درجه یک باشیم؟
یاالله
سلام
هرگز مهم نیست حتماً درجه یک باشیم اما این خیلی مهم است که خود واقعی امان باشیم نه کپی دیگران یا آنچه که نیستیم را نشان دهیم.
یاالله
سلام
هرگز مهم نیست حتماً درجه یک باشیم اما این خیلی مهم است که خود واقعی امان باشیم نه کپی دیگران یا آنچه که نیستیم را نشان دهیم.
《چندوقت پیش که جشنواره فیلم کوتاه در ملایر برگزار شد و به تبع این جشنواره کارگردان ها و بازیگران سطح ملی آمده بودند در حاشیه این جشنواره در یک ورک شاپ(کارگاه آموزشی) به مدرسی آقای سیروس حسن پور کارگردان فیلم هایی چون دهقان فداکار، چوپان دروغگو و تصمیم کبری برگزار شد که شرکت کردم!
راستش حضورم در کارگاه تا حدودی غیر قانونی بود چون شرکت در آن مختص اعضای انجمن سینمای جوان بود که من عضوش نبودم.
پیش از آن البته دوست داشتم در کلاس های انجمن سینمای جوان ثبت نام کنم اما چون پول نداشتم نرفتم!
در کارگاه از آقای حسن پور پرسیدم با این وضع اقتصادی که نمی توانم کلاس ها شرکت کنم چه کنم که در این راه موفق شوم؟ متاسفانه پاسخم را نداد و برای همین هم ازشان ناراحت شدم!》
محسن دیناروند
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۷۸_ ملایر
《امروز که آمدم کتابخانه دانشجو خسته بودم ولی ذوق با کتاب بودن مرا کشانده بود کتابخانه!
خستگی اما بر من چیره شد و رفتم مخزن کتابخانه یک دل سیر خوابیدم!
البته بعد از مدتی آقای نادری مسئول خوبِ کتابخانه آمدند و بیدارم کرد و من هم از ایشان عذرخواهی کردم و رفتم سالن مطالعه!
چشمم به روزنامه ها افتاد، رفتم روزنانه ها را برداشتم و شروع کردم به خواندن》.
پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۷_ ملایر
محسن دیناروند
یا الله
سلام
در پاسخ به این مسئله، در نگاه اول و عرفی بدیهی این است که هرکس از راه درست به سطحی از رفاه رسیده باشند که بتوانند زیست لاکچری داشته باشد ایرادی ندارد و منعی هم پیش رویشان نیست!
اما اگر بخواهیم با نگاه اخلاقی به این پرسش بنگریم و پاسخی اخلاقی برایش بیابیم روشن است از دو جهت حتی در صورت امکان،لازم به نظر میرسد تا از لاکچری بازی در هر نوعش پرهیز کنیم!
جهت اولش این است که به احساس دیگر هم نوعان احترام بگذاریم چرا که در نهایت قرار است دراین اجتماع آمد و شد کنیم و همانطور که مایلیم به ما احترام بگذارند، ضروری است که خویشتن نیز به مردم احترام بگذاریم.یکی از جنبه های این احترام، بزرگداشت احساسات ایشان است! برای مثال هر کس آرزوی برگزاری عروسی آنچنانی دارد ولی در جامعه ای که درگیر مشکلات اقتصادی است به طبع براوردن چنین آرزویی در دلها میماندو طبیعی این است که با دیدن لاکچریهای دیگران دست کم در دلهایشان، احساستشان دچار خدشه میشود و این وسط ما با زیست لاکچری نقش اصلی در جریحه دار کردن دل مردم داریم!شاید بگویند خب طرف پول دارد و میخواهد مراسم لاکچری بگیرد و اینکه دیگران ندارند به آنها چه؟خب پیشتر اشاره شد اگر بخواهیم اخلاقی باشیم مرتبط است چون ما نسبت به دیگران هم دارای مسئولیتهای اخلاقی هستیم.میتوان لاکچری بازی درآورد ولی دیگر در عین حال نمیتوان مدعی اخلاقی عمل کردن هم باشیم!
