیم به این وظایف عمل نکنیم! نه عبادت و نه کار نیک! 

پس ضروری و بلکه الزامی است که در هرجا که هستیم و هر پرچمی که در دست داریم از پرچم  بندگی خدا تا پرچم های پدری و مادری و استادی و دانشجویی و فرزندی و کارگری و...  باید ضمن درست عمل کردن به وظایفمان،  قدردان آنان که درست به وظایفشان عمل می کنند باشیم و با این فَکت که او کاری برایم نکرده و وظیفه اش بوده کلاه گشاد بی اخلاقی را سر خودمان نگذاریم.

 

                                                             دکتر محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۱۴:۳۳
محسن دیناروند
چهارشنبه, ۸ اسفند ۱۴۰۳، ۱۲:۳۰ ق.ظ

قدرتِ صعود

یا الله 

سلام 

 

انسان چون دارای عقل و اختیار  است باید حساب کارهایش را خودش در دست بگیرد و آنگونه عمل کند که دو قدرت تصمیم گیری و ابتکار عمل زندگی اش در دست خودش باشد و نه دیگران! 

اگر این فرصت بی نهایت را از دست داد و به دیگران واگذار کرد دیگر نباید انتظار داشته باشد دیگران تصمیم به عملی بگیرند  که حتما به نفع او باشد چون از دو حالت خارج نیست، یکی آنکه دیگران دنبال نفع خودشانند و نفع تو را در صورتی محقق می کنند که نفع خودش نیز در آن باشد و حالت دیگر هم آن است که دیگران هرچند دلسوز اما توان تشخیص نفع تو را ندارند. 

در هر حال عقل سالم آنچنان نمی کند که عنان زندگی خویش را رها کند و به دیگری بسپارد. 

مثال ساده اش هم رقابت های ورزشی است: مثلا تیم الف اگر ببرد بدون توجه به نتایج سایر تیم ها به مرحله بعد صعود می کند و اگر ببازد باید منتظر باخت تیم ب مقابل تیم ج باشد تا صعود کند. خب اگر تیم الف قدر فرصت ابتکار عمل و قدرت صعود خود را نداند و ببازد و این فرصت را در اختیار دو تیم دیگر قرار دهد عاقلانه است؟ قطعا نیست! 

ما هم برای صعود در زندگی باید از فرصت تصمیم گیری و ابتکار عمل خود به بهترین حالت ممکن بهره بگیریم وگرنه عاقلانه نیست که صعود را به دست اما و اگرهای دیگران بسپاریم.

در سطح خانواده، جامعه و ملت ها هم همین است باید بگونه ای عمل کنند که قدرت تصمیم و عمل با خودشان باشد نه با غیر! 

بنابراین تا می توانیم این دو قدرت را در خودمان و دیگرانی که دوست داریم پرورش دهیم: نخست قدرت تصمیم گیری و دوم قدرت ابتکارعمل!

 

                                                                         دکتر محسن دیناروند 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۰۳ ، ۰۰:۳۰
محسن دیناروند

یا الله 

سلام 

 

وقتی خاطرات کودکی ام را مرور می کنم، کمتر خاطره ای در ذهنم هست که بچگی کرده باشم! و این درست همان خطای تربیتی است که نباید اتفاق می افتاد! قاعده درست تربیتی این است که کودک بچگی کند و بزرگسال بزرگی! اگر چه آدم ها برای اینکه در بزرگسالی اشان بزرگی کنند لازم است در کودکی آماده چنین نقشی شوند و این نوع تربیت، درست و به نفع کودک است!

می توان تنها نکته مثبت ماجرا مرا این دانست که  در دوران کودکی توانستم دستِ کم به حداقل هایی از رفتار بزرگمنشانه دست یابم! 
 
حتما متوجه شده اید که منظورم از بزرگی کردن استفاده خوب از ظرفیت اخلاقی و بروز رفتار عاقلانه و از سر پختگی است. 

انسان ها با بزرگی کردن لذت نامحدودی را می توانند تجربه کنند و بر عکسش هم صادق است که با رفتارهای نامطلوب اخلاقی در درون و برون در آتش افسوس و حسرت تجربه ای تلخ را به تجربه خواهد نشست‌. 


