لذت ایمان
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
انسان آن زمان لذت ایمان را می چشد که دروغ را هرچند برای شوخی، ترک کند.
امام علی(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
انسان آن زمان لذت ایمان را می چشد که دروغ را هرچند برای شوخی، ترک کند.
امام علی(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خوبان
نیک خلقی، سرچشمه هر نیکی است.
امام علی(علیه السلام)
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام همراهان همدل
حسینی که مورد پسند یزید باشد، علیه السلام نیست!
محسن دیناروند
پی نوشت ۱ : گاهی وقت ها پیش می آید که آدمی ژست صلح طلبانه و روشنفکرانه به خود می گیرد و می پندارد که باید به گونه ای بود که با همه ساخت! باید سیاسی و به روز بود و اینها آدم را متقاعد می کند باید دست از مقاومت بر حق کشید، یک امتیاز بدهی تا یک امتیاز بگیری! این دو دو تا چهارتای سیاست بوده و هست. این مدل فکر را ظالمین هم می پسندند. اینکه تو به خاطر منفعتت سکوت کنی در برابر ظلمی که هست! و چه فکری و چه شحصی برای ظالم بهتر از این فکر و این فرد؟! اگر حسین علیه السلام اینگونه فکری داشت عاشورایی نبود... عاشورا حاصل حق طلبی و مقاومت برای حق ستاندن از ظلم است. اگر فکری باشد که حسین را به گونه ای بشناسد و بشناساند که برای یزید و دستگاه یزید همچون کبریت بی خطر است، شک نداشته باشید آن حسین، حسین بن علی علیه اسلام فرزند زهرا(سلام الله علیها) نیست، که حسین دیگری است.
پی نوشت ۲: مقاومت و صلح دو چهره واقعی و اصلی اسلام هستند با یک ریشه به نام حق که باید قدرت تشخیص حق و نحوه حق طلبی را داشته باشیم تا دریابیم کجا صلح حق است و کجا مقاومت! و میزان فهمیدن حق، ولایت است. لذا مهم است شناخت صحیح امام حق برای ما.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عزیزان همراه
امام حسین(ع) بداخلاق نیست پس دوستدار او نیز نمی تواند بداخلاق باشد بنابراین آنکس که بداخلاق است، هرگز دوستدار حسین(ع) نیست.
محسن دیناروند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر همه سوگواران عاشق و حقیقی امام حسین(ع)
مدت هاست که انگیزه ای برای کوچکترین حرفی ندارم چه رسد به گفتن از مولایم حسین(ع) که از بزرگترین مسائل است. آنقدر به نام حسین(ع) ضایع کرده ایم! بریده ایم! تهمت ها زده ایم! غیبت ها کرده ایم! دل ها شکسته ایم! ناعدالتی ها کرده ایم و نا تدبیری ها و نامهربانی ها و تمام چیزهایی که نباید است را با همین دست های خودمان انجام داده ایم به نام حسین(ع) که انگیزه ای برای گفتن از این عظمت الهی نمانده... اما ... نه! انگیزه به کنار واجب است که درباره مولایمان حسین(ع) بگوییم و بشنویم تا به حقیقت حسین(ع) برسیم و گرنه سکوت ما همراهی است با این ناهمواری های فراون مسیر پیش رو!
غریبی حسین(ع) هنوز هم که هنوز است ادامه دارد و در بین ما سینه زنانش بیشتر و حتی تنها تر و غریب تر!
مولا حسین(ع) راه را بر چه کسی بست؟ آب را بر چه کسی قطع کرد؟ که ما اینک راه را بر بر مردم می بندیم به نام حسین(ع) ؟ حسین (ع) همواره راهگشا بوده و هست ولی ما به نام او راه بند می آوریم، حسین(ع) مزاحم برای چه کسی شد که ما با نام حسین صدای طبل و بلندگویمان گوش فلک را کر میکند؟ کجای مکتب اخلاقی موایمان حسین(ع) این همه اصراف و مخارج در دسته های عزاداری را گرفته ایم؟ و این قصه کوتاهی از غریبی مولاست میان ما!