جهت دوم نگرش اخلاقی به زیست لاکچری این است که در صورت زیست لاکچری مدلی از زیست در جامعه مرسوم میشود که ما در تحقق این مدل سهیم هستیم.مدلی که عموم مردم از عهده اش بر نمی آیند و از طرفی آنها راه را در ترک آن میدانند.فی المثل الان در لاکچری بازی در مراسم ازدواج باعث میشود خیلی جوانها دیگر قید ازدواج را بزنند چون از پس خرجهایی بر نمی آیند که ما در به وجود آمدنش شریکیم.
پس به این مهم دست یافتیم که با نگاه اخلاق بنیان به ماجرای عروسی های لاکچری به طور خاص و زیست لاکچری به طور عام، باید از انجامش بپرهیزیم.
اما این منع اخلاقی،زمانی که پای مسئولیت حاکمیتی علاوه بر مسئولیت اخلاقی وسط می آید چهره شدیدتری به خود می گیرد.
برای نمونه،میتوان به داستان مشهور و صحیح عزل فرماندار مصر عثمان بن حُنیف فرماندار بصره اشاره کرد!آنجا که امام علی(ع) این فرماندار که سابقه طولانی در مسائل حاکمیتی از زمان پیامبر(ص) هم داشت را به خاطر پذیرش و حضور در یک مهمانی به قول امروزیها لاکچری که به دعوت یکی از ثروتمندان بصره صورت گرفت را از مسئولیتش عزل و ایشان را خطاب قرار داد که:《به من گزارش دادند که مردى از سرمایهداران بصره،تو را به مهمانى خویش فراخواند و تو به سرعت به سوى آن شتافتى خوردنىهاى رنگارنگ براى تو آوردند و کاسههاى پر از غذا پى در پى جلوى تو نهادند گمان نمىکردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شدهاند، اندیشه کن در کجایى؟ و بر سر کدام سفره مىخورى؟ پس آن غذایى که حلال و حرام بودنش را نمىدانى دور انداز و آنچه را به پاکیزگى و حلال بودنش یقین دارى مصرف کن》
عزل این فرماندار توسط امام علی(ع) از آن جهت است که انسان علاوه بر وجود مسئولیتهای اخلاقی که بر دوشش هست،در صورتی که در ساختار حکومت دینی قرار گرفت و پذیرش مسئولیت کرد از جنبه مسئولیتهای حاکمیتی که دارد ملزم به اجرای برخی اقدامات است؛ از جمله مهمترین اینها، تشابه زیست اجتماعی در سطح محرومان جامعه است البته این هم بدان معنا نیست که در حوزه حکومت اسلامی مردم نباید به رفاه برسند و باید همیشه ضعیفان و محرومانی باشند که مسئولان شبیه ایشان شوند! نه! بلکه مسئولان موظف به تامین رفاه دست کم حداقلی برای همه هستند اما بحث این است اگر تمام تلاش شد و باز در گوشه و کناری فقیری یافت شد لازم است مسئولین شبیه آنان باشند!
آنچه از عزل فرماندار بصره توسط امام علی(ع) می توان برداشت کرد این است کا اصل همسانی با ضعیفان در ساختار حکومت دینی ناشی از یک مسئولیت حاکمیتی الزامی است نه یک مسئولیت اخلاقی اختیاری!
لذا بنا به آنچه رفت می توان به آشکارا پی برد اگر فردی مایل بود زندگی لاکچری داشته باشد در جامعه ای که به خاطر مشکلات اقتصادی این مدل زیستن از عهده بیشتر مردم بر نمی آید، می تواند، ولی هرگز حق پذیرش یا ابلاغ مسئولیت حاکمیتی برای وی باز نیست!