بزرگ زیستن یعنی اینکه صبور باشیم، با حیا باشیم، با اهلش، اهل رفاقت باشیم، خوش رو باشیم، اهل گذشت باشیم، اهل مدارا باشیم، عاقل باشیم، عادل باشیم، مقاوم باشیم، عزتمند باشیم، حافظ حرمت دیگران باشیم، در امور خوب اهل تعاون، همراهی و همکاری باشیم!  دنبال رقابت های مادی گرایانه نباشیم، در برابر بدی های رسیده به ما، بدرفتار نباشیم، تندخو نباشیم، دخالت گر در زندگی خصوصی و مستقل دیگران نباشیم، ذلیل نباشیم، حسود نباشیم و نیز ده ها و شاید هزاران نمونه دیگر از همین باشیم ها و نباشیم ها از انسانی شیر خام خورده می تواند انسانی پخته  بسازد. 

راز رسیدن به بزرگی، اخلاق بنیان بودن خط و مشی آدمی است!

و البته این مهم، رابطه مستقیم با  بزرگی آدم ها دارد؛ هر چقدر انسان اخلاق مدارانه تر رفتار کند، پخته تر و بزرگ تر می نمایاند و هر چه دورتر از محوریت اخلاق بچرخد تصویری خام تر از خود ترسیم می کند. 

در مورد جامعه نیز وضع همین است؛ یعنی اگر آدم های بزرگ و پخته در هر جامعه بیشتر باشند آن جامعه به سمت تعالی و رشدیافتگی خواهد رفت و بر عکس هرچه این دسته از افراد کمتر باشند و به جایش افراد خام عرض اندام کنند، آن جامعه از حل مشکلات اجتماعی و دیگر خود دستش کوتاه خواهد بود. 

بنا بر آنچه که بیان آن رفت اگر بخواهیم از مشکلات جامعه بکاهیم و در عبور از چالش ها موفق تر باشیم باید زمینه بزرگ شدن و بزرگی کردن را برای افراد آن جامعه فراهم آوریم تا همانطوری که افراد بزرگ رشد کرده اند آن جامعه نیز به رشد مطلوب خویش دست یابد‌. 

به نظر می رسد هیچ راه دیگری نباید جز این جُست چرا که اگر حتی مفهوم متعالی به نام دین در دست انسان های ناپخته باشد از آن می توانند ابزاری بزرگ بر علیه خودِ دین بسازند و این در حالی است که بی شک با دین می توان بر تمام مشکلات چیره شد! 

بنابراین می توان بی تعارف به این نتیجه رسید که راه مطلوب و درست ما برای حل اساسی مشکلات و سربلند بیرون آمدن از چالشها و دشواری ها با صراحت از تربیت اخلاقی افراد و جامعه می گذرد.

 

                                                                دکتر محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۳ ، ۰۳:۳۳
محسن دیناروند
چهارشنبه, ۲۴ بهمن ۱۴۰۳، ۰۷:۱۸ ب.ظ

رازهای ممنوعه!

یا الله 

سلام

 

حرف های ممنوعه! 

دوستی برایم تعریف میکرد که همسرش به او گفته است:《هیچکس نمی تواند جای پدرم را بگیرد حتی تو!》حالا او از من کمک میخواست تا در واکنش به این حرف چه کند؟ 
راهکارهایی دادم اما در درونم می دانستم درمانگر این زخم نیستند این راه ها برای او! 

از این دست حرف ها را ممکن است در خانواده ها  شنیده باشید؛ مثلا شوهری به همسرش بگوید تو جای مادرم را نمی توانی بگیری! یا پدر و مادری به فرزندشان بگویند که تو نمی توانی جای فلان فرزند دیگرمان را بگیری! و از این قبیل مثال ها هم فروان است و هم تجربه شده اند!

کاش می دانستیم بعضی از حرف ها را باید با خودمان تا پس از مرگمان همراه کنیم هرچند حق باشد یا نگهداری آن در دل سخت باشد و جانکاه هم. 

