پایگاه رسمی دکتر محسن دیناروند

«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
بایگانی
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۷:۲۸ ب.ظ

و ما، چرا چنین؟ (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

 

   سیستم سرمایه داری هم به کشتن حیوانات رضایت نمی دهد!

 

در خبرها آمده است که جایی در همین وطن و نه خارج از آن ، جوجه ­های مرغ  یک روزه را زنده زنده دفن کردند و تازه کاشف به عمل آمده این اولین اتفاق از این دست  نبوده و آخرینش هم نیست!

مسولان اسبق، سابق، کنونی و احتمالا آینده این حوزه کاری هم در دفاع از این رویداد برخاسته اند که این مورد نه یک فاجعه یا حتی یک اتقاق تلخ بلکه یک رویداد کاملا طبیعی و جهت تنظیم بازار بوده و سخت نگیریم و از کاه کوه نسازیم!

گفته­ اند اگر جوجه ها را زنده به گور نکنیم قیمت مرغ خیلی پایین می­آید و سرمایه­ داران این صنعت ورشکست می­ شوند! البته منظورشان از ورشکستگی هم سود کمتر است نه آن چیزی که ما از ورشکستگی در ذهن داریم! کسی دوست ندارد هیچ سرمایه­ داری شکست بخورد، اما آیا روش­های بهتری برای حل مساله نیست؟ آیا نمی توان از تولید آنها جلوگیری کرد که به کشتنشان نرسد؟ این چه مدیریتی است که زیاد تولید می­کند تا مجبور به کشتنشان شود؟ یا نمی­توانستید همین جوجه­ها را به مرغداری­های دیگر بفروشید تا هم در وقت آنها صرفه­چویی شود و هم درآمدی نصیب شما! و هزار راه دیگر هست که چون این حقیر تخصص این کار را ندارم به ذهنم نمی­رسد ولی قطعا هست!

راه ­ها فراوان است هم برای تنظیم بازار هم برای کسب منفعت بیشتر، پس یا نمی خواهید فکر کنید یا نمی خواهید کار درست انجام شود و البته مهم تر از همه اینکه شما فکرتان مسموم شده که برایتان اخلاق و انسانیت و دین مهم نیست!

گفته­اند اگر زنده به گور نشوند،  مرغ ارزان می­شد! خب چه بهتر که ارزان شود. آیا ارزان شدن خوب نیست؟ خوب است هم برای مردم هم برای شما! شما چطور؟ بله با ارزان شدن مرغ قدرت خرید مردم بالا می­رود و خرید بیشتر مردم یعنی سود بیشتر برای شما! پس شما تدبیر پول درآوردن که هدف اول و آخر شماست را هم ندارید. من یک مثال میزنم اگر یک خانواده در طول ماه با مرغ کیلویی 15 هزار تومان بتواند 10 کیلو مرغ بخرد در مجموع ماهی 150هزار تومان مرغ می خرد. اما اگر مرغ کیلویی 10 هزار شود  می تواند 20 میلو مرغ بخرد. این بیست کیلو می شود 200 هزار و در بدترین شرایط 15 کیلو بخرد که بشود همان 150 هزار!در صورتی که ارزان شدن موجب افزایش خرید می شود.این را یک کودک هم در حال مغازه بازی می فهمد! با این حال  باز در بدترین تصور هم ضرر نمی­کنید!

مساله این است که انسانیت و دین را فدای بی­فکری­ها و مسمویت­ های ذهنی و اخلاقی خودمان می­ کنیم که اگر ذره ای اخلاق پشت قضیه باشد تن به چنین نقشه ­های شومی نمی­ دهیم!

قضیه فقط در صنعت مرغ نیست! همه جا تقریبا همین است. گرفتار یک بیماری سخت به نام حرص و طمع دنبا شده ا ­یم! این حرص خوردن­ها و طمع ورزی­ها به دنیا تنها یک نتیجه خواهد داشت اگر درمان نشود و آن هم مرگ تدریجی انسان و جامعه است.

یادتان هست مسولان صنعت خودروی ما آمدند و گفتند ما با پراید 20 میلیونی داریم ضرر می­کنیم؟ ضرری در کار نبود. آنها خوب می­دانستنند که با همان قیمت لااقل 5 میلیون سود دارد بر سر هر پراید! آنها سود را در 5 تومان نمی­دیدند و دست آخر هم کاری کردند که پراید شد 50 میلیون

همه صنایع ما هم همین شده و اصلا تحریم تاثیری ندارد. یقین داشته باشید که این اوضاع اصلا  از اثرات  تحریم­ها نیست! یک  چیز دارد اقتصاد ما را زمین می زند و آن حرص و طمع فراوان صاحبان صنایع و مشاغل به مال اندوزی است!  دولت هم شاید بدش از این وضع نیاید که شاید منفعتی به دستش برسد!

