گروه بازنده تر !
یا الله
سلام
بازندگان نهایی داستان زندگی دو دسته اند یکی آنهایی که در طلب دنیا هستند و دیگری آنهایی که در طلب دنیا به دنبال فریب خدایند! گروه دوم بازنده ترند.
یا الله
سلام
بازندگان نهایی داستان زندگی دو دسته اند یکی آنهایی که در طلب دنیا هستند و دیگری آنهایی که در طلب دنیا به دنبال فریب خدایند! گروه دوم بازنده ترند.
یا الله
سلام
با افتخار، صریح و بدون لکنت فریاد میزنم امام حسنی ام...
تا باد چنین بادا...
یا الله
سلام
خدایا هروقت خواستی اسمم رو بلند کنی در هرجا، قبلش توان اخلاقی تحمل اون بلندی رو بهم بده وگرنه آدم مغرور و نامحبوب به درد نمی خوره که!
پی نوشت۱: آقای بیرانوند دروازه بان تراکتور گفتن که هر کس اسم منو بیاره معروف میشه! آخه معروفیت بی محبوبیت به چه درد می خوره؟ خیلی ها معروف بودن و هستن ولی شهرتشون به درد هیچی نمیخوره! هیچی! تختی و خادم الکی تختی و خادم نشدن!
پی نوشت ۲: آموخته ام لذا پیشنهاد می دهم هر کس قبل از بالا رفتن اسمش لازم است توان اخلاقی خویش را بالا ببرد تا دچار توهم و شکست اجتماعی نشود.
پی نوشت ۳: غرور از بی فکری های خانه برانداز است!
یا الله
سلام
پرسید: عید، تلخی هم دارد؟
گفتم: بله! زیاد!
پرسید: مثلا؟
گفتم: اینکه هر عید ناچاریم به هم نشینی و خندیدن و احترام گذاشتن به بعضی ها که در عمل ثابت کرده اند همیشه در آرزوی شکست ما هستند!
پرسید: راه چیست؟
گفتم: ناچاری های ما دردهای عجیب و تلخی هستند!
باید با آنها ساخت! باید با آنها سوخت!
#محسن_دیناروند
یا الله
سلام
از من پرسیدند که حقیرترین افرادی که دیده ای چه افرادی بوده اند؟!
پاسخ دادم: اغلب از سیاست مداران و ثروتمندان بودند!
پی نوشت۱ : دنیا طلبی آدم را ذلیل می کند!
پی نوشت۲ : پاسخ شما به این پرسش چیست که حقیرترین افرادی که دیده اید چه کسانی اند؟
یا الله
سلام
محال را نفهمیدم
تا وقتی که دیدمت
آنگاه دریافتم
تَرکِ آغوشت
یک محالِ ابدی ست برایم!
شعر محسن دیناروند
بسم رب الفاطمه(س)
سلام
بعد از مرگم
زنده می شوم
وقتی که ببوسم
خنده هایت را باز هم
شعرِ محسن دیناروند
یا الله
سلام
اگر از شما سوال کنم که در برابر کارهای خوبی که دیگران برای ما انجام می دهند چه باید بکنیم؟ حتما می گویید باید قدردانشان باشیم و اگر هم بتوانیم بهتر می شود اگر برایش در جای درستش جبران کنیم! بله شما این پاسخ را می دهید چون عاقل هستید و اخلاق پایبندید!
اما مسئله اخلاقی ما به اینجا ختم نمی شود و این کار ساده، زمانی که پای وظیفه به میان می آید تا حدودی پیچیده می شود!
در عرصه عمل، بسیاری از ما قدردان فردی که به وظیفه اش در قبال ما انجام میدهد نیستیم! منظور از قدردانی تشکر کلامی نیست چرا که دست کم اکثر افراد از پس این مرحله از قدردانی زبانی به رسم ادب بر می آیند؛ بلکه منظور از قدردانی نوعی اعتقاد درونی است به اینکه او درست ترین کار را نسبت به ما انجام داده است و ما نسبت به این مهم آگاهیم و از صمیم قلب قدردان او خواهیم بود در حالی که حتی او به وظیفه اش عمل کرده است.
به نظر می رسد پیچیدگی این مسئله آنقدر است که موجب شده بسیاری از ما قدران افرادی که وظایفشان را در برابرمان انجام می دهند نباشیم!
مثال های این رویداد آنقدر زیاد است که با مرور خاطرات یک روزه خویش می توانیم ده ها مورد و بلکه بیشتر هم ذکر کنیم!