البته اینکه توقع داشته باشیم فردی جای خالی فرد دیگری را برای ما پر کند توقع مناسب و عاقلانه ای نیست چرا که پدر، مادر، برادر، خواهر، دختر، پسر ، دوست و هر کس در هر نقشی که هست جای خودش را دارد و دیگری نمی تواند جایگزین نقشش باشد چون هر فرد در زندگی ما نقش ویژه ای دارد که هر نقش هم ویژگی ها و شاخص های  جداگانه و مختص به خود را دارد‌ مثلا صمیمیت با پدر و مادرتان به این معنا نیست که شما آنها را به اسم کوچک صدا بزنید ولی صمیمت با همسرتان دقیقا برعکس نتنها می توانید به اسم کوچک صدا بزنید بلکه مخف آن را هم ممکن است فراوان استفاده کنید! 

زندگی مثل بازی فوتبال نیست که یک نفر را با نفر دیگر تعویض کنیم و منتظر گل زدن ذخیره طلایی باشیم! نه! اصلا اینطور نیست! نه شوهر می تواند جای پدر را بگیرد نه زن می تواند جای مادر را! 

اگر چنین توقعی از همسر یا هر کس دیگری داشته باشیم ضمن اینکه توقع نا به جایی از او داریم راه را بر او و خودمان برای رضایتمندی از همدیگر بسته ایم!

از دیگر عواملی که باعث غیر عاقلانه بودن این توقع است این است که با این بیان دست به مقایسه می زنید و آدم ها معمولا از مقایسه خوششان نمی آید. شما شاید تصور کنید که اگر به همسرتان بگویید نتوانسته جای پدر یا مادر او را بگیرید، همسرتان در صدد اصلاح خود برمی آید و تلاش میکند تا مثل پدر یا مادرتان شود؟! اگر اینطور فکر می کنید سخت در اشتباهید چرا که همسرتان با مقایسه شدنش با دیگری هم از شما دور می شود و هم از پدر و مادرتان و آنها را در بهترین حالت ممکن رقیب خود می داند و آدم ها با رقیبانشان رابطه خوب و صمیمانه ای ندارند.

از سویی دیگر شما با این سخن همسرتان را تحقیر کرده اید، خودتان را جای او بگذارید از تحقیر شدن لذت می برید؟ چه می کنید با کسی که تلاشش تحقیر شماست؟ 

با این دلایل گفتیم که گفتن این حرف که 《شما نمی توانید جای فلانی را برای من بگیرید》به کسی که در زندگی شما نقشی دارد علاوه بر اینکه عاقلانه نیست از دریچه اخلاقی هم که بخواهیم نگاه کنیم به نظر می رسد این مدل حرفها هر چند ممکن است در دل ما پدید آید و بر فرض درست هم باشد ولی گفتنش به دیگری اصلا اخلاقی نیست لذا اینچنین حرف ها را باید مثل رازی در دلمان نگاه داریم و این رازهای یک نفره را با هیچکس در میان نگذاریم حتی با خودمان هم مرورش نکنیم چرا که اینطوری توقعمان را از طرف مقابل بالا می بریم و به همین دلیل م فاصله امان را با او بیشتر‌! 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ بهمن ۰۳ ، ۱۹:۱۸
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۱۱ بهمن ۱۴۰۳، ۰۳:۱۸ ق.ظ

شروع از خویشتن!

یا الله 

سلام 

 

در آزمون پایان ترم از دانشجویان عزیزم پرسیدم در جامعه ی ما جایگاه و نقش اندیشه ورزی را کجا می بینند و چه راه هایی را برای توسعه آن پیشنهاد می کنند؟ 

نقطه نظر مشترک همه دانشجویان ارجمندم بر پایین بودن جایگاه و نقش ضعیف و تن نحیف و پژمرده و ژولیده و ویران اندیشه ورزی بود همانطوری که به احتمال فراوان نظر بیشتر افراد نیز همین است. 

خوشبینانه به داستان اندیشه ورزی در فضای جامعه امان هم که نگاه کنیم، باز جایگاه درجه اولی یا حتی دومی و سومی برای آن نمی توانیم تصور کنیم! 

از قدیم گفته اند حرف راست را از بچه باید پرسید و از طرفی یکی از بزرگان نیز می گوید کودکانِما آنچه می شوند که ما هستیم نه آنچه که می خواهیم! 

