پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
بایگانی

۱۴ مطلب با موضوع «آموزش خانواده» ثبت شده است

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۴۰۰، ۰۵:۲۰ ب.ظ

ترفند های حرفه ای فرار از نقد!

بسم رب الفاطمه(س) 

سلام دوستان

 

در خوبی نقد همین بس که دست کم ژست نقدپذیری را همگی دوست داریم! نقد نه بیان بدی هاست و نه خوبی ها! که بررسی ضعف ها و قوت هاست. برای موفقیت در هر کاری لازم است که مورد نقد واقع شود؛ لذا لازم است برای موفقیت در هر عرصه ای زندگی خودمان را در معرض نقد جدی قرار دهیم و هراسی از آن نداشته باشیم. متاسفانه ما به  ترفندهای حرفه ای و حساب شده و با نام خود نقد از نقد جدی به خودمان جلوگیری می کنیم یک آن که می گوییم نقد باید منصفانه باشد! با همین کلمه انصاف کار نقد را یکسره می کنیم چرا که در اصل خودمان را معیار انصاف قرار می دهیم آنقوت هر ضعفی که از ما گفته شود را خارج از دایره انصاف می دانیم و آن را به زمین می زنیم! لذا اصلا نباید برای نقد قید انصاف را گذاشت. نقد را باید شنید و شنونده نقد مستقلانه به تحیلیش بپردازد و اگر درست بود بپذیرد. البته این به معنای ترویج نقد غیر منصانه نیست که منصفانه نقد کردن از اصول نقد است، بحث این است که به بهانه و نقد منصفانه نقد کردن در را بر روی نقدهای جدی بسته ایم! بحث این است ما معیار انصاف نیستیم! بگذاریم نقد انجام شود و خود مردم و تاریخ در موردش قضاوت خواهند کرد. 

ترفند دوم اینکه می گوییم نقد باید همراه با راهکار باشد! این هم خیلی مد شده که تا نقدی صورت می پذیرد می گوییم این را هم خودمان می دانیم، راه کار بدهید! و زبان منتقد را خاموش می کنیم چرا که همیشه بیان نقد همراه با راهکار نیست! اساسا هم نباید باشد و این ملازم دانستن نقد و راهکار یک ترفندی است برای فرار از نقد! اصولا وقتی ضعفی هست باید طرح شود چه راهکار باشد چه نباشد. مساله راهکار یک بحثی لست که حیثیت درجه دومی دارد. یعنی پس از یافتن ضعف ها که درجه اول اند باید برویم دنبال یافتن راهکار برون رفت از ضعف ها. 

ترفند سوم نادیده گرفتن منتقد است، نادیده گرفتن جدای از نقد ناپذیری است، برخورد تند با منتقد در این عصر حرکتی از مد افتاده که فقط از افراد ناوارد و ناشی سر میزند. اما بحث نادیدن با آن فرق دارد. دقیق مثل یک مدیری که با نادیدن کارمندانش آنها را بی انگیزه و مجازات می کند، اگر نسبت به سخن منتقد واکنشی نشان داده نشود و نقد او دیده نشود و از پس نقدهای فراوان ایشان فرایند اصلاحی حاصل نشود ، این دقیقا همان نادیده گرفتن منتقد است که او را بی انگیزه و پشیمان از نقد می کند. با این ترفند شما می توانید ژست نقد پذیری هم بگیرید و تازه گلایه مند باشید که چرا منتقدان سخن نمی گویند. این در حالی است که هر چه منتقد ساکت تر شود موفقیت ما کمتر می شود و این به ضرر ماست و جریانی که می خواهیم در آن موفق شویم. 