تا آنجا که فهم نگارنده از متون دینی کار میکند،غیر از این قطعا مورد تایید دین نیست و هیچ مصلحتی هم نمیتواند باعث رفع این مسئولیت حاکمیتی شود و دیگرانی اگر نظری غیر این دارند،آیه و حدیث بیاورند و از سیره معصومین(ع)نمونه که رفع این مسئولیت حاکمیتی کنند تا قانع شویم!اما فکر نمیکنم راهی به زندگی لاکچری برای مسئولان یافت!
البته نکته مهمی که مغفول مانده اینکه به نظر می رسد این اصل حاکمیتی در دین آنقدر دارای ضرورت و اهمیت هست که لازم است حتما در قوانین ما گنجانده شود و جای این مهم در قوانین ما خالی است!
#دکتر_محسن_دیناروند
با آرزوی دنیای بدون جنگ!
اسفبار است و بسیار هم دردآور
تُهی از عقل و شبی است ملال آور
برای کودکان خالی از آرامش و وحشت آور
داستان عاشقان هم سخت بُهت آور
این است تصویر دنیای جنگ آور
چرا هست دنیا با این تصویر زخم آور
همچنان پر از پیروزیِ این جنگهای رنج آور؟
هست حتماً این ماجرا شدیداً سودآور
برای عده ای دلالِ ترس آور!
نفرین به هر جنگِ بی جانِ مرگ آور
به هر تسلیمِ شکست آور
نفرین به صدای وحشیِ بمبهای جان به لب آور!
نفرین به تیرها، به نیش های جنگ آور!
نفرین به جهانِ بعدِ تو به قرص های خواب آور!
نفرین به هر که کشت عشق را و کرده جهان را زجرآور!
شعر #محسن_دیناروند
یا الله
سلام
آدم ها سلیقه های مختلف دارند! شغل های مختلف، رنگ های مختلف، سطح سواد و دَرک های مختلف، مهارت های مختلف، علایق مختلف و حتی دین های مختلف هم! به هر حال آدم ها قرار نیست یک مدل باشند
و شبیه هم! بله آدمند نه آدم آهنی!
اما با همه این اختلاف ها در یک چیز مشترکند و آن حفظ حداقل های اخلاقی است!
یعنی آدمی اگر حداقل های اخلاقی را رعایت نکرد و پا بر آنها گذاشت دیگر از دایره آدمیت بیرون است.
کفِ اخلاق، خط قرمز انسانیت است!
سه چیز ممکن است خیلی زود باعث گذشتن آدم از این خط قرمز شود؛ شهوت، سیاست و پول!
ما آدم ها در زندگی امان هر جور که هستیم و هر راهی که می رویم باید مراقب این حداقل های اخلاقی امان باشیم چرا که جزء یکی از مهمترین شاخص های هویت انسان هاست.
#دکتر_محسن_دیناروند
یا الله
سلام
متاسفانه عده ای از مسئولان در دولت ها و مجالس مختلف با گرایش های مختلف سیاسی فقط خود را با هوش، ژن خوب و آدم های برتر می دانند!
قرار ما این نبود که به سمتی برویم که مسئولانی داشته باشیم که خود را بالاتر از مردم بدانند ولی چه شده که به این سمت به پیش می رویم؟ و نمک این آش چنان شور شده که اگر فردی مسئولیت کوچکی در شهری کوچک بگیرد عار دارد که صف نانوایی برود و مغازه برود و تاکسی سوار شود! تو بگو بشود معاون یک مدرسه ای! خود را از معلمان دیگر که سرتر می داند! چه شد که دچار این حماقت عجیب شدیم؟
ان شالله تصمیم گیران از ما به عنوان دوست این تذکر را بشنوند و راهی بجویند تا مملکت و انقلاب را از دست چنین مسئولانی نجات دهند! اینها باعث شکاف مردم و حاکمیت هستند و باید به حالشان فکری کرد!
یا الله
سلام
درست است که بنی هاشمی ها را همه سید می گفتند! اما آنچه پس از ظهور اسلام رخ داد این بود که به جهت تکریم پیامبر اسلام(ص)؛ نام سید بیشتر بر نسل پیامبر(ص) اطلاق می شد!