اگر این دو مقدمه را کنار هم بگذاریم می توانیم به راحتی جایگاه و نقش اندیشه ورزس را نزد خودمان دریابیم و بفهمیم که وقتی بچه های ما تمام زحمتشان را برای آن می کِشند که نه استعدادی در آن دارند و نه علاقه ای هم و نه حتی برای دست یافتن به آن تلاش حرفه ای و برنامه ریزی حرفه ای می کنند و فقط پی آن هستند چون شُهرت و ثروت را در پی آن می بینند و یا اینکه در انتخاب رشته همه تلاشها به سمت چند رشته پول آورتر نظیر پزشکی و امثال آن است، از این رو این بچه ها هستند که با زبان عمل به ما صریح می گویند که اندیشه ورزی در میان جایگاه اصلی که ندارد هیچ! جایگاه فرعی هم نمی توان برایش در نظر گرفت. 

البته  این بی اندیشگی نتیجه اش جایی درز می کند که احتمالا کار از کار گذشته است! لذا اگر ما نسبت به خودمان و جامعه امان، خویش را مسئول می دانیم نباید دست روی دست بگذاریم و غرق شدن کشتی را نظاره کنیم چرا که همه سوار بر یک کشتی هستیم! و به نظر می آید توسعه اندیشه ورزی راهی است که ما را به سلامت به ساحل خواهد رساند! 

نکته ی مهمتر در مورد سوال مذکور اما پاسخ هایی است که دانشجویان عزیزم برای توسعه اندیشه ورزی ارائه دادند. 

از نقش آموزش و پرورش تا دانشگاه ها و مجموعه های حکمرانی تا رسانه ها و فیلم ها و بهره مندی از اندیشکده ها و راهکارهای متعدد دیگر که دست بر قضا همه هم درست از آب درآمده اند و قابل اعتا برای ترویج اندیشه ورزی! 

روزهایی را پس از دریافت پاسخ ها با خود فکر کردم آیا ممکن است که متولیان این مجموعه راه های پیشنهادی دانشجویان، خود ندانند که موثرند در توسعه اندیشه ورزی؟ یا نکند خود را به خواب زده باشند؟ 

در هر حال به این مهم رسیدم: هر صورتی که باشد در تراز بالادست، دست یافتن به راهی که بتوانیم آن را کمک حال اندیشه ورزی بیاوریم دست کم فعلا از دسترس ما خارج است چرا که علی الحساب مسئولیت اجرایی بالا دستی نداریم و راه ارتباط با آنها هم تا حدودی در وضعیت فعلی دور از دسترس است،  لذا واقع بینانه تر برای این مسئله یعنی یافتن راه توسعه اندیشه ورزی این است که باید از کار های بالا دستی و بلندپروازانه دست شست و بهره گیری از این راه را بگذاریم برای زمانی که یا به مسئولیت اجرایی رسیدیم یا زمانی که مسئولین محترم را در این مورد  متقاعد کنیم که باید به اندیشه ورزی و توسعه آن بها داد! به هر حال مسئله اکنون این راه دور و دراز نیست و کار به درازا می کِشد و عمر ما کوتاه! 

اگر اینها راه ما نیست پس اکنون راه کدام است؟ باید دست روی دست گذاشت تا کارمان یکسره شود؟ آیا باید نا امید شویم؟ نه! اصلا! باید به دنبال راه گشت و اگر حتی نباشد باید آن راه را ساخت. 

اما پاسخ به این سوال که اکنون راه ما کدام است؟ و چه باید بکنیم؟ دقیق همان جایی است که در پاسخ ها دیده نشد! 

لازم است بار دیگر سوال را اینبار ساده تر بیان کنیم؟ اندیشه ورزی را از کجا شروع کنیم؟ 

حالا جواب را خلاصه، صریح و دقیق تر بیان کنیم: از خودمان! 

بله اینکه منتظر باشیم دیگران چه مجموعه های حکمرانی و چه مجموعه های رسانه ای و آموزشی و ... بیایند و لقمه های آماده ی  اندیشه را به ذهنمان بخورانند نه ممکن است و نه اثر گذار و نه به جایگاه اندیشه کمک می کند! چه بسا یَحتَمِل شاهد نتیجه معکوس خواهیم بود!

بنا بر آنچه بیان شد راه اصلی و فراموش شده اندیشه ورزی شروع از خویشتن است! 

از خودمان شروع کنیم اندیشه ورزی را! از انتخاب رشته تحصیلی تا حضور در انتخابات را! از ورزش کردن تا روضه رفتن را! از خرید لباس و مایحتاج تا کتاب خواندن را! از گشت و گذار در فضای مجازی تا سفرهای متعدد تفریحی را! از اخلاق تا حتی دینداری را آمیخته با اندیشه ورزی کنیم و نتیجه آن را در خودمان ببینیم. 