مثلاً آن کارگری که برای ما کار کرده، آن استادی که به ما تعلیم داده، مادری که برای خانواده غذا درست کرده، پدری که هزینه تحصیل فرزندانش را تامین میکند، دانشجویی که احترام استادش را دارد، فرزندی که نان می خرد و هزاران کار از این دست که تا حدودی جزو وظیفه آدم هاست!
امکانش زیاد است که بگوییم آن کارگر دستمزدش را گرفته، آن استاد وظیفه اش تعلیم است، مادر ، پدر ، همسر، فرزند، دانشجو و هر کس دیگری هم که باشد وظایفی بر عهده دارد که باید انجام دهد. مثلا اگر استاد تعلیم ندهد پس چه کند؟ پس چرا من به خاطر آنچه که وظیفه او بوده قدردان او باشم؟
اما واقعیت ماجرا اینطورها هم که می بینید ساده نیست! بگذارید با زاویه دید دیگری به این صحنه ها نگاه کنیم!
مثلا کارگری را استخدام کنیم پولش را هم بدهیم و کار را آنطور که باید خوب از آب در نیاورده باشد! استادی را تصور کنیم که مفهوم اندیشه را و جزیی ترین اندیشه ها را به ما آموخته باشد اما چگونه اندیشیدن را نه! پدری که خسیس است و خرج نمی کند مادری که برای ما وقت نمی گذارد و همسری که تندخو و بدعادت است و یا فرزندی که معتاد است!
حالا می بینید چقدر مهم است و شایسته که قدردان اطرافیانمان باشیم هرچند که آنها به وظیفه اشان عمل می کنند!
قدردانی ما برای این است که می دانیم تفاوت آنها که به وظایفشان درست عمل می کنند با آنان که این کار را انجام نمی دهنند چقدر است و چقدر می تواند زندگی ما را دستخوش تغییر کنند کسانی که یا به وظیفه اشان عمل نمی کنند یا درست از عهده آن بر نمی آیند!
شاید برایتان جالب باشد که بدانید که حتی خداوند قدردان ماست نسبت به همان وظایفی که انجام می دهیم! عبادات و اخلاق نیکوی ما و از این قبیل؛ از کجا این حرف را می زنم؟ از اینجا که خداوند در آیه ۱۵۸ سوره بقره می فرمایند:
«وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فِإِنَّ اللهَ شاکِرٌ عَلِیمٌ »
کسی که فرمان خدا را، در انجام کارهای نیک اطاعت کند، خداوند (در برابر عمل او) شکرگزار و داناست.
مگر وظیفه ما نیست عبادت و انجام کارهای نیک؟پس قدردانی خدا برای چیست؟ مطابق آنچه رفت می توان به این برداشت رسید که ما می توانستیم به این وظایف عمل نکنیم! نه عبادت و نه کار نیک!
پس ضروری و بلکه الزامی است که در هرجا که هستیم و هر پرچمی که در دست داریم از پرچم بندگی خدا تا پرچم های پدری و مادری و استادی و دانشجویی و فرزندی و کارگری و... باید ضمن درست عمل کردن به وظایفمان، قدردان آنان که درست به وظایفشان عمل می کنند باشیم و با این فَکت که او کاری برایم نکرده و وظیفه اش بوده کلاه گشاد بی اخلاقی را سر خودمان نگذاریم.
دکتر محسن دیناروند
یا الله
سلام
انسان چون دارای عقل و اختیار است باید حساب کارهایش را خودش در دست بگیرد و آنگونه عمل کند که دو قدرت تصمیم گیری و ابتکار عمل زندگی اش در دست خودش باشد و نه دیگران!
اگر این فرصت بی نهایت را از دست داد و به دیگران واگذار کرد دیگر نباید انتظار داشته باشد دیگران تصمیم به عملی بگیرند که حتما به نفع او باشد چون از دو حالت خارج نیست، یکی آنکه دیگران دنبال نفع خودشانند و نفع تو را در صورتی محقق می کنند که نفع خودش نیز در آن باشد و حالت دیگر هم آن است که دیگران هرچند دلسوز اما توان تشخیص نفع تو را ندارند.
در هر حال عقل سالم آنچنان نمی کند که عنان زندگی خویش را رها کند و به دیگری بسپارد.
مثال ساده اش هم رقابت های ورزشی است: مثلا تیم الف اگر ببرد بدون توجه به نتایج سایر تیم ها به مرحله بعد صعود می کند و اگر ببازد باید منتظر باخت تیم ب مقابل تیم ج باشد تا صعود کند. خب اگر تیم الف قدر فرصت ابتکار عمل و قدرت صعود خود را نداند و ببازد و این فرصت را در اختیار دو تیم دیگر قرار دهد عاقلانه است؟ قطعا نیست!
