کُشتی با خوک!
یاالله
سلام
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، چون خیلی کثیف می شوی و مهمتر ابنکه خوک از این کار لذت می برد!
جورج برنارد شاو
یاالله
سلام
مدتها پیش آموختم که نباید با خوک کشتی گرفت، چون خیلی کثیف می شوی و مهمتر ابنکه خوک از این کار لذت می برد!
جورج برنارد شاو
یا الله
سلام
اسم دوست و استاد قدیمی ما را شنیده اید و یا حتی اگر نشنیده باشید با شعرها و ترانه هایش حتما به وجد آمده اید! بله: عبدالجبار کاکایی!
چرخش روزگار کاری کرد که بیش از ده سال است که از او بی خبرم! مهاجرت ناخواسته ام از تهران به شهرستان موجب دوری ام از دوستانی چون او و مرحوم افشین یدالهی و بسیاری از شاعران دیگر شد!
عبدالجبار کاکایی در میان شاعران امروزی بی شک از سرامد هاست که می توان وی را جزئی از فرهنگِ ترانه و شعر ایرانِ امروز برشمرد!
به تازگی گفت و گویی از ایشان با جناب صحت را دیدم و در آن نکته ای بود و درسی که مناسب دیدم با شما در میان بگذارم!
قصه از آنجا شروع می شود که جناب کاکایی شعری می سراید که گمان می کند از سعدی است و زیرش می نویسد : سعدی علیه رحمه!
معلمش که می بیند و می داند این شعر برلی حضرت سعدی نیست، ضمن اینکه ایرادهای فنی هم دارد لذا به جناب کاکایی می گوید: این خزعبلات مال خودت است!
شاید اگر ما جای کاکایی بودیم سرشکسته می شدیم ولی در او چنین تلخی رخ نداد! بلکه کاکایی نوجوان، از لحن ملایم معلمش چنین برداشت منفی بنیانی نمیکند که دست بر قضا این قسمت از جمله را توجه می کند کا این ها مال خودت هست! اینگونه است که شوق سرودن در او آغاز می شود تا می رسد به عبدالجبار کاکایی!
درسی که ما گرفتیم اینکه با مثبت نگری می توانیم بسیاری از رنج ها و سختی ها و بیراهه ها را در مسیر تساهل و پیشرفت عبور دهیم تا به موفقیت استاندارد رسید!
اگر عبدالجبار نوجوان قصه ما با شنیدن خزعبلات و قطعا پشت بندش خنده های هم کلاسی هایش از رنج های تلاش برای شاعر شدن می گذشت حالا ادبیات ایران از درد نداشتن کاکایی رنج می برد!
پس مثبت اندیشی، هم زیباست و هم به زندگی های ما زیبایی می بخشد و هم پشت بندش هم این است که ما را به موفقیت ارزشمند و موثری می رساند!
محسن دیناروند
یا الله
سلام
خدایا هروقت خواستی اسمم رو بلند کنی در هرجا، قبلش توان اخلاقی تحمل اون بلندی رو بهم بده وگرنه آدم مغرور و نامحبوب به درد نمی خوره که!
پی نوشت۱: آقای بیرانوند دروازه بان تراکتور گفتن که هر کس اسم منو بیاره معروف میشه! آخه معروفیت بی محبوبیت به چه درد می خوره؟ خیلی ها معروف بودن و هستن ولی شهرتشون به درد هیچی نمیخوره! هیچی! تختی و خادم الکی تختی و خادم نشدن!
پی نوشت ۲: آموخته ام لذا پیشنهاد می دهم هر کس قبل از بالا رفتن اسمش لازم است توان اخلاقی خویش را بالا ببرد تا دچار توهم و شکست اجتماعی نشود.
پی نوشت ۳: غرور از بی فکری های خانه برانداز است!
یا الله
سلام
ﻧﺒﻮدت ﺳﺮاﺑﻪ ﻳﻪ ﻛﻮه ﻋﺬاﺑﻪ
ﻳﻪ ﻋﻤﺮ اﺿﻄﺮاﺑﻪ ﻧﻤﻴﺸﻪ ﻧﺒﺎﺷﻰ
از اﻳﻦ ﻗﻠﺐ ﺧﺴﺘﻪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﻮن ﻧﺸﺴﺘﻪ
ﻛﻪ ﺑﺪﺟﻮر ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺟﺪاﺷﻰ
ﺑﺎ اﺷﻜﺎی ﺟﺎری ﺑﺎ اﻳﻦ زﺧﻢ ﻛﺎری
ﺑﺎ اﻳﻦ ﺑﻴﻘﺮاری ﺑﺎﻳﺪ ﭼﻰ ﺑﺨﻮام
ﻧﺒﺎﺷﻰ ﻧﮕﺎﻫﺘﻮ ﻳﻪ ﻋﻤﺮ ﺧﺎﻃﺮاﺗﻮ
ﺗﺐ ﺗﻮ ﭼﺸﺎﺗﻮ ﻣﻦ از ﻛﻰ ﺑﺨﻮام
ﺑﻤﻴﺮم ﻧﺒﻴﻨﻢ ﻛﻪ از ﻏﻢ ﭘﺮی
ﺑﻤﻴﺮم ﻧﺒﻴﻨﻢ ازم دﻟﺨﻮری
ﺑﻪ ﺟﻮن دوﺗﺎﻣﻮن دﻟﻢ ﺑﻨﺪﺗﻪ
ﺑﻤﻴﺮم ﻧﺒﻴﻨﻢ ﻛﻪ دل ﻣﻴﺒﺮی
اﮔﻪ اﺑﺮ ﺗﻴﺮم ﺑﻪ ﮔﺮﻳﻪ اﺳﻴﺮم اﮔﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﮔﻴﺮم
دل ﺗﻮ ﺻﺒﻮره ﺗﻮ ﻛﻪ ﻏﺼﻪ داری ﺗﻮ ﻛﻪ ﺑﻴﻘﺮاری
ﺗﺎ وﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﺒﺎری ﺟﻬﺎن ﺳﻮت و ﻛﻮره
ﺑﺎزم ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﺸﻢ ﺳﻴﺎﻫﺖ
ﺑﺎ اﻳﻦ روی ﻣﺎﻫﺖ ﻣﻨﻮ زﻳﺮ و رو ﻛﻦ
ﺑﻤﻮن ﺗﻮی ﺧﻮﻧﻢ ﺑﻤﻮن ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻢ
ﻫﻨﻮزم ﻫﻤﻮﻧﻢ دوﺑﺎره ﺷﺮوع ﻛﻦ
شعر #داود_رحمت الهی
پی نوشت: این ترانه را بشنوید و از عشق لذت ببرید
یا لطیف
سلام
غربت کسی نباش
که تو را
وطن دیده
شعرِ محمود درویش
یا لطیف
امروز از راه برس!