مگر نه اینکه جامعه متشکل از افراد است پس باید بپذیریم هر چه تعداد افرادی که اندیشه ورزی از مسائل درجه اول آنهاست بیشتر باشد جامعه ما   نفع خود را از آنان خواهد برد!

پس بیاییم اندیشه ورزی را از خودمان شروع کنیم تا دست کم خود از فواید بسیار آن بهره مند شویم و لذت آن را بچشیم؛ این دستاورد حداقلی شروع از خود است چرا که اگر نتوانیم  با الگوسازی اینچنینی اندیشه ورزی را در جامعه توسعه دهیم باز حداقلخودمان از لذت اندیشه سرحال خواهیم شد؛  هرچند واقعیت این است که اگر از خودمان شروع کنیم به حتما به توسعه اندیشه ورزی در جامعه منجر می شود چون که دست کم یک پدر و مادر اندیشه ورز می توانند با الگو سازی فرزندانی اندیشه ورز تربیت کنند ضمن اینکه اگر اطرافیانمان فواید اندیشه ورزی را در زندگی ما ببیند حتما تشویق به قدم زدن در محیط اندیشه ورزی خواهند شد. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۰۳ ، ۰۳:۱۸
محسن دیناروند
دوشنبه, ۱۳ فروردين ۱۴۰۳، ۰۴:۰۱ ق.ظ

سمت نیکی ها!

یا لطیف 
سلام 
 
ما که به توحید معتقیدیم، اصل بر این است که باید پاسخ این سوال برایمان مهم باشد که چقدر مقیدیم به ولایت الهی؟ 

پاسخ های طولانی و سنگین برای این پرسش در جای خود باقی است اما ساده ترین و در عین حال شیواترین پاسخ کشف ولایتمداری ما بندگان به خدا این است که به اعمال خود نگاه کنیم! به همان اندازه که نیکوکاریم، ولایتمداریم! 

این مهم را نه از خودم که از فراز دوم دعای جوشن کبیر دریافتم آنجا که می فرماید: یا ولی الحسنات... 

ای ولی نیکویی ها! بله! مشخص است که خدا صاحب و ولی نیکی هاست لذا می توان به این نشانه رسید که با انجام نیکی ها مطیعیم به ولایت الهی! 

کار نیک کردن از نیت است تا فکر و زبان و قلب و عمل ! همش هم به کار و کمک مادی نیست گاه لبخندی است هدیه همسر! گاه جویای احوال پدر و مادر شدن است! گاه ایجاد صلح است و گاه پایان دادن به یک خطا! و امثال این هاست. مهم ایستادن در سمت نیکی هاست! 

پس برای پاسخ به این پرسش که چقدر مطیعیم به ولایت الهی باید به این پرسش مهم پاسخ دهیم که چقدر نیکوکاریم؟ 
 
برای ولایت معصومین(ع) و اولیای الهی هم نشانه همین است که آنها از سوی ولی الحسنات آمده اند که برای ما نماد حسنات باشند! اساسا یکی از نشانه های تمایز اولیای الهی از  غیر آن همین است که اولیای الهی دعوت کننده به سمت نیکی ها هستند و خود جز نیکی نمی کنند آنگونه که نمادی آشکار از نیکی ها هستند که این آیه شاهد روشن مدعای ماست:  ان الله یحب المحسنین. (۱۹۵ بقره)
                                                                                                    محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۰۳ ، ۰۴:۰۱
محسن دیناروند

یا لطیف 

سلام 

در زندگی مشترک برای بالا بردن قدرت چانه زنی خود در مقابل همسرتان هیچگاه به دنبال حمایت خانواده خود نباشید چرا که خانواده ها از سر دوست داشتنتان به جای حمایت از شما، در زندگی اتان دخالت می کنند و این کار علاوه بر اینکه شما را تقویت نمیکند بلکه به تنش شما با همسرتان هم می افزاید‌.