درس بزرگ حسین (ع) به ما ایستادن در مقابل ظلم است و ما پای علم حسین (ع) سینه می زنیم و بی تفاوتیم به ظلم هایی که میشنویم و می بینیم! این چیزی است که یزید هم حاضر است برایش سینه بزند!
می خواهید برایتان بگویم روضه ها و سینه زنی های ما قبول شده یا نه؟ برایمان مهم است؟ بگذار صریح و روشن بگویم اگر ظلمی دیدیم و سکوت کردیم و یا با خود فریبی خودمان را به آن راه دیگر زدیم ؛اگر گفتند ظلمی در فلسطین، یمن و افغانستان و یا هر جای دیگر این جهان رخ داده و گفتیم به ما چه ؟ این یعنی بویی از حسین (ع) به خود نگرفته ایم! مگر میشود حسینی بود و در برابر ظلم گفت بیخیال!؟ خنده دار نیست؟
شاید نشود در جغرافیای جهان کنونی نتوان رفت آنور دنیا تا از مظلوم دفاع کنیم اما می توانیم که دردش را بچشیم و غصه اش را بخوریم!
حر را ببینید از عبادات چه کم داشت؟ نماز؟ روزه؟ و یا هر چیز دیگر؟ همه چیز داشت جز ولایت حق! چه شد که به ولایت حق گروید؟ چه شد که آمد به سمت حسین(ع) ؟ چه اتفاقی افتاد میان حر و حسین(ع)؟ تفاوت یزیدی که حر سردار سپاهش بود با حسین(ع) که همین حر در نهایت از سرداران ارجمند سپاهشان شد چه بود؟ حر در این ده روز از حسین(ع) چه دید که پشت پا زد به تمام دنیا و شهادت در رکاب مولای مظلوم حسین (ع) رابرگزید؟ نماز حسین(ع) یا تشنگی حسین(ع) یا مظلومیتش؟ نماز را حر که بیشتر خوانده، آب را هم که حر بر حسین(ع) بسته و تا آن زمان که حسین (ع) را محق ندانسته که بخواهد مظلوم برشمرد، نه! هیچکدام! حر در حسین یک چیز دید که او را پسندید و آن اخلاق نیکو بود! نماز ما، روزه ما، سینه زنی ما و تمام عبادات ما یک روح دارد به نام اخلاق نیکو! اگر این عبادات ما را به روح اخلاق نیکو رساند که قبول است و ان شالله همان چیزی است که خدا از ما خواهد پذیرفت و گرنه عباداتی که ما را اخلاق نیکو نرساند از ما یک یزید یا یک شمر یا یک چیزی هم خانواده اینها خواهد ساخت.
می دانید چه می خواهم بگویم؟ می خواهم بگویم این سینه زنی ها و عزاداری ها و تمام عبادات باید روح داشته باشد و روح آن اخلاق نیکو است. عبادت بی روح خطرناکترین چیزی است که در جهان می تواند وجود داشته باشد و ریشه تمام ظلم ها همین عبادات بی روح است!
بد دفاع کردن از دین همین است که دین را در عبادات منهای اخلاق خلاصه کنیم و تمام! اینگونه حرکت کردن برای دین خیانت به دین است. دین منهای اخلاق ترسناک است!
عزیزانم بیایید به مساله اخلاق به عنوان روح دین توجه ویژه داشته باشیم و بیاراییم خودمان را و عباداتمان و سینه زنی هایمان را به زینت اخلاق!
باید درباره مولا حسین(ع) حرف بزنیم، چراکه هر چه بیشتر بگوییم و بدانیم درباره امام حسین(ع) بیشتر به اخلاق و ولایت حسین(ع) متوسل خواهیم شد و بر عکس اگر فقط به ظاهر نام حسین (ع) تکیه کنیم نتیجه ای جز دوری از معارف عاشورا و حسین نداریم!
بر ماست که از حسین(ع) حرف بزنیم و چه زیباست ازحسین(ع) گفتن...