 ترفند چهارم؛ استحاله نقد و منتقدان است! استحاله را که می دانیم چیست، یک وضعیت خطرناک و پیچیده که وقوع آن نتایج ناگواری برای هر مفهوم خواهد داشت و نقد و منتقد جدای از مفاهیم دیگر در این باب نیست. رییس یک دولتی آمدند و با گرفتن ژست نقد پذیری گفتند من می خواهم جشنواره ای راه بیاندازم که در آن به منتقدانم و نقدهایشان جایزه بدهم! این خیلی خوب است و دست بر قضا جای خالی چنین کاری حس می شود. اما جشنواره که برگزار شد دیدیم که حامی ترین فرد به وی و تندترین رسانه نزدیک به وی حائز نقد برتر شد! بله این دقیقا یعنی تلاش برای استحاله نقد و منتقد! اینکه مفهومشان را عوض کنی با همان پوسته! انجام موفق این کار خیلی پیچیده است. البته در مثال مذکور چنان ناشیانه عمل شد که خودشان هم نه آن جشنواره را باور کردند و نه هیچ چیز دیگرش را وگرنه اگر می توانستند حرفه ای تر عمل کنند استحاله قوی تری انجام میشد. می خواهم بگویم گاهی استحاله ایجاد می کنیم و نقد را مفهومش را تغییر  می دهیم به تعریف ولی با پوسته نقد. 

ترفند پنجم  تعریف و تمجید از منتقد است. این یک امر بدیهی است که نقد را منتقد انجام می دهد، اگر منتقد را با ترفند تعریف و تمجید راضی به حرف نزدن کنی نقدی وجود نخواهد داشت! خیلی هم اوضاع گل و بلبل می شود. این ترفتند به این شکل است که شما آنقدر از فردی که می دانید منتقد کار توست تعریف و تمجید کنی که منتقد اصلا روی نقد کردن را نداشته باشد. این ترفند را شاید زیاد دیده باشید. 

ترفند ششم که وابسته به ترفند قبل است، وابسته کردن منتقد به لحاظ اقتصادی و جریانی و... است. وابستگی مخصوصا وابستگی اقتصادی و جریانی زبان منتقد را در بیان صریح نقدها به شدت کند می کند. فرض کنید شاگرد مغازه ای که پولش را صاحب مغازه می دهد! این شاگرد که نمی تواند انتقاد صریح کند چرا که نمی خواهد نانش آجر شود!  یا وقتی منتقد را وابسته جریان خود کردی که نمی تواند جریان خود را نقد کند که اگر چنین کند خودزنی کرده که امری معقول به نظر نمی رسد.

ترفند دیگری که به ذهنم می رسد برای فرار از نقد و مبارزه با آن، به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف هاست. با طنز نمی توان به درمان ها و قوت ها رسید! مشاهده نشده است که با طنز هیچ دردی درمان شود و هیچ ضعفی اصلاح شود! آنچه که مد نظرم است طنز سالم است نه آن تمسخرها و جوک های کوچه بازاری و یا مبتذل! از اینگونه ها که اساسا نه تنها انتظاری نیست که بلکه مستقیما با هدف بی هویت کردن و حذف نقد و منتقد و روشنگری ها به کار می رود! موضوع بحثم طنز سالم است! طنز در حوزه نقد به هیچ وجه نمی تواند کارساز باشد چرا که این دو از یک سنخ نیستند بلکه از دو سنخ متفاوت و متضاد هستند. سنخ طنز از لطافت و خنده است و سنج نقد پر است جدیت و دردوارگی! لذا به طنز درآوردن نقدها و ضعف ها کاری که آن می کند عادی کردن و قابل تحمل کردن دردها و ضعف هاست! درست مثل مسکنی که حس درد را از بین می برد در حالی که زخم و درد و علت آن از بین نرفته و چه چیز برای بیمار بدتر از اینکه با مسکن ها حس درد را از بین ببریم و دنبال علت درد و درمان آن نرویم و یک باره درد همه بدن را بگیرد و تمام! طنز هم هم در بهترین حالتش با نقد ها و دردها ی افراد و جامعه همین کار را می کند، شما فردی را در نظر بگیرید که دچار پرخوری افراطی است، ما با طنز این پرخوری را برای فرد عادی و قابل تحمل و بلکه شیرین می کنیم! حالا او با این وضعیت از پرخوری دست می کشد؟ قطعا خیر بلکه هر بار برای شنیدن همان طنزها و شیرین شدن ذائقه اش به پرخوری اش ادامه می دهد بلکه بیشترش می کند تا جایی که از نظر چاقی اش دچار بن بست می گذرد. به طنز بستن نقدها و دردها دقیقا همین کار را در مورد آنها می کند! و این دقیقا به این معناست که می توان با یک ترفند حرفه ای یعنی به طنز کشیدن نقدها و دردها و ضعف های فرد و جامعه پوست آنها را درآوریم و مردم هم در ظاهر لذتش را ببرند و شاد باشند و بقیه ماجرا! پس در خوشبینانه ترین حالت ممکن طنز به راحتی کاری که می کند این  است که به جای درمان دردها، آنها را برای ما عادی و قابل تحمل می کند! و این اگر خیانت به فرد و جامعه نیست پس چیست؟ 