ما می توانیم در چند سال تورم را منفی کنیم، قدرت خرید مردم را افزایش دهیم، فقر را از بین ببریم و یک جامعه ی با رفاه متعادل داشته باشیم اما آنچه باعث شده به این مهم دست نیابیم فقط یک چیز است و آن این است که اراده ای برای رسیدن به این آرمان نداریم وگرنه راه که مشخص است و شدنی .

حرف آخراینکه در کشتن زنده زنده جوجه­ ها یا افزایش بی انذازه قیمت خودروها و سایر موارد و سایر بی اخلاقی ­ها آن ور جوب نایستیم و فاجعه را گردن این و آن نیاندازیم، مقصر اصلی ماییم که دین را درست به جامعه انتقال نداده ­ایم! و لذا وظیفه ما و مسولیت ما در انتقال دینِ درست به جامعه بیشتر از آن چیزی است که تصورش را می­کنیم و مقصر اصلی این قضایا ما هستیم که دین را در مناسک و ظواهر خلاصه کردیم و اخلاق را هم در خندیدن و تعارفات مزخرف گذاشته ایم و رد شده ­ایم  از اخلاق اسلامی و در نهایت کار فقط حرفش را می زنیم و دیگر هیچ و در فقدان درست ما و یا بودن­های اشتباهِ ما، بدجور به سیستم سرمایه داری دل خوش کرده­ایم! و متاسفانه آن را هم بد فهمیده و بد عمل می­کنیم که یقینا سیستم سرمایه­داری را هم اگر دست می فهمیدیم، می دانستیم آن­ها هم به زنده به گورکردن حیوانات رضایت نمی­دهد و تدبیرشان برای حل مشکل روش های دیگریست.

 

به قلم محسن دیناروند

برای خوانش این یادداشت در خبرگزاری محترم فرارو لطفا اینجا را کلیک کنید!

 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۹:۲۸
محسن دیناروند
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

یاری گر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلام بر شما خوبانم

 

آنگونه زندگی کنیم که یاری گر دوستان خدا باشیم نه یاری دهنده دشمنان خدا!

 

محسن دیناروند

دوم اردیبهشت 1399

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۲۷
محسن دیناروند
سه شنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۱۲:۵۵ ق.ظ

امورات ناخوشایند

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان عزیزم سلام

بیایید در امورات زندگی حتی آن چیزهایی که برایمان ناخوشایند است به خدا اعتماد کنیم!  این کار برای ما بهتر است! 

 

محسن دیناروند

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۰:۵۵
محسن دیناروند
دوشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۴:۱۱ ق.ظ

منفعت

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام عزیزان

به اسلام عمل کنیم حتی آن جا که گمان می کنیم ضرر به ما می رساند که منفعت در عمل به اسلام است.

محسن دیناروند 

اول اردیبهشت ۹۹

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۴:۱۱
محسن دیناروند
شنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۰۵ ق.ظ

نگاهی به خروج ابراهیم حاتمی کیا

          از «قهرمان های ناتمام» تا «زن کامل»

«شبیه ترین فیلم به گزارش یک جشن»، این اولین جمله ایست که توانستم پس از تماشای «خروج» در وصفش بگویم! و اکران آنلاین خروج شاید چراغی  راهی را روشن کند که روزی بتوانیم به چشمانمان را به تماشای گزارش یک جشن هم روشن کنیم! 

در سینمای جهان هم حتی کسی را سراغ ندارم که مثل حاتمی کیا «زن» را آنقدر نزدیک به «حقیقتِ زن» و آنقدر «انقلابی و قهرمان» به نمایش بگذارد. در یک کلام یک «زنِ قهرمان» و بهتر بگویم یک «زن»زنی است نزدیک به آنچه در در آثار حاتمی کیا می بینیم! زنی با اوج احساس و با اوج تعقل؛ زنی با اوچ همراهی و زنی که نماد پایداری است و زنی که نماد واقعی، حقیقی و اصلی یک «انسان»است. برای مثال آن سکانسی که مهربانو در مقابل رحمت و عدل آبادیی هایی که زن را شاسته همراهی در سفر به پاستور نمی دانند تمام قد می ایستد! شبیه این سکانس را کجا می توان یافت در تشریح مقام زن؟