اما نمی توان از حسین(ع) گفت و دروغ هم گفت! نمیتوان ظلم کرد و باز از حسین(ع) گفت! نمی توان به فکر مردم نبود و سینه چاک کنیم و از حسین(ع) بگوییم! نمی توان حقوق اجتماعی زنان را ندید و از حسین(ع) گفت! نمی توان از حسین بگوییم و بی اخلاق یا بد اخلاق باشیم. نمیتوان مدعی با حسین(ع) بودن باشیم و اخلاق حسینی نداشته باشیم.
از حسین (ع) گفتن یک شرط دارد و آن این است که ربط داشته باشیم به حسین(ع) و ربط ما با حسین(ع)، در اخلاق ما ظهور می کند.
به قلم : محسن دیناروند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شما خوبان
سیاستمداران دو گونه اند، دسته ای از آنها خدا را در نظر دارند و دسته ای دیگر رفقای شیطان هستند. سیاستمداران باتقوا و سیاستمداران نابغه، تمام زشتی های دنیا حاصل عملکرد سیاستمداران نابغه است اما دنیا بهشت می شود وقتی سیاستمدار باتقوایی حکمروایی می کند. دقیقا یکی از فلسفه های ظهور هم همین است که خداوند حاکمیت کلی جهان را به نیابت از خود به سیاستمدران باتقوا بسپارد که ایشان از خدا پروا دارند و درست در مسیر الهی حکمروایی می کند.
انسان باید دقیق شود در اینکه اگر می خواهد در مساله ظهور نقش آفرینی کند کدام راه سیاسی را انتخاب می کند : سیاستمداری با تقوا باشد یا سیاستمداری نابغه؟
نباید گمان کرد که سیاستمدار شدن مساله پیچیده ای است! به هیچ وجه! خیلی هم ساده است به گونه ای که همه ما سیاستمداریم! فقط سطح و نوع ورودمان به سیاست متفات است. گاه در کوچه و بازار حرف سیاسی می زنیم و گاه سرمان را گرم می کنیم به ورزش و چیزهای دیگری که ظاهر سیاسی ندارند مثل اینکه در روز عاشورای حسین ع باشی و خود را سرگرم کشاورزی کنی و بگویی مرا به سیاست چه! این کار دقیقا خود سیاست است که می گویی به من چه! گاه سکوت به حق می کنی در برابر ظلم مثل مولا علی ع که ۲۵ سال سکوتش عین سیاست بود و گاه سکوت نابه جا می کنی درست همان لحظه ای که باید در هم شکنی لشکر نفاق معاویه را در جنک صفین و یک راست می شوی خوارج! گاه فریاد به حق می زنی گاه نابجا! گاه به اندازه یک بیعت یا رای سیاستمداری و گاه به اندازی بیعت نکردن و رای ندادن، گاه به اندازه یک کارمند سیاستمداری و گاه به اندازه یک مدیر اداره، گاه فرماندار یا وکیل مجلس و یا گاه وزیر یا رییس جمهور! فقط باید دانست که در هر سطحی و به هر شکلی همه انسانها سیاستمداریم و راه فرار و گریزی از آن نیست، همه انسان ها سیاستمدار هستند فقط می توانند انتخاب کنند سیاستمدار باتقوا باشند یا سیاستمدار نابغه؟
نکته مهم دیگر این است که تقوا جدای از ظواهر دینی و عبادت هاست چرا که وقتی تاریخ را می بینی بسیاری از حکومت ها و سیاست کاری ها لباس دین پوشیده اند و با نام دین حکمروایی کرده اند، اهل خوارج را ببینید چه حالت هایی داشتند؟ قرآن را با چه صوتی تلاوت می کردند؟ شمر را ببینید که چندبار پیاده به حج رفته؟ معاویه و حاکمان بعدش را ببینید با چه نامی حکومت کرده اند؟
عزیزان من! تقوا یعنی خدا را نظر داشتن و برای خدا گام برداشتن هم در دل و هم در نیت باطنی نه فقط در ظاهر! که ظاهر و باطن انسان با تقوا یکی است. و البته این ظلم بزرگی در حق کلمه تقوا بوده که آن را به اشتباه ترس از خدا تعبیر کرده اند، درست بی ربط ترین تعبیر و ترجمه به تقوا!