شاید علاوه بر اینها ترفند های حرفه ای دیگری باشد که با آنها بتوانیم درچه نقد و اصلاح ضعف ها و توقویت قوت ها را در خودمان و جامعه امان بگیریم ولی هیچ گاه نباید این را نشانه قدرت هوش و زیرکی خودمان حساب کنیم چرا که با جلوگیری از نقد شدن جدی خودمان با هر ترفندی که باشد حتی ترفندهای دموکراتیک و به شبه عقلی راه را بر  هرگونه اصلاح ضعف های خود و جامعه می بندیم و نتنها ضعف ها کاسته نمی شود که روز به روز بر شدت ضعفهایمان افزوده می شود و آنقدر شور می شود که با هیچ راهکاری نمی توان از پس جبران آن برآمد‌ و از طرفی با تعریف ها و تمجید های صدمن یک غاز نتنها تلاشی برای افزودن و مدیریت منطقی  قوت ها نمی کنیم که قوت هایمان از شدت شیرینی دل آدم را می زند و اصلا خود به نقاط ضعف قوی تبدیل خواهند شد.  

پس اگر خودمان و جامعه امان را دوست داریم هرگز تلاش نکنیم با دست یافتن به ترفندهای زیرکانه بر تن نقد جدی بتازیم که زنده ماندن، رشد، تعالی ،پیشرفت و موفقیت ما نسبت مستقیمی با زنده ماندن نقد جدی و نقدپذیری واقعی در ما و جامعه ما دارد  و باید به این باور برسیم که ما برای رسیدن به نقطه مطلوب چاره ای جز پذیرش نقد و رواج نقد نداریم! و بستن راه نقد یعنی خودکشی و جز این نیست! 

 

به قلم: محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۰۰ ، ۱۷:۲۰
محسن دیناروند
جمعه, ۲۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۲۹ ب.ظ

دروغ چه بلایی سر ما می آورد؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان 

 

هیچ چیز به اندازه دروغ گویی نمیتواند یک رابطه را آنچنان از بین ببرد که سخت بتوان آن را بازسازی کرد! 

وقتی در یک رابطه حرفی می زنیم که در عمل به آن پایبند نیستیم یا حتی برعکس آن عمل می کنیم، تخریب این رابطه حتمی است. 

بله! دروغ بلایی سر روابطمان می آورد که هیچ چیز دیگری نمیتواند آن بلا را بر سر روابط ما بیاورد. 

در این مورد هیچ رابطه ای مستثنا نیست. از یک دوستی ساده دو نفره بگیرید تا یک رابطه پیچیده دوستی گروهی! از یک رابطه کاری ساده بگیرید تا یک رابطه سخت و مهم دولت ها با ملت ها، از رابطه زن و شوهری تا رابطه والدینی و فرزندی! از یک رابطه عاشقانه تا  حتی رابطه انسان با خدا! هیچ استثایی وجود ندارد! پس مراقب سلامت روابطمان باشیم. 

فراموش نکنیم و خودمان را فریب ندهیم! خدا به گونه ما را خلق کرده که غالبا همه می توانیم دروغ را از راست تشخیص دهیم. حتی یک نوزاد یک ساله هم در حد خودش راست و دروغ را می فهمد! پس سعی نکنید فریب بدهید چون در واقع خودتان را فریب داده اید. 

پس روابطی را که دوست دارید پابرجا بماند را بر پایه صداقت بگذارید و هیچ راه دیگری برای پایداری یک رابطه جز صداقت و شفافیت ندارید. 