در در این فیلم هم «مهربانو» یکی از دو قهرمان قصه است درست مثل بادیگارد، چ، آژانس شیشه ای، گزارش یک جشن و البته حاتمی کیا فیلم هایش را با دو قهرمان خوب از آب در می آورد در زمانه ای که فیلم ها یا یک قهرمان دارند یا اصلا بی قهرمانند. اما در اینجا حاتمی کیا باز دو قهرمان دارد یکی یک زن و دیگری یک مرد! اما مهربانو قهرمان زن خروج ناتمام   می ماند درست مثل مریلا زراعی در گزارش یک جشن که شد یک قهرمان ناتمام! و ای کاش خود حاتمی کیا توضیح دهد در مورد این ناتمامی برخی از قهرمان هایش! که واقعا چرا چنین؟ مهربانوآنچنان قهرمانی است که فیلم را بی او نمی توان تصور کرد ولی آن دم آخر به جای پاستور برمی گردد به عدل آباد! هیچ کجای این قهران نققص ندارد، هیچ کجایش جز همینش و واقعا چرا چنین؟

با خروج می توان فهمید دنیا را و وضع ناجور رابطه ما و مسولیت پذیری امان را! می توان فهمید که خیلی چیزها و ناجور بازی های ما را نیازی به تفکر ندارد تا بفهمی اش چرا که این جور ناجوری ها برای یک سگ هم که قوه تعقل ندارد قالب درک است  و گمانم این است که وجود سگ در فیلم نماد همین وضوح مشکلات است! مثالش همان جایی که بالگرد به مزرعه  پنبه می نشیند و ویران می کند آبادی را! شما آن حیوان را ببینید! یا آن زمان که آب شور سد می رود و نابود میکند مزرعه ها را! همراهی سگ با رحمت را ببینید!

خروج یک مشکل دیگر را به جز بی مسولیتی های ما و نقد ناپذیری های ما و ریاکاری های ما  به ما یادآور می شود و آن این است که راه بیان خواسته ها و نقدهایمان کجاست؟ من اگر نقدی دارم و یا خواسته ای کجا و به چه طریق باید به مقصد برسم؟ این راه نیست الان و اگر هم هست ناپیدا و گمنام ! که اگر بود و یا پیدا چه نیازی بود با تراکتور رفت  تا امام زاده پاستور؟! و مشکل در همان شعبه عدل آبادی پاستور حل می شد یا حتی در فیلم هم می بینیم کار تا امام جمعه و نماینده هم می رسد و کشاورزان می بینند که راهی نیست جز رفتن به دل جاده با تراکتور ! حالا آخر قصه هم که مشخص است پاستور هم امام زاده ای است که نمی توان آنچنان برای حاجت روا شدن به آ ن دل بست! ولی به اصلاح امور باید امیدوار بود شاید برای همین امیدوار ماندن است  که رییس جمهور را در سکانس پایانی فیلم نشان نمی دهد  تا ناامید نشود! از خروخ می فهمیم باید این مشکلِ پاسخگو نبودن و نقد ناپذیری امان را حل کنیم تا وقت هست. ساده اگر قرار باشد بیان کنم اینکه حاتمی کیا می خواهد بگوید هر خروجی خروج از نظام نیست و نمی توان هر خروجی را با زدن برچسب خروج از نظام  از دور خارج کرد  و این چه حرف درست، انقلابی و بر حقی.

فرصت و حوصله ی این یادداشت آنچنان نیست که بتوان در همه ی زوایای فیلم دقیق شد و چه پیشنهادی بهتر از این که  دعوتتان کنم به تماشای خروح حاتمی کیا، حاتمی کیایی که می توان به نامش اعتماد داشت و با خیالی آرام و در کنار خانوده به تماشای فیلمش با احترام ایستاد! که بی شک حاتمی کیا در سینما یک ایده آل، آرمان و قله است؛ آنطور که سکانس به سکانس آثارش چه آنهایی که اکران شده اند و چه آنهایی که توقیف! نمونه است و غیر قابل حذف! بله هیچ کس جز خود ابراهیم حاتمی کیا نمی توند آژانس شیشه ای ، به نام پدر، ارتفاع پست، به وقت شام، چ، بادیگارد و ... را بسازد ، آثاری که هنوز هم که هنوز است رنگ تکرار نگرفته و اگر اتفاق خاصی نیافتد هم نمی گیرند.