از دیگر مشکلات ما در این راه این است که گاه گمان می بریم کار ما بر اساس تقوا است و یا گاها دچار وسواس می شویم که این کار من در چه فضایی است ؟ فضای تقوا یا ریا؟
برای تشخیص این مهم و خطا سه راه داریم : اول تفکر ، تفکر یعنی مراجعه به قرآن، حدیث ، تعقل و تاریخ و تحلیل صحیح منابع مذکور که این روش تخصص بیشتر و کار بیشتر می طلبد و راه دوم که ساده تر و همگانی تر است ولی شاید عمل به ان سخت تر باشد مراجعه به اخلاق است! و راه سوم پذیرش سخن ولی خدا بی چون و چرا! نکته راه سوم فقط شناخت دقیق و درست ولی خداست که این خود بحث مفصلی است. اگر شناخت درست نباشد و انسان اسیر سیاستمداران نابغه شود، آنها می توانند به بدترین شکل ممکن از انسان چیزی بسازند از لجن بدبوتر و از شیطان هم زشت تر!
محسن دیناروند
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام عزیزان
امام رضا(علیه السلام): چیزی نزد خدا محبوبتر از مرد توبه کننده یا زن توبه کننده نیست.
میلاد امام رضا مبارکتان باد.
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان خوبم سلام...
همیشه وقتی روز خاصی می رسد، همه تازه به فکر می افتیم! فکری که شاید یک روز بیشتر دوام نداشته باشد! آن هم در بهترین شرایط و در خوشبینانه ترین حالت ممکن قابل فرض!
روز مادر مثلا! تازه یادمان می افتد داریم در این دنیا یک مادری که می توان راحت و بدون هیچ قیدی به او دل بست و به دریاها دل زد! اما حیف در همان یک روز خلاصه می شود « مادر مقدس»! خلاصه می شود در یک روز «زن»، خلاصه می شود در یک روز «پدر»، مرد، معلم ، پزشک و... هر کسی و هر شغلی خلاصه می شود در روزش! و گرفتاری های فراوان و مشغله های روزمره ونبه سامانی های اوضاعمان هم بهانه اش و دلیل این نابه کاری های ما!
خواستم در نیمه شعبان دست به قلم شوم و بنویسم دیدم باید بگذرد این جو تبریک ها و شادباش های تکراریِ جو زده! من نه زبانم و نه قلمم توان گفتن و نوشتن تکراریجات را ندارد و حتی گوشم پر است از این حرف های یک روز مصرف!
اینک که مدتی از نیمه شعبان گذشته است و خبری از جو امام زمانی ها! نیست... آری روز امام زمان گذشته است! الان روز دیگری شاید باشد..
اتفاق تلخی که برای ما افتاده است این است که ارادتمان به مولای زنده و حاضرمان را خلاصه کرده ایم در یک نیمه شعبان! در یک دعای سلامتی و یا فرج و اگر حوصله کنیم دعای ندبه ی هفتگی و دعای عهد هم که چون صبح است قرارش را هم که بی خیال! آن هم بی معنا و شاید فقط با شندین از رادیو و تلویزیون! وگرنه خواندن اینها هم که سخت است!
آری اتفاق تلخی برایمان افتاده است که عادت کرده ایم به نبودنش! به این که کارهایمان ردیف شود پشت سر هم بی او!
آری عزیز دچار یک گرفتاری تلخی شده ایم که می پنداریم بی او هم می شود زندگی را و جامعه را خوب اد
و آری ای عزیز این روزها دچار یک گرفتاری تلخی شده ایم که می پنداریم بی او هم می شود زندگی را و جامعه را خوب اداره کرد و رسید به جایی که امن باشد و راحت برای ما!
چه اتفاقی تلخ تر از این می توان گفت که احساس نیازی به او نداریم! ؟
تلخ نیست واقعا ؟ با این تلخی چه باید کرد؟
آیا راه امام زمانی شدن و بودن این است که باید نشست و زار زار گریه کرد؟ باید نشست و بی خیالانه دست به دعا برد و دعای از سر عادت یا ترسی بخوانیم و تمام! که دعای از سر ترس و عادت به رواشدن نمی رسد و این را هم خودمان ، آن ته ته ته دلمان خوب می دانیم و به ریش خودمان می خندیم وقتی ... هی داد هی بیداد آه از دست خودم... تووو خودمان...