برای همین اگر به اختلافی با همسرتان برخوردید سعی کنید خودتان آن را حل کنید و اگر نیاز به کمک داشتید از یک مشاور خوب کمک بگیرید چون کمک گرفتن از خانواده اتان هم باعث دخالت ایشان و بیشتر شدن مشکل می شود و از طرف دیگر هم ممکن است شما به راحتی با همسرتان راه بیایید و حتی پس از دعواهای مداومتان او را ببخشید و به سر خانه و زندگی اتان بروید اما با در جریان گرفتن خانواده دیگر از سمت خانوده از بازگشت مجدد شما به زندگی جلوگیری می شود‌.

محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۰۲ ، ۲۲:۳۳
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۵ بهمن ۱۴۰۲، ۱۲:۰۸ ب.ظ

خدمت یا خیانت ما به امام علی(ع)

یا حق 

 

برای ما که مدعی پیروی از امام علی(ع) هستیم، قاعده بر این است که وفاداری نسبت به او باید در درجه اول برای ما باشد! 

سوال این است که در مقام سخن و تبلیغ ما مدعیان پیروی از مولا علی(ع) چقدر در مقام عمل به او وفاداریم؟ 

دوست داشتن مولا علی(ع) آنچنان هم ساده نیست که در زبان، سخن به مدح او می پردازیم! 

شوخی نیست علوی شدن، بنشینی در خانه استراحت کنی و فکرت و تمام کار و بارت بشود جمع آوری مال و رشد دنیوی بعد با چند تا حرف، ارادت را به علی(ع) ثابت کنی! 

نه! از این خبرها نیست! خودت را بفریبی خدا را که نمی توانی! 

همه چیز روشن است! زندگی علی(ع)  در ابعاد گوناگونش روشن است و رفتار ما و کردار ما هم مشخص! در این میان نمی توان هیچ کس را فریب داد و بدبخت کسی است که خودش را بفریبد!

علی(ع) همان است که برای برادرش هم حتی حق را ناحق نمی کند، برای همسرش اوج کرامت را می خواهد، برای فرزندانش تربیت صحیح را، برای مردم جامعه اش احترام به نظراتشان حتی آنجا که حق را نمی خواهند و برای خودش از دنیا حدوداً هیچ! و برای آخرتش دنیایی پربار! 

بیایید یک بار برای همیشه با خودمان رو راست باشیم!  حرف ها را کنار بگذاریم و با خودمان رو در رو شویم و خودمان را با اخلاق علی(ع) بسنجیم؟ ببینیم ما کجاییم و علی(ع) کجاست؟ آیا ما نمایندگان و معرفان خوبی برای او در عصر حاضر هستیم یا برعکس؟ معرفانی هستیم دفع کننده دیگران! 

دشمن که مشخص است دشمن است! از او انتظاری نیست برای دوستی!  اما آدم ها را با دوست هایشان می شناسند! من را می توانید از دوستانم بشناسید! آیا ما برای علی(ع) همانیم که دیگران او را به واسطه ما مدعیانش بشناسند؟ 

به خدا قسم مسئولیت شیعه بودن بسیار سنگین است که نه با حرف این مسئولیت از بین می رود نه با اشک ها و مدح ها! و اگر لحظه ای فکر کنیم که مسئولیت ما به عنوان پیروان علی(ع) همین هاست و یا با این چیزها می توانیم به علی(ع) عشقمان را ثابت کنیم جز حماقت و خود را فریفتن دچار چیز دیگری نشده ایم! 

تاکید می کنم اگر کسی مدعی عشق به علی(ع) و پیروی از علی(ع) نباشد سوالی از او نیست ولی قطعا در برابر مدعیان عشق و پیروی از علی(ع) این سوال حیاتی مطرح است که در مقام عمل چقدر زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و... را بر اساس شناخت صحیح از زندگانی علی(ع) بنا نهادید؟ و چقدر معرف درستِ او برای جهانیان بودید؟ پاسخ ما به این پرسش می تواند موجب سربلندی ما، عزت و شکوه ما بشود اگر یا عملمان خوب باشد یا پس از اعتراف به اشتباه آن را اصلاح کنیم و یا موجب سرافکندی و خجالت ما در برابر حق اگر حرفمان با عملمان یکی نباشد و یا اصرار کنیم به همین اشتباه! 

 پس این نیست و فراموش کنید این را که با حرف از عشق و پیروی زدن می توانم یک راست بروم آن ور سرم را بالا بگیرم و بفریبم! نه! اگر چنین فکری کنیم باختیم! 