خلاصه اینکه از سینما هر انتظاری دارید را می توان در سینمای حاتمی کیا جست، دید و لذت برد البته منهای ابتذال، هجو و بیهودگی! حاتمی کیا در خروج مثل همیشه فریاد بلند اعتراض، انتقاد و حق طلبی شده است.در خروج شگفتانه ای خواهیم دید که مختص خود اوست با امضای خودش!

دعوتتان می کنم به تجربه لذت بردن از تماشای خروج حاتمی کیا...

 

 همین یادداشت در خبرگزاری محترم  فرارو را اینجا می توانید بخوانید

 

 

به قلم : محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۰۵
محسن دیناروند
جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۴۷ ب.ظ

مانع توسعه و پیشرفت یک جامعه چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام خوبان

وقتی در یک جامعه، افراد بی ارزش به جای شایستگان تصمیم گیر و کار به دست می شوند هیچگاه منتظر توسعه و پیشرفت آن جامعه نباشید! 

محسن دیناروند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۶:۴۷
محسن دیناروند
جمعه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۵۸ ب.ظ

ارزش ها

بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام دوستانم! 

اگر از ارزش هایمان درست و دقیق محافظت نکنیم عده ای بی ارزش صاحب جایگاه ارزشگذاری می شوند که ارزش ها را به سمت غیر حق نزول می دهند. این اتفاق تلخ و خطرناک حاصل فراموش کردن امر به معروف و نهی از منکر در یک جامعه است. 

محسن دیناروند

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۵۸
محسن دیناروند
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۹، ۱۲:۰۴ ب.ظ

چه باید کرد؟ (1)

بسم الله الرحمن الرحیم

دوستان خوبم سلام...

همیشه وقتی روز خاصی می رسد، همه تازه به فکر می افتیم! فکری که شاید یک روز بیشتر دوام نداشته باشد! آن هم در بهترین شرایط و در خوشبینانه ترین حالت ممکن قابل فرض!

روز مادر مثلا! تازه یادمان می افتد داریم در این دنیا یک مادری که می توان راحت و بدون هیچ قیدی به او دل بست و به دریاها دل زد! اما حیف در همان یک روز خلاصه می شود « مادر مقدس»! خلاصه می شود در یک روز «زن»، خلاصه می شود در یک روز «پدر»، مرد، معلم ، پزشک و... هر کسی و هر شغلی خلاصه می شود در روزش! و گرفتاری های فراوان و مشغله های روزمره ونبه سامانی های اوضاعمان هم بهانه اش و دلیل این نابه کاری های ما!

خواستم در نیمه شعبان دست به قلم شوم و بنویسم دیدم باید بگذرد این جو تبریک ها و شادباش های تکراریِ جو زده! من نه زبانم و نه قلمم توان گفتن و نوشتن تکراریجات را ندارد و حتی گوشم پر است از این حرف های یک روز مصرف!

اینک که مدتی از نیمه شعبان گذشته است و خبری از جو امام زمانی ها! نیست... آری روز امام زمان گذشته است! الان روز دیگری شاید باشد..

اتفاق تلخی که برای ما افتاده است این است که ارادتمان به مولای زنده و حاضرمان را خلاصه کرده ایم در یک نیمه شعبان! در یک دعای سلامتی و یا فرج و اگر حوصله کنیم دعای ندبه ی هفتگی و دعای عهد هم که چون صبح است قرارش را هم که بی خیال! آن هم بی معنا و شاید فقط با شندین از رادیو و تلویزیون! وگرنه خواندن اینها هم که سخت است!

آری اتفاق تلخی برایمان افتاده است که عادت کرده ایم به نبودنش! به این که کارهایمان ردیف شود پشت سر هم بی او!

آری عزیز دچار یک گرفتاری تلخی شده ایم که می پنداریم بی او هم می شود زندگی را و جامعه را خوب اد

و آری ای عزیز این روزها دچار یک گرفتاری تلخی شده ایم که می پنداریم بی او هم می شود زندگی را و جامعه را خوب اداره کرد و رسید به جایی که امن باشد و راحت برای ما!

چه اتفاقی تلخ تر از این می توان گفت که احساس نیازی به او نداریم! ؟

تلخ نیست واقعا ؟ با این تلخی چه باید کرد؟

آیا راه امام زمانی شدن و بودن این است که باید نشست و زار زار گریه کرد؟ باید نشست و بی خیالانه دست به دعا برد و دعای از سر عادت یا ترسی بخوانیم و تمام! که دعای از سر ترس و عادت به رواشدن نمی رسد و این را هم خودمان ، آن ته ته ته دلمان خوب می دانیم و به ریش خودمان می خندیم وقتی ... هی داد هی بیداد آه از دست خودم... تووو خودمان...