امام عزیزتر از جانمان که ظهور می کند؟ شاید وقتی دیگر غیر از اکنون! ما اینک هستیم و خوب هم داریم می چرخانیمش چرخ زندگی را! وام می دهیم، سودش را می گیریم، وام می گی گیریم سودش را می دهیم، نصب می شویم، عزل می شویم، نصب می کنیم ، عزل می کنیم، افتتاح می کنیم، می بندیم، می گیریم، میدهیم ، می رویم هرجا ، نمی رویم جایی که دلمان نخواست، می خریم، می فروشیم و جدیدا هم که می رقصیم! زندگی می کنیم دیگر خوب و بدش هر چه هست هم نامش زندگی است هم با هم می سیازیم! چه نیازی هست به آمدن یک منجی؟ ما را از چه نجات دهد؟ ما که الان همگی خوب و خوشیم کم هم آوردیم دستمان باز است حکم صادر می کنیم!
این طرز فکری که دچارش شده ایم درد تلخ و زجر آوری است که تحملش لا اقل برای آنکه درد را می فهمد و این رنج فهمیدن و نیاز به منجی را بر دوش می کشد بسی سخت دشوار و تحمل ناپذیر و ناشدنی، و ناگفتنی رنج آورتر اینکه این درد نادیدنی است.
چه باید کرد؟ در این وضعیت اکنون و این درد چه راهی هست برای نزدیک شدن به ظهور آن منجی عزیز و موعود؟ راستی چه باید کرد؟
از فلسفه بافی های بی معنی و فخر فروشی های فیلسوفانه یا عارفانه سخت بیزارم و البته هم ناتوان از آن جور نسخه پیپی ها صد من یک قاز!
ساده می گویم... امام زمان دردهایی دارد و ما هم دردهایی ... دردهای ما درد نان است و معاش و سکه و ارز و خردید و فروش خانه و دنیا و... درد آقا چیزی دیگری غیز این درد ماست ! نه دقیقا درد امام نازنین ما همان درد ماست اما این دردی که ما احساس می کنین درد ماست نه!یک درد دیگر است که ما داریمش ولی متوجه اش نشده ایم. درست مثل شعر قیصر که انگار درست از زبان امام زمان گفته شده!
دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان برآورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه ساده سرودنم
درد می کند
...
درد حرف نیست
درد نام دیگر من است
...
خلاصه اینکه از گذشته تا الان دردهایی هایی کشیده ایم و رنج هایی را بر دوش گرفته ایم با درد و رنج واقعی ما فاصله های فراوان و ناگفتنی دارد ..
به نظر می رسد تا زمانی که فاصله این دردهای ما با آن دردهای واقعی صفر نشود به زبان ساده تر تا زمانی که دردهای کاذب ما کنار نرود و دردهای صادق وجود ما را نگیرد شاید اتفاقی برای ظهور نیفتاد.
اگر حقیقتا منتظر ظهورش هستیم دست از زندگی نکشیم! دست از تلاش برنداریم! بشکنیم این عادتهای مزخرف را و ببریم این زنجیرهای بسته شده بر ما قفل کرده دست پایمان را برای حرکت در مسیر ظهور! ساده است دردهای صادق را درست بشناسیم از دردهای کاذب و بعد در مسیر رفع دردها بکوشیم! این به نظر تنها راه آماده شدن برای ظهور است .. امام یار می خواهد ... یار امامش را می فهمد... درک می کند ... یار هم درد امامش است و مرهم است برای زخم ها و رنجای امامش... و ظهورش پایان همه تلخی ها و رنج های و گرفتاری های ساخته بشری است.
به امید ظهور حضرت حجت الله (عج)
اگر قبول کند سرباز کوچک امام
محسن دیناروند
23 فروردین 1399
17 شعبان 1441