بر همگان روشن است که نسل پیامبر اسلام(ص) از طریق دخترانش به ویژه حضرت فاطمه(س) انتقال یافت!
این تغییرات فقط در این زمینه خلاصه نمی شد بلکه در تمام شئون زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی، سیاسی و ... هم اسلامِ نبوی دست به کار بزرگی برای جامعه کرد و زنان را به مثابه انسان درجه اولی همانند مردان حیات داد!
بگذارید رک و بی پرده سخن بگویم: بدبینم به مسلمانیِ امتی که خود را پیرو پیامبری میدانند که وارثان نسلش تنها دخترانش بودند ولی پس از او به عرف غلط پیشین خود برگشتند و پس از پیامبر اسلام، زن را از دایره زیست اجتماعی حذف کردند.
گویا آن دوران طلایی تنها برای همان زمان بود و دیگر با به دست ما مسلمان ها از دست رفت مثل بسیاری دیگر از میراث معنوی پیامبر(ص)!
و ما امروز نشسته ایم و دم از تقدس نبوی می زنیم و خود را سینه چاک دفاع از اسلامش می دانیم ولی میراث معنوی اش را کنار گذاشته ایم و بی اعتنا به اسلامِ او، سخت به عرف خویش پایبندیم!
آیا زمان آن نیست که از عُرف خویش دست بکشیم و در سایه اسلامِ او زیست حق گرایانه ای را شروع کنیم؟ یا اگر قرار است عرفی باشیم لا اقل اعلام شود تا به نام اسلام چنین خیانت بزرگی به اسلام نکنیم!
#دکتر_محسن_دیناروند
یاالله
سلام
ما چه دلمان بخواهد چه نه در اجتماع زندگی می کنیم! حتی اگر سالی یک بار هم از خانه یا اتاق خودمان خارج نشویم باز زیست ما در اجتماع است! اینطور نیست که با پنهان کردن خویش نقش اجتماعی امان را پاک کنیم!
در زیست اجتماعی معمولا افراد دست به قضاوت های زیستی در مور سایرین می زنند!
جدای از درست و غلط این ماجرا بحث اصلی این است که گاهی قضاوت های دیگران در مورد ما پا را از یک تحلیل ساده فراتر گذاشته و تبدیل به یک بت در مورد ما می شود که می توان از آن به عنوان بت های برچسبی یاد کنیم.
برای مثال اینکه ممکن است دیگران این برچسب را به ما بزنند که همیشه شادیم یا از هیچ چیز ناراحت نمیشویم یا زود عصبی می شویم و هزاران برچسب خوب و بد دیگر!
مثلا به دیده ایم که به دانش آموزی برچسب درسخوان بچه زرنگ زده شده که در ظاهر برچسب خوبیست! او برای اینکه در این برچسب غرق شده حتی زنگ های تفریح هم یک کتاب دستش می گیرد و مدام بالاتر از تحملش برای یادگیری بر خود فشار می اورد که مبادا این تصور موجود اجتماعی را برهم بزنم! و این تسلیم شدن در بت های برچسبی چقدر بد است برای رشد آدم چون گام اول رشد که کشف استعدادهاست را در آدم می کشد و وقتی استعدادی از کشف نشد چگونه می توانیم رشدش دهیم؟!
باز هم لازم است تاکید شود که ممکن است این برچسب ها خوب یا بد باشند، فرقی نمی کند! وقتی این برچسبها تبدیل به توقع می شوند در واقع از آنان بت هایی ساخته شده که می توانیم از آن ها به عنوان بت های برچسبی یاد کنیم.
در مقابل این بت های برچسبی؟ حقیقت آن است که حال انسان یکسان نیست! در بازه های زمانی و مکانی، روانی، اقتصادی و ... حال های متفاوتی را تجربه میکند، قاعده طبیعی این است که هر حالت درونی یک رفتار خروجی طبیعی را می طلبد که اگر ما بخواهیم خارج از بستر طبیعی احوال مختلف به بت های برچسبی تن دهیم باعث آسیب به روان خویش خواهیم شد!