امام عزیزتر از جانمان که ظهور می کند؟ شاید وقتی دیگر غیر از اکنون! ما اینک هستیم و خوب هم داریم می چرخانیمش چرخ زندگی را! وام می دهیم، سودش را می گیریم، وام می گی گیریم سودش را می دهیم، نصب می شویم، عزل می شویم، نصب می کنیم ، عزل می کنیم، افتتاح می کنیم، می بندیم، می گیریم، میدهیم ، می رویم هرجا ، نمی رویم جایی که دلمان نخواست، می خریم، می فروشیم و جدیدا هم که می رقصیم! زندگی می کنیم دیگر خوب و بدش هر چه هست هم نامش زندگی است هم با هم می سیازیم! چه نیازی هست به آمدن یک منجی؟ ما را از چه نجات دهد؟ ما که الان همگی خوب و خوشیم کم هم آوردیم دستمان باز است حکم صادر می کنیم!

این طرز فکری که دچارش شده ایم درد تلخ و زجر آوری است که تحملش لا اقل برای آنکه درد را می فهمد و این رنج فهمیدن و نیاز به منجی را بر دوش می کشد بسی سخت دشوار و تحمل ناپذیر و ناشدنی، و ناگفتنی رنج آورتر اینکه این درد نادیدنی است.

چه باید کرد؟ در این وضعیت اکنون و این درد چه راهی هست برای نزدیک شدن به ظهور آن منجی عزیز و موعود؟ راستی چه باید کرد؟

از فلسفه بافی های بی معنی و فخر فروشی های فیلسوفانه یا عارفانه سخت بیزارم و البته هم ناتوان از آن جور نسخه پیپی ها صد من یک قاز!

ساده می گویم... امام زمان دردهایی دارد و ما هم دردهایی ... دردهای ما درد نان است و معاش و سکه و ارز و خردید و فروش خانه و دنیا و... درد آقا چیزی دیگری غیز این درد ماست ! نه دقیقا درد امام نازنین ما همان درد ماست اما این دردی که ما احساس می کنین درد ماست نه!یک درد دیگر است که ما داریمش ولی متوجه اش نشده ایم. درست مثل شعر قیصر که انگار درست از زبان امام زمان گفته شده!

دردهای من

جامه نیستند

تا ز تن در آورم

چامه و چکامه نیستند

تا به رشته سخن درآورم

نعره نیستند

تا ز نای جان برآورم

دردهای من نگفتنی

دردهای من نهفتنی است

دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست

درد مردم زمانه است

مردمی چین پوستینشان

مردمی که رنگ روی آستینشان

مردمی که نام هایشان

جلد کهنه شناسنامه هایشان

درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم

لحظه ساده سرودنم

درد می کند

...

درد حرف نیست

درد نام دیگر من است

...

خلاصه اینکه از گذشته تا الان دردهایی هایی کشیده ایم و رنج هایی را بر دوش گرفته ایم با درد و رنج واقعی ما فاصله های فراوان و ناگفتنی دارد ..

به نظر می رسد تا زمانی که  فاصله این دردهای ما با آن دردهای واقعی صفر نشود به زبان ساده تر تا زمانی که دردهای کاذب ما کنار نرود و دردهای صادق وجود ما را نگیرد شاید اتفاقی برای ظهور نیفتاد.

اگر حقیقتا منتظر ظهورش هستیم دست از زندگی نکشیم! دست از تلاش برنداریم! بشکنیم این عادتهای مزخرف را و ببریم این زنجیرهای بسته شده بر ما قفل کرده دست پایمان را برای حرکت در مسیر ظهور! ساده است دردهای صادق را درست بشناسیم از دردهای کاذب و بعد در مسیر رفع دردها بکوشیم! این به نظر تنها راه آماده شدن برای ظهور است .. امام یار می خواهد ... یار امامش را می فهمد... درک می کند ... یار هم درد امامش است و مرهم است برای زخم ها و رنجای امامش... و ظهورش پایان همه تلخی ها و رنج های و گرفتاری های ساخته بشری است.

 

به امید ظهور حضرت حجت الله (عج)

اگر قبول کند سرباز کوچک امام

محسن دیناروند

23 فروردین 1399

17 شعبان 1441

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۹ ، ۱۲:۰۴
محسن دیناروند
سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۹:۴۰ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام به دوستان عزیزم.

خلاصه اینکه خوشحالم از اینکه اینجا در خدمتتان هستم

 ارادتمند شما

محسن دیناروند

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۹ ، ۰۹:۴۰
محسن دیناروند