بی مقدمه
بی سلام و احوال پرسی بیا
و مرا بغل کن!
و در گوش هایم غزل غزل
عشق بخوان!
بگذار این عشق،
به دنیا و آدم هایش ثابت کند
که فاصله
حریفِ دوست داشتن نمی شود ...
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
بسم رب العشق
سلام
اعجاز ما همین است:
ما عشق را به مدرسه بردیم
درامتداد راهرویی کوتاه
در آن کتابخانه ی کوچک
تا باز این کتاب قدیمی را
که از کتابخانه امانت گرفته ایم
-یعنی همین کتاب اشارات را-
با هم یکی دو لحظه بخوانیم
ما بی صدا مطالعه می کردیم
اما کتاب را که ورق می زدیم
تنها گاهی به هم نگاهی ...
ناگاه انگشتهای «هیس !»
ما را ز هر طرف نشانه گرفتند
انگار غوغای چشمهای من و تو
سکوت را در آن کتابخانه رعایت نکرده بود!
شعرِ قیصر امین پور
بسم رب الرقیه (س)
کار من چیست؟ نشستن به روی زانوی تو
کارتو چیست؟ بگو شانه به موها مثلاً
یا بیا مثل همان قصّه که آن شب گفتی
تو نبی باشی و من امّ ابیها مثلاً
جسم نیلی مرا حال تو تحویل بگیر
مثل آن شب که نبی، فاطمهاش را مثلاً
بخشی از شعر محمدعلی کردی
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمودند: 《هرگاه عالمی بمیرد رخنه ای جبران ناپذیر در اسلام ایجاد می شود که تا روز قیامت هیچ چیز آن را فرو نمى پوشد.》
دکتر عماد افروغ به راستی از جمله این عالمان و اندیشمندان است که تا آخرین لحضات عمر گرانبهایش در پی علم اندوزی و اندیشه ورزی در راستای تعالی خود و جامعه بود که با رفتنش هزاران راه نرفته را بر ما پوشاند هرچند تا در میانمان به نیکویی می زیست با نگاه اندیشمندانه و دلسوزانه برای جامعه راهگشایی می کرد.
ایشان با دغدغه انقلابی و نگاهی فیلسوفانه و جامعه شناسانه با شجاعت و بی ترس از سرزنش ها و بی شوق از تمجید های دیگران به بیان راه های مطلوب برون رفت از دشواری های جامعه حتی در آخرین روزهای زندگی اش می پرداخت.
نقد درون گفتمانی و جنبش اخلاقی از جمله دو نظریه اندیشمندانه این عزیز است که تا هر زمانی مورد توجه قرار گیرد و فراگیر شود برای تحققشان دیر نیست و هر چه زمان بگذرد و مورد توجه قرار نگیرند دیر می شود و این از خصوصیت بارز اندیشه های اوست.
وی از جمله اندیشمندانی است که اندیشه اش پس از انقلاب اسلامی متولد و رشد یافت و در تراز انقلاب اسلامی می اندیشید و چقدر جامعه امروز و فردای ما به چنین اندیشمندانی نیاز دارد.
او برای تعالی اصول ارزشی و اصلاح امور جامعه از هیچ کوششی که می توانست دریغ نکرد.
این حقیر در گفتگوهایی که دکتر افروغ داشتم در برخی موارد که دست بر قضا موارد اساسی هم بودند به اختلاف نظر می رسیدیم اما هیچگاه این اختلاف نظرها مانع گفتگو بین ما نشد و به بی اخلاقی و ممانعت از بیان نظر طرفین گفتگو نینجامید.
اندیشه و اخلاق وی درست همان چیزی است که بدخواهان ما نمی خواهند ما به آن آراسته شویم و متاسفانه عده ای نیز در همان مسیر دلخواه نارفیقان گام بر می دارند که لازم است بپذیرند که راه درست انقلاب اسلامی اندیشه ورزی و اخلاق گرایی با در نظر داشت شناخت و تبیین صحیح اسلام عزیز است.
خوشا به حال او که اینک با روحی آرام، قلبی مسرور و سری سربلند به ملاقات حق تعالی می شتابد.
مصیبت فقدان این اندیشمند عزیز را به خانواده، بستگان، اندیشمندان و دلسوزان انقلاب و ایران تسلیت عرض می کنم باشد که در فقدان این عزیز صبر الهی پیشه نماییم.
دکتر محسن دیناروند
۲۵ فروردین ۱۴۰۲