ما هم برای صعود در زندگی باید از فرصت تصمیم گیری و ابتکار عمل خود به بهترین حالت ممکن بهره بگیریم وگرنه عاقلانه نیست که صعود را به دست اما و اگرهای دیگران بسپاریم.
در سطح خانواده، جامعه و ملت ها هم همین است باید بگونه ای عمل کنند که قدرت تصمیم و عمل با خودشان باشد نه با غیر!
بنابراین تا می توانیم این دو قدرت را در خودمان و دیگرانی که دوست داریم پرورش دهیم: نخست قدرت تصمیم گیری و دوم قدرت ابتکارعمل!
دکتر محسن دیناروند
یا الله
سلام
وقتی خاطرات کودکی ام را مرور می کنم، کمتر خاطره ای در ذهنم هست که بچگی کرده باشم! و این درست همان خطای تربیتی است که نباید اتفاق می افتاد! قاعده درست تربیتی این است که کودک بچگی کند و بزرگسال بزرگی! اگر چه آدم ها برای اینکه در بزرگسالی اشان بزرگی کنند لازم است در کودکی آماده چنین نقشی شوند و این نوع تربیت، درست و به نفع کودک است!
می توان تنها نکته مثبت ماجرا مرا این دانست که در دوران کودکی توانستم دستِ کم به حداقل هایی از رفتار بزرگمنشانه دست یابم!
حتما متوجه شده اید که منظورم از بزرگی کردن استفاده خوب از ظرفیت اخلاقی و بروز رفتار عاقلانه و از سر پختگی است.
انسان ها با بزرگی کردن لذت نامحدودی را می توانند تجربه کنند و بر عکسش هم صادق است که با رفتارهای نامطلوب اخلاقی در درون و برون در آتش افسوس و حسرت تجربه ای تلخ را به تجربه خواهد نشست.
بزرگ زیستن یعنی اینکه صبور باشیم، با حیا باشیم، با اهلش، اهل رفاقت باشیم، خوش رو باشیم، اهل گذشت باشیم، اهل مدارا باشیم، عاقل باشیم، عادل باشیم، مقاوم باشیم، عزتمند باشیم، حافظ حرمت دیگران باشیم، در امور خوب اهل تعاون، همراهی و همکاری باشیم! دنبال رقابت های مادی گرایانه نباشیم، در برابر بدی های رسیده به ما، بدرفتار نباشیم، تندخو نباشیم، دخالت گر در زندگی خصوصی و مستقل دیگران نباشیم، ذلیل نباشیم، حسود نباشیم و نیز ده ها و شاید هزاران نمونه دیگر از همین باشیم ها و نباشیم ها از انسانی شیر خام خورده می تواند انسانی پخته بسازد.
راز رسیدن به بزرگی، اخلاق بنیان بودن خط و مشی آدمی است!
و البته این مهم، رابطه مستقیم با بزرگی آدم ها دارد؛ هر چقدر انسان اخلاق مدارانه تر رفتار کند، پخته تر و بزرگ تر می نمایاند و هر چه دورتر از محوریت اخلاق بچرخد تصویری خام تر از خود ترسیم می کند.
در مورد جامعه نیز وضع همین است؛ یعنی اگر آدم های بزرگ و پخته در هر جامعه بیشتر باشند آن جامعه به سمت تعالی و رشدیافتگی خواهد رفت و بر عکس هرچه این دسته از افراد کمتر باشند و به جایش افراد خام عرض اندام کنند، آن جامعه از حل مشکلات اجتماعی و دیگر خود دستش کوتاه خواهد بود.
بنا بر آنچه که بیان آن رفت اگر بخواهیم از مشکلات جامعه بکاهیم و در عبور از چالش ها موفق تر باشیم باید زمینه بزرگ شدن و بزرگی کردن را برای افراد آن جامعه فراهم آوریم تا همانطوری که افراد بزرگ رشد کرده اند آن جامعه نیز به رشد مطلوب خویش دست یابد.
به نظر می رسد هیچ راه دیگری نباید جز این جُست چرا که اگر حتی مفهوم متعالی به نام دین در دست انسان های ناپخته باشد از آن می توانند ابزاری بزرگ بر علیه خودِ دین بسازند و این در حالی است که بی شک با دین می توان بر تمام مشکلات چیره شد!
بنابراین می توان بی تعارف به این نتیجه رسید که راه مطلوب و درست ما برای حل اساسی مشکلات و سربلند بیرون آمدن از چالشها و دشواری ها با صراحت از تربیت اخلاقی افراد و جامعه می گذرد.
دکتر محسن دیناروند