ما راهی نداریم جز اینکه علی(ع) را در همه ابعادش در عمل زندگی کنیم یا اذعان کنیم که ما علی(ع) نیستیم و دست از سر حق برداریم! راه دوم را که دوست نداریم پس با همه توان باید برای راه اول خودمان را آماده کنیم و راهی نیست جز آن! 

سخن حقی است اینکه اگر علی را درست شناختیم و پس از مقام حرف، در عمل او را زندگی کنیم، همین خدمت ما به علی(ع) است و غیر این اگر باشیم و عمل ما با حرف ما نخوانَد و سرانجام معرف خوبی برای مرام و اندیشه علی(ع) نباشیم جز خیانت به او کاری نکرده ایم! 


به قلم: محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۰۲ ، ۱۲:۰۸
محسن دیناروند
جمعه, ۱۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۲:۱۸ ق.ظ

وظیفه جنبش دانشجویی، امروز چیست؟

بسم رب الفاطمه(س) 
سلام

۱۶ آذر مصادف است با روز دانشجوست که این روز را گرامی می داریم و این روز را به همه دانشجویان عزیز به خصوص دانشجویان خودم تبریک می گویم.‌

 

جنبش دانشجویی همواره عدالتخواه، آرمان خواه، ظلم ستیز، استقلال خواه، علم گستر، صریح و شجاع بوده است. 

 

این جنبش دستخوش تغییراتی شده که دلیل آن خود یاد داشت و فرصت دیگری می طلبد! 

اما حق بدهید ناراحت شوم و نگران باشم برای جنبشی که روزگاری در ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران برای مقابله با سلطه آمریکا به میدان آمدند و حکومت ظالم وقت، با گلوله خون سه تن از آنها را به زمین دانشگاه ریخت ولی از ظلم ستیزی اش کاسته که نشد، افزون گردید ولی امروز دانشجوی ما برای روز خودش دنبال هدیه و سوت و کف و هوراست به جای حق طلبی و  ظلم ستیزی و از این قبیل! 

البته همه این تغییر نگرش ها در جنبش های دانشجویی تقصیر دانشجوها نیست بلکه حاصل سالها مدیریت و نگاه اشتباه ما به جنبش های دانشجویی بوده است که امروز می بینیم.

امیدوارم جنبش دانشجویی به هویت حقیقی خود برسد که دغدغه اش از مثلا سلف مختلط به ستم ستیزی و از این دست برگردد که مبارزه با استکبار از غرب گرفته تا ستم های رژیم شاه از جنبش دانشجویی آغاز شد، 

شاید برخی دانشجویان محترم  از حرف هایم ناراحت شوند ولی از قدیم گفته اند دوستم آن است که مرا به گریه اندازد نه بخنداند! بله مهم ترین وظیفه دانشجوی امروز بازیابی هویت اصیل آرمانخواه، عدالتخواه، ظلم ستیز، استقلال خواه علم گستر دانشجویی است و دستیابی به این هویت دانشجویی است که می تواند منشاء بسیاری از خوبی ها در جامعه باشد. 


دوستدار شما 
محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۰۲ ، ۰۲:۱۸
محسن دیناروند
سه شنبه, ۷ آذر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۶ ب.ظ

خدمت با به مولا علی(ع)؛ چرا و چگونه؟

بسم رب الفاطمه(س) 
سلام 


خدمت ما به مولا علی(ع)؛ چرا و چگونه؟ 

در جنگ صفین و در زمان حیات امام علی(ع)  فردی شامی از سوی لشکر معاویه به سمت سپاه امام(ع) حمله کرد و یکی از دلایل این جنگ را  بی‌نماز بودن امام(ع) و یارانش بیان ‌کرد که سخن آن فرد شامی این بود:

«... فَإِنِّی أُقَاتِلُکُمْ لِأَنَّ صَاحِبَکُمْ لَا یُصَلِّی کَمَا ذُکِرَ لِی وَ أَنَّکُمْ لَا تُصَلُّون‏...»؛ یعنی من با شما از آن‌رو پیکار می‌کنم که بر اساس گزارشی که به من رسیده است، فرمانده شما نماز نمی‌گزارد و شما نیز نماز نمی‌گزارید...!