                                                                               محسن دیناروند 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۰۰ ، ۱۴:۲۹
محسن دیناروند
چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ب.ظ

قاعده کلی اثر تبعیض

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان

 

از دری که تبعیض وارد می شود، از همان در محبت از میان می رود و محبت اساس هر کار  است. لذا با تبعض، کارها به سرانجام نیک نمی رسند. 

 

                                                                                 محسن دیناروند

 

پی نوشت ۱: پدرها و مادر ها اگر می خواهید زندگی خوبی داشته باشید بین بچه هایتان تبعیض نکنید و گرنه زندگی اتان تلخ می شود. 

پی نوشت ۲: معلم ها و اساتید محترم بین دانش آموزان و دانشجوهایتان مرزبندی نکنید و تبعیض قائل نشوید البته اگر می خواهید معلم خوبی باشید. 

پی نوشت ۳: به یاد داشته باشیم اساس هر کار محبت است، محبت نباشد هیچ کاری روبه راه نیست، محبت نباشد زندگی روبه راه نیست. تبعیض که باشد محبت نیست. با تبعیض زندگی امان را به کام خودمان و دیگران تلخ نکنیم. پس بیاییم با نه به تبعیض زندگی امان را رو به راه کنیم. 

پی نوشت ۴: می توان اینجور هم گفت: تبعیض و محبت در زیر یک سقف نمی گنجند. 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۰ ، ۱۲:۴۱
محسن دیناروند
پنجشنبه, ۳۱ تیر ۱۴۰۰، ۰۷:۲۰ ب.ظ

فرایند تربیت از زاویه زمان!

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان

 

وقتی می گوییم تربیت یک فرایند است در واقع گفته ایم تربیت دارای روش و حساب و کتاب است و اصلا مساله ای دیمی و رها شده و بی نظم نیست؛ پس اگر تاکنون فکر می کرده اید بدون روش سازماندهی شده می توان به تربیت مطلوب رسید در حال اشتباه خطرناکی برای تربیت فرزندانتان هستید؛ لذا بهتر این است که ما برای رسیدن به تربیت خوب فرزندانمان به دنبال یک فرایند مطلوب تربیتی باشیم. 

نکته مهم تر در باب فرایند تربیتی، زمان بر بودن آن است. وقتی از زمان بر بودن تربیت حرف می زنیم دقیقا می خواهیم بگوییم تربیت یک شبه یا یک هفته یا حتی یک ساله به ثمر نمی نشیند بلکه به مرور و در طول زمان این تربیت حاصل می شود. در مقابل اگر تربیت نامطلوبی شاهد باشیم در لحظه نباید منتظر حذف آن و جایگزین مطلوب آن باشیم نگاه لحظه ای به تربیت و تحول تربیتی مختص داستان ها و فیلم هاست نه امر واقعیت! 

در این زمینه می توان به این بیان پرداخت که در تربیت فرزند هر بازه زمانی به جای خود مهم است چرا که اگر آموزشی از زمانش گذشت و یا بد تربیت یافت تحول آن به سمت مطلوب اگر نگوییم غیر ممکن، باید بپذیریم سخت و البته دشوار است.

در توضیح این مهم لازم به بیان این مثال هستیم که تربیت کودک ۱ تا ۴ ساله اگر باتوجه به تربیت مطلوب معیار انجام نشود مثلا وابستگی شدید به تلویزیون پیدا کند؛ تغییر این تربیت نامطلوب به مطلوب قطعا در وحله اول با مقاومت خود کودک مواجه می شود و چون بسیاری از والدین حوصله کار فرایندی ندارند نسبت به تغییر این نامطلوبی سرباز  می زنند و در نتیجه والدین به قول معروف سنگی که نمی توانند جابه جا کنند، به سایه اش می نشینند و تربیت مطلوب را به لقایش می بخشند. لذا بهتر آن است والدین محترم در هر بازه زمانی از سن فرزندانشان درباره تربیت مطلوب فرزندانشان مطالعه و تحقیق کنند، فرایند تربیتی درست را انتخاب و سعی در تربیت فرزند بر اساس آن فرایند نمایند. 

 

                                                                                           محسن دیناروند 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۰۰ ، ۱۹:۲۰
محسن دیناروند