در میان لرها یک جمله ای هست که می گویند تعریف از خود محضِ غلطِ؛ فارسی روانش میشود اینکه: تعریف از خود غلط محض است!
دقیق نمیدانم این جمله در دسته ضرب المثل ها قرار می گیرد یا نه؟ ولی رواج فروانی در میان مردمان لر دارد.
دست بر قضا درست هم هست، آدم هایی که از خود تعریف می کنند به شدت چندش آور، مغرور و ناکارآمد هستند به گونه ای که در هر قشری اینگونه افراد دوستان کمتری دارند و خالی بندی هایشان را جایگزین کارآمدی می کنند و برای بقا و پیشرفت در کارشان دست به دامان هزاران ترفند رنگارنگ می شوند به جز بالابردن سطح توانایی خود.
این درد زمانی رنج آورتر می شود که او خود تعریف و تمجیدهای از خود را باور کند و دچار خودشیفتگی شود! اینجا درمان سخت می شود و تحمل او برای دیگران هم رنج آورتر!
تعریف از خود نه حاصل اعتماد به نفس بلکه نتیجه باور درونی فرد به ضعف هایی است که دوست دارد نداشته باشد و دارد! و این خود نمایشی است از داشتن اعتماد به نفس ضعیف او!
مثلا یک نقاش نیاز نیست بنشیند مدام به مردم بگوید من بهترین نقاشم! یا فلان و بهمانم! مردم نقاشی های او را می بینند، مقایسه میکنند و سطح او را می سنجند! این تعریف از خود فقط موجب دوری مردم از او و یا تمسخرش توسط دیگران می شود!
به هر حال هر فردی برون دادی دارد که مردم بر اساس آن سطح کار او را تحلیل میکنند و اصلا نیاز به تعریف از خود. نیست!
خب حالا آیا هیچ وقت نباید از خود تعریف کنیم؟ یا باید خود را بشکنیم؟
در پاسخ می توان گفت که خودشکنی و تحقیر خود نیز کار عاقلانه ای نیست، آدم لازم است در هر کاری اعتمادبه نفس مناسب را برای خود در نظر بگیرد!
اما منظور دقیق از غلط محض، همان تعریفی است که ناشی از خودبرتر بینی، فخر فروشی یا حاصل توهم و کم تجربگی فرد است وگرنه معرفی خود برای در حد تعادل و متناسب با واقعیت های موجود خود به دور از فاصله گرفتن از دیگران درست نیز هست.
مشکل دیگر این است که برای ما پیش می آید که مجبوریم مدام برای اثبات خودمان و توانایی هایمان بجنگیم و گاهی پیش می آید بیشترین وقت و انرژی ما برای همین اثبات خود هدر می رود و ما لازم است از خودمان تعریف کنیم که ما فلانیم و بهمانیم که با عکس العمل منفی دیگران روبرو خواهیم شد برای علت یابی این مشکل و فرار از آن باید به یک نکته توجه کنیم و آن اینکه جای خودمان را درست انتخاب کنیم!
بله! در بسیاری از مواقع چون در جای درست قرار نگرفته ایم مدام مجبوریم خودمان را اثبات کنیم!
مثلا اگر شعر می گوییم برویم در کلاس درس پیش هم کلاسی ها شعر بگوییم! نتیجه این خواهد شد چون عموم همکلاسی ها درک حرفه ای از شعر ندارند تو را باور نمی کنند و احتمالا تمسخر کنند حالا تو هم مجبور می شوی مدام بگویی من بهترین شعرها را می گویم!
حالا فرض کن شما به جای شعر خوانی بروی در انجمن شعر و فعالیت کنی، همه اهل شعر هستند نقد می کنند و می دانند سطح شعری تو کجاست؟ ضمن اینکه سطح شعری تو را باور می کنند بلکه با شندین و به کاربستن نقدهایشان ، به تو رشد را هدیه می دهند. اگر شما توسط چند شاعر مطرح و در چند جشنواره شعر هم مقام بیاوری آنوقت همان مدرسه و همکلاسی ها بدون اینکه از خود تعریف کنی از تو برای مراسم هایشان دعوت خواهند کرد و همچنین نقدیر و ... به قول معروف قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری!
به قلم: محسن دیناروند