نگاه کنید که تبلیغات اموی چه کرده بود با جامعه، آنگونه که به صورت رسمی و واضح بهانه مقابله و جنگ با مولا علی(ع) را بی نمازی حضرت و یارانش عنوان می کنند! 
حالا در همان جو به وجود آمده بوده که چنین تصور می شده که مردم در زمان شهادت امیرالمومنین(ع) گما‌نشان بر نمازنخوان بودن ایشان بود و متعجب از ضربت خوردن مولا(ع) در محراب نماز!

آن جو پر واضح و بدیهی است که تهمتی بیش نبوده که موارد مواجهه سخت جامعه آن زمان با این دست تهمت ها و به قول امروزی ها پرونده سازی  و حضور دست کم جمع کثیری از مردم در اقتدای به مولا(ع) سندی محکم بر دروغ بودنشان است ولی با این حال قدرت جو موجود تا آنجا بوده که توده های عظیمی علی(ع) را تنها گذاشتند! 

و اما امروز آیا با وجود ما شیعیان علی(ع) آیا وضعیت تنهایی و مظلومیت اینچنینی حضرت امیر(ع) برطرف شده؟ آیا ما توانسته ایم نمایندگان و معرف های مطلوبی به عنوان یاوران و پیروان حضرتش در جهان معاصر باشیم؟ 

بحث سیاسی نمی کنم که قدرت نرم ما چقدر است و ما چه ها کرده ایم! بحث من شناخت درست ما از علی(ع) به عنوان مدعیان پیروی از علی(ع)  است! 

متاسفانه باید بپذیریم که شناخت بسیاری از ما شیعیان علی(ع) از مولایمام در حد اینکه گمان می بریم نهج البلاغه را خود حضرت نوشته اند   _ نه اینکه سید رضی(ره) این کتاب شریف را پس از حدود ۴۰۰سال از حیات دنیوی امام علی(ع) از منابع حدیثی گردآوری کرده اند_  پایین  است و این اوج مظلومیت امیرالمومنین(ع) در طول تاریخ است که در یارانش نیز هنوز که هنوز است درست و دقیق او را نمی شناسیم. 

مسولیت امروز ما به مراتب دشوار تر از عصر حیات دنیوی حضرت امیرالمومنین(ع) است که که در آن عصر مخالفان مشخصا امویان و خوارج و از این قبیل بودند و خط قرمز دوستی و دشمنی با حصرتش مشخص! اما امروز ما! آری ما که مدعی پر و پا قرص مولاییم متاسفانه گاهی بر شناخت نادقیق خود از حضرت مولا(ع) پای می فشاریم. 

در مثال که بیان آن رفت در مورد  کتاب شریف نهج البلاغه اشاره کردم که این کتاب شریف حاصل گرداوری احادیث منتخبی _برخی از احادیث بلیغ و فصیح_  امام علی(ع) است که به کوشش جناب سید رضی(ره) جمع آوری و تالیف شده است.

 اما ما در خدمت به این کتاب شریف چه کرده ایم؟ چنان جو سنگینی ایجاد کردیم که این کتاب را از دایره کتب حدیثی خارج کردیم و بسان آیات قرآن کریم آن را صددرصد صحیح میدانیم آنچنان که کسی_ نه هر کس که منظور متخصصان علوم قرآن و حدیث، کلام، فقه و فلسفه_ نتوانند به واکاوای، تحلیل و تصحیح علمی و کلامی آن بپردازند! 

و این عدم نگاه درست ما به این کتاب عزیز گاها موجب تصورات اشتباهی و متاسفانه جو سنگینی بر علیه حضرت علی(ع) در دنیای معاصر شده آن هم به نام علی(ع)  که در این یادداشت فرصت پرداختن مفصل به آن نیست! 

امروز وظیفه بزرگی که بر دوش اسلام پژوهان عزیز است آن است که جدای از جو موجود با تحلیل قرآنی، حدیثی، کلامی، فلسفی، فقهی و اخلاقی به تصحیح این کتاب شریف بپردازند تا بتوانیم با بهره گیری از دنیای گوهربار نهج البلاغه به شناخت دقیق تر و گنجینه های متعالی تری از اندیشه های مولایمان علی(ع) دست یابیم.

به قلم: محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۰۲ ، ۱۸:۲۶
محسن دیناروند