برای مثال آدمی که مورد تمسخر در جمع قرار می گیرد حالش به طور طبیعی باید ناراحتی باشد ولی چون با بت برچسبی ظرفیت بالا مواجه شده ایم جلوی ابراز ناراحتی خویش را گرفته و برای نمایش ظرفیت بالا با خوشحالی و روی گشاده با تمسخرمان مواجهه پیدا کنیم! این رفتار غیر طبیعی به روح و روان ما آسیب می زند تا زمانی که به یک فرد ضعیف و شکننده تبدیل شده ایم!
بنابراین برای سلامتی روحی و روانی و حتی جسمی لازم است در مقابل بت های برچسبی به پا خیزیم و ماجرا را با برگرداندن به مسیر طبیعی اش به درستی مدیریت کنیم و اینگونه به زیست مطلوب روانی دست یابیم.
#دکتر_محسن_دیناروند
یا الله
سلام
از بزرگترها این را شنیده ایم: فرشی که مادر ببافد دخترش بر روی آن می نشید!
هرچند کاربرد و رواج این ضرب المثل در میان جامعه، بیشتر برای بیان دشواری های زندگی است اما با فهم دقیق ترش می توانیم دریابیم که این گفتار نیک، نه برای بخش سخت زندگی است و نه فقط برای مادرها و دخترها!
به نظر می رسد از به این ضرب المثل به دید اخلاقی بنگریم می توانیم به فهم وسیع تر و عمیق تری از آن دست یابیم!
اینجا این سوال مطرح می شود که آیا ما نسبت به آیندگانمان دارای مسئولیت های اخلاقی هستیم یا خیر؟
بهتر است که مسئله را با مثالی بازتر کنیم؛ آیا از لحاظ اخلاقی درست آن است که ما به گونه ای از ذخایر طبیعی مثل درخت و نفت و... استفاده کنیم که آیندگان هم بتوانند از این منابع طبیعی استفاده کنند یا خیر نیاز نیست نسبت به آیندگان وظیفه ای اخلاقی تعریف کنیم و با اسراف یا بهره نادرست از منابع طبیعی نسلهای پیش رو را دچار مخاره کنیم؟
از آن جهت که عقل یکی از منابع اصلی حل مسائل و دوگانه های اخلاقی است بنابراین به حکم عقل برای ما نسبت به نسل های بعد مسئولیت ها و وظایف اخلاقی تعریف می شود.
ضرب المثل بیان شده در ابتدای این نوشتار هم در همین ساختارِ مسئولیت های اخلاقی ما نسبت به نسلهای آینده دیده و تحلیل می شود.
برای همین اندیشه ها، برنامه ها و کارهای ما به طور مستقیم بر نسل بعد ما اثر می گذارد همانطور که اگر ما در مصرف آب اسراف کنیم در آینده فرزندانمان با بحران و تنش بیشتری نسبت به کم آبی روبرو خواهند شد در همه زمینه های زندگی همین است! چه زمینه های مادی، چه تربیتی، چه معنوی و حتی دینی!
اگر ما امروز فقط برای آینده مادی فرزندانمان می کوشیم و به حق هم هست لازم است برای وجوح تربیتی و ایمانی او نیز بکوشیم!
فرزندی که با دروغ های ریز و درشت ما رشد یابد چگونه می تواند در آینده نسبت به خانواده مستقلش از زبان راستی خود را بیاراید؟
خلاصه اینکه این ضرب المثل به درستی حقیقت مسئولیت های همه جانبه ما نسبت به نسل های پس از خودمان را ترسیم کرده بنابراین برماست تا برای زندگی امروز خویش در همه ابعادش از اقتصادی و مادی تا معنوی و ایمانی طرحی خوب دراندازیم تا آیندگانمان بتوانند از آن به عنوان میراث ارزشمند بهره گیرند و دست کم ما به وظیفه خویش نسبت به آیندگان با کمال اطمینان عمل کرده باشیم و از این جهت سربلند!
#دکتر_محسن_دیناروند